ترجمه مقاله تقلاهای معنوی
تقلاهای معنوی
تقلاهای معنوی در تضاد با علایم معنوی هستند و نمیتوان به سادگی به چشم "علامت شناسی فرهنگی" به آنها نگریست. تقلاهای معنوی در عمل سناریوهایی هستند که جنبهی تاریک مکانیزم محرک- پاسخ، به صورت مستقیم و چشمگیری در توسعهی فشار احساسی تاثیرگذار میباشد. در برخی مقالات از واژههای "سازگاری منفی مذهبی" و "تقلاهای معنوی" به عنوان جایگزین استفاده شده است (مک کانل و همکاران، 2006). تفکر جدید راجع به این مفهوم به این نتیجهی مهم رسیده است که سازگاری منفی مذهبی ، یکی از زیرمجموعههای تقلاهای معنوی است.این حالت در حین روبرو شدن با عوامل استرس زای روزمره به وجود میآید. تقلاهای معنوی یک دسته بندی وسیع از شناختها، رفتارها و عوامل محیطی مرتبط با مکانیزم محرک- پاسخ را شامل میشوند که از لحاظ روانی نامطلوب و ناسازگار هستند. در این دسته بندی وسیع، سازگاری منفی مذهبی هنگامی ایجاد میشود که بیماران از مکانیزم محرک- پاسخ به شیوههای منفی بهره برداری میکنند. طیف وسیعی از پژوهشها اعلام نمودهاند که تقلاهای معنوی شامل سه حوزهی اصلی هستند : بین فردی، درون فردی و ارتباط با خدا (پارگامنت، ماری- سوانک، مگیار و آنو، 2005).
انواع تقلاهای معنوی
تقلاهای معنوی درون فردی بر اساس تضادهای روانی شخصی به وجود میآیند و مکانیزم های محرک- پاسخ مستقیماً در به وجود آمدن آنها مؤثر هستند. احساس گناه مذهبی شدید در قبال انجام کار ناصحیح، ناامیدی از توسعهی معنوی اندک شخص، تردید غیرجبری اما شدید راجع به وضعیت یا پتانسیل معنوی فرد، قضاوت سخت گیرانه راجع به فرد به خاطر اشتباهات معنوی و غیرمعنوی، انتقاد از خود به خاطر اضطراب و افسردگی ناشی از مواجهه با سایر علایم بیماری روانی، قبول ملاحظات محرک- پاسخی که برآورده سازی آنها به شدت دشوار است، و دور شدن از اقدامات مذهبی به خاطر عدم صلاحیت برای فعالسازی مکانیزم محرک- پاسخ نمونههایی از این تقلاها هستند.از نقطه نظر معنوی، هر یک از این تقلاهای معنوی درون و موارد مشابه، با یک نوع تضاد ذاتی بین خواستههای جسمی و روحی همراه هستند (روزمارین و کلمن، 2014). از سوی دیگر، در آیین مذهبی فرض بر این است که روحی که در این جهان قرار دارد تصویری ایده آل از نگاه هستی شناسانه و قابل احترام از بدن را انعکاس میدهد. از سوی دیگر، جسم فانی میل شدیدی به مداخله در مکانیزم های محرک- پاسخ دارد. جسم به خاطر ذات مادیاش در محقق سازی دائمی این هدف شکست میخورد. بدین ترتیب روابط پویا و سالم جسم- روح که با شرایط مطلوب روانی سازگاری دارند با انگیزهها و تمایلات معنوی محدود شده در بدن همراه میشوند.روح بدن را به جلو سوق میدهد، و قدرت همدلی و تحمل سختیها را به وجود میآورد. این تقلاهای درون فردی از جنبهای متضاد شامل ویژگیهای همچون خودقضاوتی، انتقاد، پافشاری روی اقدامات، و مجازات بدن به خاطر مشکلات نشات گرفته از مکانیزم محرک- پاسخ ، و فقدان تلاش خالصانه در همین راستا (و به دلیل ناامیدی) هستند. در طول درمان بیماران مذهبی، لازم است به تقلاهای معنوی درونی به چشم مشکلات رفتاری و شناختی نگاه کرد. این تقلاها در توسعهی آسیب روانی نقش خاص خود را برعهده دارند (پیروتنسکی و همکاران، 2011). اگر روانشناسان بالینی به این نتیجه برسند که بررسی این عوامل ضروری است، آنگاه با توجه به توضیحات ارائه شده باید به وضعیت آنها رسیدگی نمود.
تقلاهای معنوی بین فردی به مشکلات ارتباطی و اجتماعی مربوط هستند.آنها به نوبهی خود به مکانیزم های محرک- پاسخ مربوط هستند یا تحت شرایط معنوی موجود ظاهر میشوند. رایجترین مثالها از تقلاهای معنوی بین فردی شامل مخالفت با روحانیون، مخالفت با دیگران در چارچوب روابط اجتماعی ناشی از محرک- پاسخ، و نظارت بر اقدامات ناصحیح افراد مذهبی هستند.نکتهی تأسف برانگیز اینکه سومین مورد به شدت در حافظهی انسان تثبیت میشود.من در یکی از واحدهای درمانی تحت نظارتم در بیمارستان مک لین، یک گردهمایی هفتگی با موضوع "معنویت و CBT" را برگزار میکردم (برای توضیحات بیشتر به روزمارین، آرباچ و همکاران، 2011 مراجعه کنید). تقریباً یک دهه از پوشش خبری وسیع "بوستون گلوب" از سواستفاده ی جنسی از کودکان از سوی کلیساهای مهم کاتالویک میگذرد، اما در اکثر ملاقاتهای گروهی حداقل یکی از بیماران در بحث تقلاهای معنوی به این موضوع اشاره میکند. مثالهای دیگری هم از تقلاهای معنوی بین فردی وجود دارند. برای مثال به تعاملات و روابط اجتماعی همچون طلاق به چشم یک آسیب یا بی حرمتی مذهبی نگریسته میشود. در واقع چنین عملی نقض سوگندی مقدس تلقی میشود (کرومری، ماهونی، پارگامنت، 2009). تجاوز جنسی که به معنی خدشه دار کردن پاکدامنی مقدس است یک مثال برجستهی دیگر است (ارنز، ابلینگ، احمد و هینمان، 2010). نبرد مسلحانهای که تجاوز خشونت آمیز به منزلهی نقض آرامش روحی تلقی میشود هم در این دسته بندی قرار میگیرد (پارگامنت و سوئینی، 2011).فارغ از نوع تقلای معنوی، باید به یک نکتهی مهم توجه کرد. تقلاهای معنوی بین فردی با "مخاطرات روانی دوطرفه" همراه هستند. افرادی که دچار این تقلاها شده به شکل همزمان انزوای اجتماعی و تضادهای معنوی را پشت سر میگذارند. از سوی دیگر، چنین عواملی ارتباط ذهنی شخص با مکانیزم های محرک – پاسخ را تضعیف میکنند و تحت چنین شرایطی شدت تقلاهای معنوی بین فردی افزایش مییابد (احساسات گناه، ناامیدی و تردید مبتنی بر مکانیزم محرک- پاسخ پدید میآیند). همچنین نشانههایی از پریشان حالی در فرد ظاهر شده و او بیش از پیش از جامعه فاصله میگیرد. باید اذعان کرد که تقلاهای معنوی بین فردی، در بسیاری موارد نیازمند توجه بالینی هستند.
در نهایت تقلا در ارتباط با خدا را داریم که تضادهای مربوطه در حوزهی ایمان و باور به خدا ظاهر میشوند. شاید بارزترین مثال از تقلای معنوی در ارتباط با خدا به "عدالت خدا" مربوط شود.چرا افراد خوب دچار حوادث ناگواری میشوند؟ این تقلاها غالباً بعد از روبرو شدن با شرایط غیرمنصفانه در طول عمر، یا عبرت گرفتن از نمونههای مشابه در طول تاریخ به وجود میآیند. ادراکات از "غیرعادلانه" بودن شدیداً سلیقهای و غیرقابل اندازه گیری هستند (مایر و آویلا، 2014). به همین دلیل پدیدارشناسی این تحول، یعنی هنگامی که شخص شرایط ناگوار را مجازات ناصحیحی از جانب خدا تلقی میکند از اهمیت روانشناختی بسیار بالایی برخوردار است. در چنین تحلیلی نحوهی دسترسی فرد به چنین نتیجه گیری مهم نیست. این تلقیها ، منشأ نگاه غضبناک انسان نسبت به خدا هستند (اکسلین، پارک، اسمیت و کاری، 2011). در یک نگاه کلیتر افراد به این نتیجه میرسند که خدا موجودی بدذات و غیرعادل است (اکسلین، گروبز، هومولکا، 2015). این ایدهها به نوبهی خود راه را برای ایجاد آسیبهای احساسی هموار میکنند. آنها منشأ تحلیلهای شناختی نامطلوب هستند. اشخاص با استناد به این ایدهها، رویدادهای آتی را تجزیه و تحلیل میکنند (روزمارین، پیروتنسکی، اورباچ و همکاران، 2011). هنگامی که این تقلاهای معنوی به اوج برسند، افراد در اجرای مکانیزم های محرک- پاسخ دچار بحران میشوند (از نوع غیروسواسی). آنها به شرایط علت معلولی تردید میکنند و ممکن است ایمان خود را کاملاً از دست بدهند. شخصیت آنها متحول شده و از لحاظ مذهبی و ارتباطات معنوی افول میکنند (اوکر، رگنروس، والر، 2007). در چنین شرایطی افراد در معرض خطرات جدی از هر دو نوع تقلا هستند. از یکسو با تقلاهای معنوی درونی از جمله خودانتقادی از سؤالات ذهنی و عدم ایمان روبرو هستند. از سوی دیگر تقلاهای بین فردی، در صورت وقوع تغییرات مذهبی ناخوشایند در سطح جامعه یا خانواده، در کمین آنها خواهند بود. در حالت کُلی ما نباید فرض را بر این بگذاریم که افرادی که به محرک- پاسخها ایمان ندارند، دچار تقلای معنوی در ارتباط با خدا هستند. از سوی دیگر، تغییرات ناگهانی در اعتقاد مذهبی افراد پس از مواجهه با شرایط زندگی (هنگامی که اعتقاد شخص به محرک – پاسخهای به خاطر تجربهای خاص تغییر میکند)، نشانهی بالقوهای از تقلاهای معنوی است، و نمیتوان به سادگی به چشم عدم باور به مکانیزم های محرک- پاسخ به آن نگاه کرد. در واقعیت امر، شماری از مطالعات این موضوع را مستندسازی کردند که تعداد شگفت انگیزی از افراد غیرمعتقد به روبرو شدن با تقلاهای معنوی در ارتباط با خدا و سایر تقلاها اعتراف نمودهاند (اکسلین، 2012). برخی پژوهشگران متوجه همسان بودن میزان تقلای معنوی بین افراد مذهبی و غیرمذهبی شدهاند (روزمارین، مالوی، فورستر، 2014). بنابراین روان درمانگر باید متوجه این نکته باشد که ایمان فعلی فرد ، احتمالاً به تقلاهای معنوی او در گذشته ربط دارد (یا ممکن است اینگونه نباشد، نوتنی، پترسون، 2001). در این شرایط لازم است درمانهای بالینی روی افراد فعلاً غیرمذهبی، جهت مقابله با تقلاها در ارتباط با خدا یا سایر تقلاهای معنوی اعمال شوند.
تضادهای ارزشی در جایگاه تقلاهای معنوی
اکثریت تقلاهای معنوی به جنبههایی از مکانیزم های محرک- پاسخ مربوط هستند، که اعتبارشان از لحاظ فرهنگی یا مذهبی قطعی و تضمین شده نیست. خیلی کم پیش میآید که تقلاهای درون فردی، بین فردی یا تقلا در ارتباط با خدا به وضوح ریشه در باورها و اقدامات منطقی ناشی از مکانیزم های محرک- پاسخ داشته باشند. دلیلش این است که سیستمهای محرک- پاسخ برای تقلا ارزشی قائل نیستند، بلکه به ماهیت ارتباط و روابط معنوی وابسته هستند. اکثر تقلاها به خاطر برداشت غلط بیماران از مکانیزم های محرک- پاسخ موجود در سیستمهای محرک- پاسخ کارآمد به وجود میآیند. اما واقعیت این است که در برخی موارد خاص، تضادهای منطقی بین ارزشهای بیماران و ارزشهای سیستمهای محرک- پاسخ به وجود میآیند. علاوه بر این، ممکن است روانشناسان بالینی در مواردی که ارزشها و دیدگاههای بیماران راجع به محرک- پاسخ ، با منافع روانشناختی حداکثری آنها و اطرافیانشان همراستا نباشند شاهد "تضادهای ارزشی" باشند. درک چنین تضادهایی قطعاً پیچیده است، و در بسیاری موارد به شدت بحث برانگیز خواهد بود. هیچ مسیر واضحی برای غلبه بر تقلاهای ایجاد شده وجود ندارد. روانشناسان هیچ راه حل مشخصی برای خنثی سازی آنها در اختیار ندارند. با تمام این اوصاف، تشخیص مواردی که تضادهای ارزشی منجر به ایجاد تقلاهای معنوی میشوند نکتهی بسیار مهمی است. با تشخیص به موقع، راجع به ماهیت آنها مطمئن میشویم و اقدامات درمانی لازم را اتخاذ کنیم.
در حین بررسی تضادهای حاکم بر مکانیزم های محرک- پاسخ ، و تقلاهای معنوی که غالباً از آنها نشات میگیرند با یک نقطهی آغازین کلیدی روبرو هستیم. این نکتهی کلیدی این است که روانپزشکان هرگز عاری از ارزشها نیستند. فارغ از نوع درمان، روانپزشکی چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم به ارزشها وابسته است. در حقیقت تصمیمات درمانی بالینی با اتکا به اصول اخلاقی اتخاذ میشوند. برگین، پین و ریچاردز (1996) در یکی از پُرارجاع ترین فصول "ارزشها در روان درمانی" با قاطعیت به این نکته اشاره نمودهاند. آنها این نظریهی قدیمی که روانشناسان بالینی در حین درمان "بیطرفی و عدم جبهه گیری اخلاقی" را رعایت میکنند را زیر سؤال میبرند. به باور آنها توجه و ارزیابی دقیقتر از ارزشهای مؤثر بر روانپزشکی موضوعی است که شایستگی بررسیهای بیشتر را دارد. برای مثال، اکثر روانپزشکان برای اهمیت قبول مسئولیت در قبال اقدامات و ارائهی استراتژیهای مؤثر برای مقابله با مشکلات روانی ارزش قائل هستند. اما کمتر از نیمی از آنان به ضروری بودن "اقدامات گستردهی مذهبی" برای برخورداری از سبک زندگی مثبت اندیش و از لحاظ روانی سالم اعتقاد دارند (جنسن و برگین، 1988). برعکس، 75 % آمریکاییها باور دارند اگر تعداد بیشتری از شهروندان مذهبی باشند این به سود جامعه خواهد بود (نیوپورت، 2013). متاسفانه در قلمروی CBT، ارزشهای روانپزشکان هرگز به اندازهی کافی بررسی نشده است. دلیلش این باور غلط است که در علم عملگرا هیچ جایی برای ملاحظات اخلاقی باقی نمیماند (هولمز، 1996). البته همانطور که در ضمیمهی کتاب توضیح دادیم، CBT بر اساس فرضیات فلسفی (مثبت گرایی منطقی) بنا شده است، و در عین حال ملاحظات اخلاقی زیادی را هم پوشش میدهد (آروین، 1978). پس باید قبول کنیم که بیطرفی در ارزشهایمان کمتر از حدی است که تصور میکنیم. این آگاهی علی الخصوص در بیماران دچار تقلاهای معنوی و تضادهای ارزشی اهمیت زیادی دارد.
تقلاهای معنوی متشکل از تضادهای ارزشی در حوزهی محرک- پاسخ طیف وسیعی از مسائل را پوشش میدهند و ممکن است در هر لحظه از زندگی رخ دهند. این احتمال هست که تشکیل و نمایش هویت در کودکان، نوجوانان و جوانان ، در تضاد با سیستمهای ارزشهای محرک- پاسخ خانوادهها و جوامع قرار بگیرند. برای مثال کودکان در برابر حضور در آموزشهای مذهبی مقاومت کرده و با آن مخالفت میکنند. نوجوانان جوامع مذهبی راجع به ایمان خود سؤالات چالش برانگیزی را مطرح میکنند. آنها بی اعتمادی به باورهای مذهبی را اعلام میکنند و ممکن است رفتارهایی داشته باشند که از لحاظ فرهنگی در تضاد با ارزشهای مذهبی خانوادهها و جوامع قرار میگیرند. در مواردی دیگر، تضاد در ارزشها پس از افزایش باورها و اقدامات نشات گرفته از سیستم محرک – پاسخ به اوج میرسند. رفتارها و نگرشهایی که از سوی والدین، برادر- خواهر و سایر خویشاوندان اتخاذ میشوند تمامی اعضای خانواده را دچار تنش و تعارض میکنند. این الگوهای ارتباطی در بسیاری موارد کشف هویت را تسهیل میکنند، و به منزلهی یک عامل تسریع کنندهی توسعهی روانی و معنوی کودکان تلقی میشوند. همچنین به بهبود روابط با خانوادهها و جوامع کمک میکنند. این تعاملات در سایر موارد افراد را در مضیقه قرار داده و در نقش عامل استرس زا عمل میکنند. در صورت عدم رسیدگی مناسب به این مشکلات، رفاه و سلامت روانی بلندمدت افراد دچار عوارض منفی چشمگیری میشوند.
من در سال 2012 با آدام، یک مرد جوان که در اوایل بیست سالگی قرار داشت دیدار کردم. او در یک جامعهی به شدت مذهبی بزرگ شده بود ، اما مدتی بود که ایمانش را از دست داده بود.هنگامی که مکانیزم محرک- پاسخ معنوی آدام تضعیف شد، پدرش به شدت از او انتقاد کرد. تنها تأثیر این موضوع کاهش تمایل آدام به مشارکت در فعالیتهای مذهبی بود. هر چند آدام نشانههای افسردگی شدید و تکرار شونده را بروز میداد و به صورت مکرر الکل مصرف میکرد، اما پدرش قبل از معرفی او گفت هدف شخصیاش از درمان پسرش چیست.