ترجمه تخصصی تحصیلات مسیحی
چالش تحصیلات مسیحیت
هر ازچندگاهی باید زمانی را به تفکر درباره کارهایمان در زمینه تحصیلات اختصاص دهیم (با هدف بررسی دقیق مفهوم تحصیلات مسیحی). باید زمانی را برای تفکر درباره آنچه مسیح، استاد بزرگ، قبول داشت اختصاص دهیم و از نتایج چنین تفکری به عنوان پایه ای برای ارزیابی سیستم ها و برنامه های کنونی ای که ادعای داشتن ماهیت مسیحی را دارند استفاده نماییم.
هدف کلی این مسیئه همین است که به خودمان یادآور شویم مفهوم تحصیلات مسیحی چیست؟ با وجود این که مجموعه مقالات ، در این زمینه جامع نیست؛ بازه گسترده ای از ایده ها را در اختیار ما قرار می دهد.
حداقل به دو دیدگاه باید پرداخت. اول این که پرسش هایی وجود دارند که اساس تحصیات مسیحی را تعریف می کنند و باید آن ها را در نظر بگیریم. معلمان و مدیران هر مدرسه مسیحی باید از آنچه که این مدرسه را منحصر به فرد کرده آگاه باشند و در برابر آن پاسخگو باشند. آیا برنامه درسی، تمارین یا فلسفه این مدرسه است که آن را منحصر به فرد میکند؟برخی از منتقدان تحصیلات مسیحی عنوان می دارند که مدارس مسیحی بنا به اظهارات، از مدارس سکولار، هیچ تفاوتی ندارند به جز اینکه کلاس های آن، در زمینه مطالعه انجیل، قسمتی از برنامه های درسی آن ها است. آن ها همچنین عنوان می کنند که اغلب، نقطه تمرکز این کلاس ها در حقیقت، تاریخ و جغرافیا است و این که چنین کلاس هایی، یک برنامه درسی پویا را مبتنی بر مفاهیم و روش های آموزش عیسی مسیح فراهم نمی آورد
در مسئله ژورنال پژوهش، در زمینه تحصیلات مسیحی، چندین نویسنده به دیدگاه اول تحصیلات مسیحی پرداختند (اساس آن). خواهر ماری نوئرکلر، عیسی مسیح را به عنوان معلم بررسی می کند. لاریبرتن، تدریس علوم در مدارس مسیحی را بررسی می کند و فیشر وهمکاران به بررسی درباره هر مسئله حساسی، در زمینه تقلب، به عنوان یک کاربرد، در گرایش مذهبی دانش آموزان میپردازد.
دیدگاه دوم، به حقایق اجتماعی-سیاسی ای می پردازد که بر ماهیت مدارس (هم در حالت مسیحی و هم در حالت سکولار) تاثیر خواهد گذاشت: این که جامعه به طور کلی در توسعه ارزش های مسیحی، در مجموعه مدرسه چه نقشی ایفا می کند؟ آیا این نقش، در حال تغییر است؟ دینامیک هایی که بر چنین تغییراتی تاثیر می گذارند کدام ها هستند؟ آیا این تغییرات، دوره ای است یا یک روند مداوم در کار است؟ در چند سال اخیر، افت و خیزهای مفهومی، با عنوان تحصیلات مبتنی بر نتیجه یا OBE را دیده ایم. بسیاری از مسیحیان بر این باور هستند که هدف جنبش OBE، یک هدف اجتماعی- سیاسی و ضد مسیحی است. آیا واقعا اینگونه است؟ در مصاحبه ای که به این موضوع می پردازد، ویلیام اسپی دی که در واقع رهبر رویکرد OBE به شمار می رود به نگرانی های جامعه مسیحیت، در این زمینه پاسخ می گوید
با وجود این که استفاده از تنها یک مسئله، در JRCE، برای پرداختن به چنین موضوعات متنوعی که به تحصیلات مسیحی می پردازد، از لحاظ عملی درست نیست، امید داریم که چنین بازه گسترده ای از مقالات بحث برانگیز بتواند فرآیند ملاحظات متفکرانه را شروع کند. در واقع مسئولیت خوانندگان و سایر نویسندگان است که این فرآیند را به پیش ببرند. سال ها است که نیاز به چنین گفتمانی در مقالات تحصیلات مسیحی حس می شود.
پریسیلا ام تاکر، یک کاندید PHD در برنامه مدیریتی در دانشگاه اندروز می باشد. او در تاکر و تاکر که خود یک شرکت مشاوره تحصیلی بوده و دفتر مرکزی آن در میشیگان واقع شده است، یک شریک است و هم چنین به عنوان نویسنده و ویراستار مشغول به کار می باشد. تمرکز حرفه ای آن، آموزش دادن به آموزگاران، با هدف استفاده از روش های آموزشی موثر، در تمامی سطوح تحصیلات می باشد.
مذهب، در تحصیلات لیبرال:
شما و من درباره مذاهب بزرگ جهان چه می دانیم؟ (درباره آنچه آن ها در زمینه روابط انسانی و مقدس ترین وظایف اشخاص، آموزش می دهند.). تاریخ به وضوح به ما نشان می دهد که مذاهب جهان، دچار تصادم های شدیدی شده اند و اغلب، انسان ها را از یکدیگر جدا کرده اند. ازآن جایی که مذهب، به آزادسازی تحصیل کمک می کند. این تقسیم، به عنوان نتیجه فرآیند کامل شده ای که توسط آموزگاران بهره ور که به خوبی آموزش دیده اند، حاصل نمی شود. ما تحصیلات را رژیم بندی کرده و مذهب را منزوی کردیم تا جایی که در برخی از مواقع متوجه شویم چگونه این دو موجودیت می توانند قسمتی از ابزاری یکسان، برای رسیدن به هدفمان باشند (دانش آموز ممکن است به دلیل آزادی از محدودیت های تعصب، احساس خوشحالی کند). در سیستم مدارس دولتی، برای لحاظ کردن حتی ناچیزترین قسمت دین، احساس ترس می کنیم و دلیل این ترس در واقع تفاوت های فرقه ای و احساس اشخاص غیرمذهبی است
لیبرال، آزاد کردن ذهن و روح اشخاص، از طریق متحد کردن تمامی اهداف تحصیلات، در یک موجودیت اساسی که مذهب را به عنوان یک قسمت درونی و الزامی در خود جای داده است، در معنای اول می باشد. بنابراین آیا این حالت، دانش سراسری ای است که در هوش افراد قرار گرفته است و تعالی آن را تشکیل می دهد. این پدیده است که می تواند باعث شود اهداف، به اهداف دیگر منتهی گردد. این پدیده است که تصویر کل را برای هر قسمت جزء منتقل می کند تا جایی که این کل، تصویری همانند روح بشود و در اقصی نقاط بخش های خود نفوذ کرده و به آن ها تعریفی مشخص ببخشد.
به طور مکرر، رهبران بزرگ ما به ما یادآور این شده اند که چگونه ارزش های اخلاقی، بخش حیاتی ای از آموزش،برای زندگی موفقیت آمیز و شاد هستند. هر چیزی را که بتوان به عنوان تاثیر تحصیلات اصلاح شده ، بر اذهان تجربه و منطق ساختار خاص در نظر گرفت، هر دو ما را منع میکنند از این که انتظار داشته باشیم اخلاقیت ملی بتواند در حذف کردن اساس مذهبی پیروز باشد. جایگاه و هدف کلی بشریت، برای موفقیت باعث می شود که اخلاقیت و مذهب، پشتیبان تفکیک ناپذیر او باشند.
با توجه به آنکه آموزش مذهبی، برای تحصیلات لیبرال، الزامی است، برخی از مشکلات و احتمالات به دست آوردن آن چه می تواند باشد. من هیچ چیز را حجمه امن قدرت نهایی جامعه را نمی دانم بلکه فقط مردمان آن و در صورتی که بخواهیم کنترلشان را در جهت کل اِعمال نماییم، داروی آن، این نیست که از آن ها، دستِ گرفتن داشته باشیم بلکه اختیارات آن را با تحصیلات، آگاهانه به جلو برانیم. حتی سنت دموکراتیک ما در اول، در اختیار جفرسون قرار گرفت باید با توجه به معیار زمان تنظیم می شد
دیگران در تلاش، برای تقویت جوهره سنت دموکراتیک عنوان می کنند که ما آنقدر با تحمل و به طور لیبرال آموزش می دهیم که دانش آموزان ما با سکوت و منطق کامل، خود را در جریان تفکر و زندگی دموکراتیک می بینند. بنابراین با وجود این که به ظاهر درست به نظر می رسد ولی به طور خطرناکی، این گزاره اشتباه است! اما نظریه عطف آموزش دموکراسی که در واقع نظریه تحصیلی انتقال می باشد، امید کمی را برای جهانی به ارمغان می آورد که تلاش می کند ظهور پیدا کند. به عنوان نتیجه دردی در چنین ظهور، شادی های مسیحیت را فراموش کردیم که در آن، اساس مسیحیت نمی تواند پاسخگوی نیازهای ما باشد و بشریت، ابداع کردن نوعی از طلسم را برای خود که به عنوان یک میل، دربرابر فاجعه آن را انتخاب کرده اند، لازم می دانند تا زمانی که پرستش شکل گرایانه و تشریفاتی آن ها تبدیل به یک مضحکه در دید خداوند گردد. امرسون باید دوباره به دنبال پلاتو خود باشد در حالی که رهبریت مسئولیت پذیر، حقیقت های مقتضی ای را درباره زندگی آموزش می دهند زیرا این حقایق، برای زندگی موفقیت آمیز، در یک جامعه جهانی، نقش اساسی ایفا می کند مگر آنکه قلب بشریت بتواند خود را با سرعتی بیشتر، به نسبت ساخت تصنعات، در آزمایشگاه، پاکسازی کند که دیگر دیر شده است. به دلیل این که با وجود خدا همه چیز ممکن است، شاعران و خوانندگان به طور متحد هنوز در حال خلق معجزه هستند؛ معجزه هایی که قلب انسان با آن می تواند بزرگ شود تا جایی که از بمب اتم نیز تاثیر بیشتری داشته باشد.
امروزه زندگی آنقدر پیچیده است که دیگر نمی توانیم زندگی خود را تقسیم بندی کرده و بگوییم شخص باید در این زمینه یا قسمتی دیگر، به زندگی بپردازد اما همگی امروز با یکدیگر در ارتباط هستند. با این وجود زندگی مشخص شده ما وابسته بر تمامی افراد دیگر است. حقیقت باید در قلمروهای زندگی ساخته شود و زندگی باید معنای خود را از ایده آل حقیقت، دریافت کند.هنگامی که شاعر، احساس رضایت خود را ترویج می دهد، به نسبت زمانی که امید خود از بهشت را ترسیم می کند یا حقیقت یک تراژدی را آشکار می سازد، اخلاقیت کمتری به نمایش نگذاشته است. این که شما پشتیبان زندگی باشید همان اخلاق مداری است.
در زمینه علوم و اقتصاد، در ارتباط با جهان گجت ها، نرم افزار و روش های ساده تر زندگی مکانیکی، به هیچ عنوان فقدان مدیریت نداشته اند مگر این که اساس های اقتصاد را بیشتر برای مسائل زندگی، در کنار یکدیگر (به عنوان همسایه) و بیشتر برای مذهب، به عنوان یک جنبه کلی از زندگی در کنار یکدیگر، در این عصر دانشمندانه استفاده نکنیم ممکن است خیلی زود به این نتیجه برسیم که دیگر برای انجام هر کاری دیر شده است و دیگر زمانی برای رسیدن به صلح وجود ندارد بلکه باید علیه آن گام برداریم. هنوز هم صدای اشخاص کم تعدادی به گوش می رسد که باید در زمینه معنویات و مذهب، به آن ها توجه کرد. این ارزش های اخلاقی باید به هر رابطه ما نفوذ کنند به گونه ای که تبدیل به قسمتی از مفهوم ارزش های اقتصادی و اجتماعی ما شود. یک نویسنده می گوید که رستگاری جهان مدرن، وابسته بر درک متقابل و واکنش بر پایه کسب و کار و کلیسا می باشد. کسب و کار تنها زمانی می تواند نتایج خالص افزایش بهره وری را در بر بگیرد که یک ایده آل معنوی را حفظ کرده و آن را به کار ببندد. اگر جهان، خیلی زود پیر شده است هنوز هم باید احساساتی وجود داشته باشد که جهان را در کنار یکدیگر قرار بدهد و باعث رشد نسل های بعدی شود. بیشتر باید درباره شجاعت اولیسس، در دریاهای شناخته شده گفت. شیطان حقیقی، تضعیف بدن نیست بلکه تضعیف روح است.این ارزش اخلاقی می تواند کوچک یا بزرگ باشد. این ارزش می تواند آن چیزی باشد که اشخاص به دنبال آن هستند. شاید نیاز باشد که سقراط، از دلاوِر عبور کند اما بازگشت او به منبع یادگیری که باعث الهام بخشی فلسفه های بزرگ گذشته شده است، الزاما تضمین کننده جرقه یادگیری الهی نخواهد بود که اکنون در منبع خود، در سکون باقی مانده است. یک رهبری الهام گرفته و آموزش دیده می تواند هدایت لازم را در این زمینه فراهم بیاورد.
این مسئله هدایت و رهبری مذهبی، قبلا به نسبت اکنون آسان تر بود. در حالی که در واقع گزافه گویی بیانیه فلسفه ای آتن بوده است که کشور او با نیروی طبیعت و علاقه اشرافیت، آنچه دیگران با اساس های پیچیده، به آن رسیدند را به دست آورده است. اتحاد آمریکا به گونه ای کاهش پیدا کرد به دلیل اینکه 13 ایالت اول، توسط عناصر غیرپروتستان و غیر مسیحی تجزیه شدند. آمریکا سال ها است که مردم جهان را با ایده آل های خود فریب می دهد اما به طور تجربی به سایر نیروها اجازه داده است که بر سر ایده آل هایش تسلط داشته باشد. این پدیده به طور خطرناکی تبدیل به نوعی تکان دادن شده است که به همین گونه، سوسیالیسم، فاشیسم و نازیسم قبلا جایگزینی برای مذهب بودند.
در مکانی که کلمات، از اعماق حقیقت ظهور پیدا می کنند، در جایی که تلاش بی وقفه به سمت تعالی وجود دارد، در جایی که جریان شفاف منطق، مسیر خود را گم نکرده است و در این مسیر آزادی است که پدر من اجازه داد کشورم بیدار شود
در صورتی که بیماری پارانویا باعث شود که ملت در نهایت از طریق شک، حسادت،میل برای غلبه، عدم منطقی بودن، سرنوشت گرایی و فریب بزرگی وارد شوند تنها یک درمان، تاثیر مجدد در مباحث جدید است که تا حدودی اساس های کاری اعتماد و اعتقاد الهی را به وجود می آورد. در صورتی که یک ملت، برای یک لحظه بشریت مشترک و آینده خود را فراموش کند دیگری باید این مسئولیت خطیر را بر عهده گرفته و بدون تنفر یا ترس، تا زمانی که دیوانگی از بین برود از آن محافظت کند. امیدواریم که این وظیفه اکنون متعلق به ما باشد و باآن، توسط نیروی شجاعت (بدون محرک تنفر) رو به رو باشیم .
مسائل ما در زمان های مختلف، دلالت های بدشگونی دارد اما اگر خدایی نداشتیم که بتوانیم برای راحتی و مصالحه به سمت او بازگردیم که بتوانیم برای گفتن امیال یا جاه طلبی های ناکام مانده خود با او صحبت کنیم و بتوانیم برای تلاش و قدرت تحمل، به او دعا کنیم، این وظیفه برایمان بیش از حد بزرگ می ماند. گرایش به نظر بی تفاوت والدین را می توان به ارزش های کلی آمریکا نسبت داد. ورتان دراسل، بر این عقیده است که البته کودکان توسط گرایشات مدرسشان، عزم خود را دریافت می کنند. بر این باور هستیم که تحصیلات، کلید موقعیت جهانی جدید است. سال ها قبل، فرانسیس بیکن به این نتیجه رسید در صورتی که مردم، تنها قسمت کمی از استعداد، زمان و ثروت خود را اِعمال نمایند با توجه به مسائل و مطالعات که اهمیت و ارزش بسیار کمتری دارند، برای غلبه بر هر دشواری ای کافی خواهد بود. این نوع روحیه مسیحی، به طور اساسی باید ابتدا وارد خانواده شود اما اکنون باید توسط مدرسه وارد خانه شود (البته در صورتی که بار دیگر به طور به هنگام، کار خود را شروع کرده و الزاما اعتراف کنیم که چیزی اساسی، در خانه ها،از زندگی آمریکایی خارج شده است که می توان آن را تنها از طریق آموزگاران و رهبران آموزش دیده و الهام گرفته، ثبت و ضبط نمود و این معنویت رهبری جدید باید از موسسات آموزشی ای نشأت بگیرد که در آن، ارزش های معنوی، مورد تاکید بوده و در آن، مفاهیم اخلاقی اِعمال می شود. تنها در آن زمان می توانیم خدا را به عنوان پدر بشریت در نظر بگیریم که در قلب خود، نیازهای تمامی انسان ها را جای داده است. با هدایت درست، این فرضیه با رشد کودک، قویتر می شود. زندگی خانواده، جامعه، دولت و در نهایت دیدگاه جهان، بر پایه این مفهوم دینی ساخته شده اند حتی شکست ما برای کمک به بازماندگان جنگی، در یافتن راه حل این مسائل می تواند باعث شود که هزینه تمامی سنگدلی های خود را به روش های مختلفی بپردازیم. این کاری است که اکنون باید برای آن دست به کار شویم و این که چه کاری برای آن انجام می دهیم حائز اهمیت فوق العاده ای است . خطاب به آن هایی که میگویند ما ملت مذهبی بزرگی هستیم بگذارید پاسخ دهیم که از دیدگاه تاریخی، به طور بالقوه واساسی، ما نیز بزرگ هستیم اما از لحاظ احساسی و معنوی، در حوزه تاثیر حقیقی، کمبودهایی وجود دارد و دوباره باید کار خود را از نو شروع کنیم. در کتاب های کلاسیک، هنگامی که بِآتریس به پرینس،درباره تولدش جواب می دهد و می گوید که در حقیقت ارباب، مادرم گریه کرد و یک ستاره رقصید و زیر آن ستاره من به دنیا آمدم؛ تا حدودی به این نتیجه میرسیم که در این جا صدای عشق، به عنوان صدای خداوند مطرح شده است. در تاریکی بزرگی که در برخی از مواقع، بر سر می آید، نیاز به روشنایی ای داریم که به اندازه کافی بزرگ باشد تا هم ما را خوشحال کرده و هم باعث هدایتمان شود. اچجی ولز، ایده خود را این گونه میگوید که تنها نیاز به یک اقلیت علاقه مند و فعال بشریت داریم تا بتوانیم نیروی برانگیزنده سیاسی-مذهبی ای، برای اتحاد جهانی و اجتماعی را داشته باشیم. شاید بیش از حد به صدای مرده زندگان، به جای صدای زنده مردگان گوش داده ایم.
بسیاری از مدارس کلیسایی و کالج های ما امروزه در تنظیم سرعت اساس و مفهوم میزان بزرگی این مسئولیت، وارد جبهه شده اند. ارزش های دستاوردهای نهایی، نیاز به ارزیابی مناسب دارد اما دوره های روزانه تمامی تلاش های ما، ارزش جدید و مداومی به این وظایف خواهد داد. در تجدید مداوم این دستاورد، امید برای شادی، صلح و امنیت در فردای هر کدام از ما به چشم می خورد. جورج اف زوک به جامع ترین دیدگاه ما به اینگونه جان می بخشد که با دنبال کردن آموزگاران از مذهب می توانیم بر موجودیت خود صحه گذاشته و بر آن تاکید نماییم. صلح، به عنوان یک هدف بین المللی و بزرگ آموزش داده شود و در مدارس و کالج های ما مورد آموزش قرار گیرد و ما که مسئولیت آنچه آموزش داده شده است و در مدارس و کالج ها یاد گرفته می شود را داریم، باید مشتاق باشیم تا این فداکاری های حرفه ای و شخصی را انجام دهیم که برای تجهیز کردن خودمان، برای ادامه دادن هر برنامه الزامی، در هر کلاس درس، از طریق سیستم تحصیلی کشور الزامی است. در رسیدن به این هدف، او عنوان می کند یا موفق می شویم یا از بین خواهیم رفت.
اساس ها در واقع نیروهایی هستند که بر ذهن توسعه دهندگان برنامه درسی اثر می گذارند که بعدا به نوبه خود بر محتوا و ساختار آن برنامه ها اثرگذار خواهند بود. این نیروها اعتقاد و گرایش ها و همچنین مفاهیم یادگیری و نیاز جامعه می باشند. اساس برنامه درسی، در اساس درسی ریشه دارد. به طور تاریخی، برنامه درسی و تحصیلات مدرن، در اتیوپی با تحصیل سنتی در کلیسا مرتبط است که عمدتا کلیسای ارتودوکس می باشد. برنامه درسی کلیسای اتیوپی به خوبی سازماندهی نشده است و به عنوان یک سند، یادداشت نشده است و طول مدت این برنامه به طور دقیق عنوان نشده است. تنها وابسته بر دستاورد اشخاص و انگیزه او است. ایده تحصیلات در اتیوپی، در سده ششم شروع شد که در واقع همان ورود مسیحیت بود. کلیسا هنوز هم پرچمدار سیستم تحصیلی در اتیوپی است تا زمانی که تحصیلات مدرن، در سال 1908 وارد این کشور شد. بسیاری از مسائل اجتماعی باعث شد که امپراطور این کشور به دنبال تحصیلات مدرن باشد و بنابراین آن را علیه مقاومت های فراوان از جانب کلیسا به راه انداخت. برای سالیان سال، فلسفه تحصیلات کلیسا، بر تحصیلات مدرن و گرایش مخفی کاری ای که دانش را از دیگران حفظ می کند، تاثیر گذاشته است. با این وجود مفاهیم و اهداف تحصیلات، وابسته به ایدئولوژی سیاسی امپراطورها است. بشریت، نیاز به تعامل اجتماعی دارد. این مفهوم، از یک موجودیت اجتماعی منجر به دیدگاه زندگی در کنار یکدیگر می شوند. در فرهنگ اتیوپی، هیچگونه به اشتراک گذاری تجربه وجود ندارد و به جای آن، مخفی کاری وجود دارد که شخص نمی تواند دانش خود را با دیگران به اشتراک بگذارد و دلیل او این است که نمی خواهد توسط دیگران، به او آسیب برسد. با این وجود توسعه (یعنی تحصیلات با کیفیت) در واقع نتیجه تعاملات، مشاجره ها و دورنماهای مشترک ما است. تحصیل گرایان معاصر بر این باور هستند که تحصیلات باید در خدمت زندگی اجتماعی ای باشد که اشخاص را در کنار یکدیگر می آورد (ساخت گرایی مجدد اجتماعی). اساس مهم، برای تحصیلات مدرن در اتیوپی، جامعه شناسی است. امپراطور مرلیک دوم که تحصیلات مدرن را معرفی کرد، این کار را به دلیل بحران اجتماعی ای که این کشور درگیر آن بود، انجام داد که در این میان، مسائل اقتصادی، بیشترین سهم را داشتند. معرفت شناسی مدرسه مسیحی که متمرکز بر حفظ کردن و یادگیری طوطی وار است بر آموزش تحصیلات مدرن در اتیوپی اثر می گذارد. بنابراین در سیستم تحصیلی، اصلاحاتی از جانب حفظ کردن طوطی وار، به درک مفهومی و از مدرن گرایی به پسا مدرن گرایی مورد نیاز است.