ترجمه مقاله اهمیت محیط اطلاعات داخلی برای اجتناب مالیاتی
اهمیت محیط اطلاعات داخلی برای اجتناب مالیاتی
2.1. کیفیت محیط اطلاعات داخلی
مقالات حسابداری مدیریت، مدت هاست استدلال می کنند که IIQ بالا منجر به بهبود تصمیم گیری مدیریتی خواهد شد (هورنگرن و همکاران، 2012). IIQ بالا با فراهم آوردن اطلاعات در زمان واقعی در مورد وضعیت مالی شرکت و از بین بردن موانع بین چرخه حسابداری، تصمیم گیری را بهبود می بخشد (برازل و دانگ، 2008). محیط های IIQ بالا پردازش تراکنش تجاری متمرکز و استاندارد، زمان چرخه گزارش کوتاه و داده های یکپارچه در واحدهای تجاری و مناطق جغرافیایی را نشان می دهند. یک شرکت دارای IIQ بالا به موقع به اطلاعات دقیق و همچنین شفافیت داخلی بالا دسترسی دارد. دستیابی به اطلاعات (یافتن اطلاعات) و ادغام اطلاعات (ارزیابی تأثیر آنها) در محیط های دارای سطح IIQ بالا بیشتر است (هاج و همکاران، 2004).
در حالی که احتمالاً یک IIQ بالا تأثیر مثبتی بر هرگونه تصمیم گیری مدیریتی دارد، ولی تمرکز ما بر توانایی IIQ در ارتقای کیفیت تصمیمات مربوط به مالیات است. ما استدلال می کنیم که توانایی یک شرکت برای جلوگیری از پرداخت مالیات به طور مؤثر توسط یک محیط دارای IIQ بالا انجام می شود که این کار، کسب اطلاعات و ادغام اطلاعات را آسان تر می کند. اطلاعات لازم برای عملکرد مالیاتی که معمولاً در شرکت توزیع می شود، فقط در سیستم هایی که برای گزارشگری مالی و مدیریتی، مناسبند، در دسترس هستند (کرانفورد و همکاران، 2012). مستندات و جمع آوری اطلاعات از سیستم های مختلف برای حمایت از رعایت پرداخت مالیات می تواند بسیار وقت گیر باشد. میلز و همکارانش (1998) استدلال می کنند که بنگاه ها با توجه به املاک، کارخانه ها و تجهیزات، دارای فرصت های برنامه ریزی مالیاتی هستند، اما هزینه های انطباق و نگهداری از سوابق به منظور ایجاد مزیتی برای این فرصت ها زیاد است. برای ارائه مثال های بیشتر از راهبردهای مالیاتی که توسط IIQ بالا تسهیل می شوند، به ضمیمه الف مراجعه می کنیم. شرکت هایی که دارای محیط با IIQ بالا هستند ممکن است در موقعیت بهتری برای برخورد موثرتر با فرآیندهای اسناد مالیاتی و شناسایی آسان تر معاملات برای ایجاد مزایای مالیاتی قرار بگیرند. از این رو، شرکت دارای IIQ بالا ممکن است بتواند از پرداخت مالیات بیشتر اجتناب کند، که منجر به ارائه فرضیه اول ما می شود:
H1: محیط های اطلاعات داخلی باکیفیت تر با اجتناب مالیاتی بیشتری همراه هستند.
2.2. بهبود هماهنگی
عدم تقارن اطلاعاتی اساسی می تواند بین طرف های مختلف در یک شرکت وجود داشته باشد، به طوری که اطلاعات خاص بیشتری در دسترس واحدهای تجاری خاص و مدیران سطح پایین تر نسبت به مدیریت ارشد یا سایر واحدهای تجاری است (بوشمن و همکاران، 1995). در بیشتر بنگاه ها، واحد مالیاتی صرف نظر از پراکندگی عملکرد شرکت یا تعداد صلاحیت های مختلف مالیاتی که پرونده های شرکت در آنها تشکیل می دهد، در سطح شرکت ها فعالیت می کند (رابینسون و همکاران، 2010). شرکت هایی که دارای عملیات پراکنده هستند نه تنها با مسائل مهم عدم تقارن اطلاعات روبرو هستند بلکه از فرصت های برنامه ریزی مالیاتی نیز بهره مند می شوند. به عنوان مثال، جابجایی درآمد بین صلاحیتی برای بنگاه هایی که دارای فعالیت های پراکنده از نظر جغرافیایی هستند می تواند منجر به صرفه جویی قابل توجهی در مالیات شود (میدیو، 2001) که همگرا با دسترسی به پشتیبانی اسناد انطباقی است.
شواهد مطالعاتی موجود، از سودمندی درک شده از بهبود اطلاعات در زمینه عملیات های پراکنده یا عدم تمرکز سخن می گویند (اگرچه تعداد کمی از مقاله ها به این نتیجه می رسند که آیا عملکرد سازمانی در واقع بهبود یافته است یا خیر، همانطور که در اینجا می بینیم؛ به ایتنر و لارکر (2001) مراجعه کنید). چنهال و موریس (1986) شواهدی ارائه می دهند که سودمندی دامنه، تجمیع و ادغام اطلاعات هنگامی که یک شرکت با عملیات های پراکنده و وابستگی سازمانی، مواجه می شود، بیشتر است. چاپمن و کین (2009) نشان می دهند که اعتماد مدیریت به اطلاعات داخلی یک شرکت، تابعی از میزان ادغام سازمانی اطلاعات در واحدهای تجاری متفاوت است. از این رو، مسائل مربوط به عدم تقارن اطلاعاتی ایجادشده توسط عملیات های پراکنده با بهبود IIQ یک شرکت، قابل غلبه است، که می تواند عدم تقارن اطلاعات را نه تنها در واحدهای تجاری بلکه بین دفتر مالیات شرکت و واحدهای تجاری نیز کاهش دهد. IIQ بالا می تواند به شناسایی فرصت های اجتناب مالیاتی در حوزه های قضایی مختلف کمک کند و هزینه انطباق و اسناد را در واحدهای تجاری کاهش دهد. بنابراین، انتظار داریم که تأثیر IIQ در اجتناب مالیاتی در شرکت هایی که از هماهنگی بهتر بهره مند هستند، بیشتر باشد، که ما را به فرضیه زیر سوق می دهد:
H2: تأثیر سودمند کیفیت بالای اطلاعات داخلی در اجتناب مالیاتی برای شرکت هایی که از بهبود هماهنگی بیشتری بهره مند می شوند، بیشتر است.
2.3. کاهش عدم قطعیت
عدم قطعیت در شرکت، مانع توانایی مدیران در تصمیم گیری می شود. عدم قطعیت می تواند با ایجاد شفاف سازی فرصت های مالیاتی، با برنامه ریزی شفاف در مورد پیامدهای راهبردهای خاص اجتناب مالیاتی، و با افزایش دشواری پیش بینی طیف گسترده ای از نتایج احتمالی مالیاتی، از توانایی برنامه ریزی مالیاتی بنگاه بکاهد. گالبریت (1974) اظهار داشت که هنگام عدم قطعیت بیشتر، باید اطلاعات بیشتری توسط تصمیم گیرندگان در حین انجام وظیفه، پردازش شود تا به سطح معینی از عملکرد برسیم. یکی از راه های برخورد بنگاه ها با عدم قطعیت، افزایش ظرفیت آنها برای پردازش اطلاعات با سرمایه گذاری در سیستم های اطلاعات داخلی است (گالبریت، 1974). چنهال و موریس (1986) شواهدی مطالعاتی را ارائه می کنند که نشان می دهد سودمندی اطلاعات در محیط های غیر قطعی، بالاتر است. تعجب آور است که تحقیقات حسابداری مالیاتی اندکی در مورد عدم قطعیت (و حل آن توسط اطلاعات) به عنوان یک موضوع اصلی، مورد توجه قرار گرفته است (میدیو، 2001). یک استثناء قابل توجه، کار بک و همکارانش (1996) است که، در یک آزمایش، دریافتند که افراد در معرض عدم قطعیت بیشتر در قبال بدهی مالیاتی خود، احتمالاً توصیه های کارشناسان صاحب اطلاعات را که می توانند این عدم قطعیت را برطرف کنند، مورد توجه قرار می دهند. بنابراین، اطلاعات می تواند نقش مهمی در اجتناب مالیاتی برای بنگاه های دارای عدم قطعیت بیشتر داشته باشد. این حقیقت، ما را به فرضیه زیر سوق می دهد:
H3: تأثیر سودمند کیفیت بالای اطلاعات داخلی در اجتناب مالیاتی برای شرکت هایی که از کاهش عدم قطعیت بیشتری سود می برند، بیشتر است.
2.4. ریسک مالیاتی
هانلون و هیتزمن (2010) در مقاله مرور خود، در مورد دشواری تعریف مفهومی جلوگیری از پرداخت مالیات یا پرخاشگری مالیاتی و این تصور که میزان پرخاشگری در نظر بیننده است، بحث می کنند. ما استدلال می کنیم که اطلاعات در دسترس شرکت در طی فرایند تصمیم گیری برای مالیات، عامل مهمی است که باید در هنگام ارزیابی پرخاشگری استراتژی های مالیاتی یک شرکت در نظر گرفته شود. برای دیدن این موضوع، دو بنگاه، الف و ب را تصور کنید که دارای ETR کم یکسان هستند با این تفاوت که بنگاه الف دارای IIQ بالایی است در حالی که شرکت ب دارای IIQ پایینی است. شرکت الف می تواند با اتکا به اطلاعات باکیفیت و پشتیبانی از تصمیم گیری و مستندات خود برای مقامات مالیاتی، ETR کم خود را بدست آورد، بنابراین خطرات بسیار کمی را در موقعیت های مالیاتی مورد نظر خود فرض می کند. از طرف دیگر، توانایی شرکت ب در مستندسازی متقاعدکننده استراتژی های مالیاتی خود از IIQ پایین آن تأثیر منفی می گیرد. احتمال انتخاب اجتناب مالیاتی شرکت ب، از طرف مقامات مالیاتی، مجاز نیست، بنابراین ریسک مالیاتی آن زیاد است. از این رو، ما استدلال می کنیم که شرکت ب از نظر مالیاتی نسبت به شرکت الف پرخاشگرتر است. با مراجعه به مدل ارائه شده توسط میلز و همکارانش (2010)، فریشمن و همکارانش (2008) و رگو و ویلسون (2012) گزارش مالیاتی تهاجمی (یا پرریسک) را به عنوان مشارکت در موقعیت های مهم مالیاتی با حقایق حمایتی نسبتاً ضعیفی تعریف می کنند، گرچه هیچ یک از این موارد نه فریشمن و همکارانش (2008) و نه رگو و ویلسون (2012) کیفیت اطلاعات را کنترل نمی کنند.
بنابراین، انتظار داریم که بنگاه های دارایIIQ بالاتر، اعتماد بیشتری به سرمایه اطلاعاتی خود (چنهال، 2008)، اطلاعات بهتری برای حمایت از تصمیم گیری مالیاتی و توانایی بهتر مستندسازی در مقابل مراجع مالیاتی داشته باشند. همه اینها هم سطح فرار مالیاتی و هم ریسکی را که در پیگیری آن استراتژی های اجتناب مالیاتی در نظر گرفته شده است، تحت تأثیر قرار می دهند. علاوه بر این، یک IIQ بالا می تواند به شرکت اجازه دهد تا به دنبال جستجوی فرصت های یک باره خطرناک، فرصت های اجتناب مالیاتی طولانی مدت را با مزایای مکرر و پایدار باشد (میلز و همکاران، 1998). از این رو، پیش بینی می کنیم که شرکت های دارای IIQ بالا قادر به دستیابی بهETR های پایین تر باشند (همانطور که در H1 فرض شده است) در حالی که تنها سطح پایین ریسک مالیاتی را فرض می کنند. استدلال فوق، ما را به فرضیه زیر سوق می دهد:
H4: محیط های اطلاعات داخلی با کیفیت بالاتر با ریسک مالیاتی کم تری همراه هستند.
3. شاخص های کیفیت اطلاعات داخلی
ما چهار شاخص برای IIQ داریم که قابل مشاهده در سطح عمومی هستند: (1) سرعت اعلام سود، به تعداد روزهای بین پایان سال مالی و تاریخ اعلام سود، که بر 365 تقسیم شده و در یک منفی ضرب می شود، اندازه گیری می گردد؛ (2) دقت پیش بینی مدیریت، به عنوان ارزش مطلق آخرین برآورد موجود مدیریت از سود هر سهم قبل از پایان سال مالی منهای سود واقعی شرکت در هر سهم، تقسیم بر قیمت سهام در پایان سال است و در یک منفی ضرب می شود؛ (3) عدم وجود نقاط ضعف ماده در کنترل ها (فقدان نقاط ضعف ماده)، که یک متغیر شاخص برابر با صفر است، اگر شرکت، گزارشگر ضعف ماده SOX بخش 404 در سال مالی جاری باشد و در غیر این صورت، یک است و (4) عدم بازگویی های ناشی از خطاهای غیر عمدی (فقدان بازگویی خطا) که یک متغیر شاخص برابر با صفر است، در صورتی که شرکت، سال مالی فعلی را به دلیل خطا بازگرداند و در غیر این صورت، یک است. برای هر شاخص، مقادیر بالاتر، مطابق با IIQ بالاتر است. ما در مورد هر شاخص در زیر بحث می کنیم (برای توصیف های متغیرها به پیوست B مراجعه کنید).
اولین شاخص ما برای IIQ، سرعت اعلام سود است. جنینگز و همکارانش (2012) استدلال می کنند که یک سیستم حسابداری با کیفیت بالا قادر است به سرعت، اطلاعات مربوط به بخش های مختلف یک سازمان را ادغام کند و سرعت بسته شدن دفترها را افزایش دهد. علاوه بر این، افزایش دقت ناشی از از بین بردن مداخله دستی، همراه با کاهش تکرار و کار مجدد و گزارش گیری ساده، همچنین باید زمان بین پایان دوره مالی و اعلام سود را کاهش دهد. سرانجام، بنگاه هایی که فرآیند بسته شدن مالی خودکار دارند، معمولاً از متخصصین برای نصب، کمک دریافت می کنند و در مورد چگونگی بهبود فرآیندهای کسب اطلاعات خود توصیه می شوند. به عنوان مثال، در خبرنامه 2003 تکسترون در مورد پذیرش نرم افزار مدیریت عملکرد تجاری هیپریون توضیح می دهد که با ارنست و یانگ همکاری داشته است تا ماژول ادغام مالی و گزارشگری را به اجرا درآورد و در نتیجه، مدت چهار روز، روند بسته شدن مالی آن کوتاه شده است. البته دلایل استراتژیک برای زمان اعلام درآمدها مانند محتوای خبری وجود دارد. ما در بخش 6 کنترل هایی را برای تعیین عوامل شناخته شده شاخص های IIQ در اختیار شما قرار می دهیم.
دومین شاخص IIQ ما دقت پیش بینی مدیریت است. مدت هاست که مشخص شده است مدیریت، انگیزه هایی برای پیش بینی دقیق دارد (ویلیامز، 1996). با این حال، IIQ بالا یک شرط لازم برای این توانایی پیش بینی است (جنینگز و همکاران، 2012). شواهد تجربی نشان می دهد که IIQ احتمالاً با دقت پیش بینی مدیریت، رابطه همبستگی مثبتی داشته است. با استفاده از داده های مطالعاتی برای بنگاه های کوچک و خصوصی، کاسار و گیبسون (2008) دریافتند که شرکت ها در صورت داشتن گزارش های حسابداری داخلی و مراحل بودجه ریزی، پیش بینی درآمد دقیق تری دارند. دورانتس و همکارانش (2013) نشان می دهند که شرکت هایی که پیشرفت هایی در سیستم های اطلاعاتی خود داشته اند، دقت پیش بینی خود را افزایش داده اند. گونگ و همکارانش (2009) عنوان می کنند که خطاهای متداول در پیش بینی ها و تعهدهای مدیریتی، ناشی از عدم دقت در اطلاعات داخلی در دسترس مدیران است.
به دنبال کار فنگ و همکارانش (2009)، سومین شاخص ما برای IIQ، عدم وجود نقطه ضعف ماده SOX بخش 404 در کنترل های داخلی است. فنگ و همکارانش (2009) استدلال می کنند که چند نقطه ضعف ماده منجر به گزارش های مدیریت داخلی غلط می شوند که به دلیل عدم رسیدگی، بعید به نظر می رسند. شرکت هایی که دارای نقاط ضعف مادی هستند، احتمالاً تصمیمات خود را درمورد اطلاعات مالی، بی ارزش می گذرانند. علاوه بر این، اطلاعات واحد تجاری می تواند بی موقع و نادرست به ستاد گزارش شود. با استفاده از یک استدلال IIQ مشابه، گو و کیم (2013) دریافتند که شرکت های دارای نقطه ضعف ماده بخش 404 از راندمان عملیاتی کم تری برخوردار هستند. با استفاده از اخبار منتشرشده دستی، ماسلی و همکارانش (2010) نشان می دهند که اجرای راه حل های IT (خاص) برای نظارت بر کنترل داخلی، احتمال ایجاد نقطه ضعف ماده را کاهش می دهد. موریس (2011) نشان می دهد که شرکت هایی که سیستم های برنامه ریزی منابع سازمانی (ERP) را اجرا می کنند، کم تر نقطه ضعف ماده را گزارش می کنند. سرانجام، افشای نقطه ضعف ماده به طور معمول باعث ایجاد سرمایه گذاری های بزرگ در سیستم های حسابداری می شود و این امر، نشانگر عدم وجود IIQ قبلی است (چاسان، 2012).
سرانجام، ما از عدم وجود بازگویی ناشی از خطاهای غیر عمدی که طبق روال هنس و همکارانش (2008) طبقه بندی می شوند، در جهت شاخصی برای IIQ استفاده می کنیم. این بازگویی ها بیشتر نتیجه اشتباهات اساسی حسابداری یا داده ها است (هنس و همکاران، 2008؛ پلاملی و یون، 2010). مثال ها شامل خطاهای شمارش و قیمت گذاری است که گزارش نادرستی از موجودی و هزینه فروش؛ عدم ثبت خریدهای اعتباری و روش های غیر قابل اعتماد برای جمع آوری مبالغ از بخش ها و شرکت های تابعه است (آشبو-اسکیف و همکاران، 2008). این خطاهای غیر عمد همچنین روی اطلاعاتی که مدیریت برای تصمیم گیری، متکی به آنهاست، تأثیر می گذارد زیرا آنها نشانگر فقدان سوابق دقیق و سیستم های اطلاعاتی هستند که به طور ضعیفی طراحی و مدیریت شده اند (هایز، 2013).