ترجمه مقاله چه معیاری برای ارزشمند بودن وجود دارد؟ راهنمای جامع مدیران برای ارزشگذاری
در پسزمینه هر تصمیم مربوط به تخصیص منابع, یک شرکت محاسبات متعددی را در حوزه ارزشگذاری انجام میدهد. این تصمیم میتواند در خصوص راهاندازی یک محصول جدید, ایجاد یک شراکت استراتژیک, سرمایهگذاری در R&D, ساخت و ساز باشد. در تمام این موارد، اینکه چگونه یک شرکت ارزش یک عامل تعیینکننده مهم از چگونگی تخصیص منابع را برآورد میکند به شدت حائز اهمیت است. تخصیص منابع, به نوبه خود, عامل کلیدی در عملکرد کلی یک شرکت است.
ارزشگذاری، مهارت تحلیلی مالی است که همه مدیران کل در مورد آن یاد بگیرند و به آن مسلط شوند. به جای اتکا به متخصصان مالی، مدیران میخواهند بدانند چطور خودشان این کار را انجام دهند. چرا؟ یکی از دلایل آن این است که مدیران اجرایی که متخصص امور مالی نیستند با نتایج سیستمهای بودجهبندی رسمی شرکت خود درگیر هستند. بسیاری از مدیران مشتاق دیدن این سیستمها هستند، حتی اگر به معنی یادگیری بیشتر باشد. دلیل دیگر این موضوع این است که امروزه ارزشگذاری به یک پیشنیاز برای مشارکت معنادار در تصمیمات تخصیص منابع شرکت تبدیل شدهاست.
اکثر شرکتها از ترکیبی از رویکردها برای برآورد ارزش استفاده میکنند. بعضی از روشها رسمی بوده و شامل یک تئوری و یک مدل هستند; برخی دیگر غیر رسمی هستند و با قواعد کلی ویژه عمل میکنند. برخی به صراحت و برخی به طور ضمنی استفاده میشوند. این روشها ممکن است توسط سبکها و سلایق مدیران فردی شخصیسازی شده یا در سیستمی با رویهها و کتابچههای راهنما نهادینه شوند.
با وجود اینکه مدیران اجرایی ارزش را به طرق مختلف برآورد میکنند, طی چند سال گذشته, روند مشخصی برای روشهایی که رسمیتر, صریح و نهادینهشده هستند, مشاهده شده است. در دهه ۱۹۷۰, تحلیل تنزیل جریان نقدی (DCF) به عنوان بهترین روش برای ارزشگذاری داراییهای شرکت مطرح شد. و یک نسخه خاص از DCF, استاندارد شد. با توجه به این روش, ارزش یک کسب وکار برابر با جریانهای نقدی آتی مورد انتظار آن با ارزش فعلی با میانگین وزندار هزینه سرمایه (WACC) است.
امروزه این استاندارد مبتنی بر سرمایه, منسوخ شدهاست. این بدان معنا نیست که این روش دیگر عملی نباشد - در واقع با استفاده از کامپیوترهای پیشرفته امروز و داده, احتمالاً بهتر از همیشه کار میکند. اما این دقیقاً همان پیشرفتها در کامپیوتر و نرمافزار همراه با بینشهای نظری جدید, که زمینه را برای رشد روشهای پیشرفتهتر فراهم میکند. از دهه ۱۹۷۰, هزینه تجزیه و تحلیل مالی با هزینه محاسباتی پایین آمده - که باید بگوییم ". یکی از تاثیر این کاهش هزینه این است که شرکتها تحلیل بیشتری انجام میدهند. تاثیر دیگر این است که میتوان از روشهای ارزشیابی استفاده کرد که متناسب با انواع تصمیمات مدیران است.
متخصصان عمومی (نه صرفاً متخصصان مالی) به چه مواردی در بین ابزارهای ارزیابی به روز شده نیاز دارند؟ فرآیند تخصیص منابع سه نوع مهم از مشکلات ارزیابی را نشان میدهد. مدیران باید بتوانند عملیاتها، فرصتها و ادعاهای مالکیت را ارزشگذاری کنند. در حال حاضر، استفاده از یک ابزار ارزیابی پایه برای همه مشکلات استفاده میشود. هر چند که ارزیابی همیشه تابعی از سه عامل اساسی - نقدینگی، زمانبندی و ریسک است - هر نوع مشکل دارای ویژگیهای ساختاری است که آن را از دیگران متمایز میکند و چالشهای تحلیلی متمایزی را ارایه میکند. خوشبختانه، کامپیوترهای امروزی یک رویکرد تجویزی را ناکارآمد و در واقع غیر بهینه نشان میدهند. سه ابزار مکمل - یکی برای هر نوع مساله ارزشگذاری - از ابزار مجزا (DCF مبتنی بر WACC) استفاده میکند که اغلب شرکتها از آن به عنوان روششناسی ارزیابی موثر خود استفاده میکنند.
عملیات ارزشگذاری: ارزش فعلی تعدیل شده
مهمترین مشکل ارزشگذاری, ارزش عملیات یا داراییها است. اغلب مدیران باید ارزش یک کسبوکار در حال پیشرفت یا بخشی از یک محصول خاص, بازار یا خط کسبوکار را برآورد کنند. یا ممکن است آنها یک خرید تجهیزات جدید, تغییر در تامین کنندگان یا نحوه دستیابی به آن را مد نظر داشته باشند. در هر مورد, اینکه آیا عملیات مورد نظر بزرگ یا کوچک است, چه یک کسبوکار کامل باشد یا تنها بخشی از یک کسبوکار دیگر, شرکت در فعالیت سرمایهگذاری کرده یا در حال تصمیمگیری برای این کار است. حال سوال این است که زمانی که شرکت همه سرمایهگذاریهای اختیاری عمده را انجام دادهاست ارزش جریانهای نقدی آتی مورد انتظار چقدر است؟
این دقیقاً همان مشکلی است که در روشهای قدیم DCF وجود دارد. تحلیل جریان نقدی تنزیلی تجارت را به عنوان یک سری جریانهای نقدی خطرناک در آینده مورد بررسی قرار میدهد. وظیفه تحلیلگر در ابتدا پیشبینی جریانهای نقدی آینده پیشبینیشده به صورت دوره به دوره و دوم، کاهش پیشبینیها به ارزش فعلی در هزینه فرصت سرمایه است. هزینه فرصت در واقع برگشت سرمایه مورد انتظار یک شرکت (یا صاحبان آن) در یک سرمایهگذاری جایگزین که منجر به یک ریسک مشابه میشود است. مدیران میتوانند معیارهایی را برای هزینههای فرصت مناسب با توجه به این که خطرات مشابهی توسط بازارهای سرمایه قیمتگذاری میشوند به دست آورند، چرا که این بازارها بخشی از مجموعه فرصتهای جایگزین سرمایه گذاران هستند.
هزینه فرصت بخشی از ارزش زمانی - بازده سرمایهگذاری بدون ریسک است. این بازگشت سرمایهای است که شما با صبور بودن و بدون انجام هیچ ریسکی به دست میآورید. هزینه فرصت نیز شامل ریسک اضافه –سود مورد انتظاری که با تحمیل ریسک بیشتر عاید میگردد- میشود. پیشبینی جریان نقدینگی و هزینه فرصت در رابطه DCF اولیه ترکیب میشوند. ("منطق پایه ارزشیابی تنزیل جریان نقدی" را مشاهده کنید.)
منطق اصلی روشهای ارزشگذاری مبتنی بر تنزیل جریان نقدینگی, براساس یک رابطه ساده بین ارزش فعلی و ارزش آتی میباشد.
امروزه اکثر شرکتها ارزشگذاری جریان نقدینگی تنزیل شده را با استفاده از روش زیر انجام میدهند: اول, آنها جریانهای نقدی کسبوکار (مانند درآمدها, هزینهها, و سرمایهگذاری جدید) را پیشبینی میکنند, عمداً جریانهای نقدی مرتبط با برنامه تامین مالی (مانند سود, اصل, و سود سهام) را حذف میکنند. دوم, آنها نرخ تنزیل را برای بهبود ارزشهای ایجاد شده یا از بین رفته توسط برنامه مالی تنظیم میکنند. WACC بهترین نمونه از چنین تنظیمهایی است. نرخ تنزیل تعدیلشده با مالیات میتواند با استفاده از ظرفیت بدهی عملیاتی به بهبود ارزش سپرهای مالیاتی سود کمک کند.
مزیت عملی روش WACC این است که محاسبات مربوط به تنزیل را تا حد امکان کاهش میدهد. هر کسی که به آن اندازه توانایی داشته باشد که جریان نقدینگی تنزیلی را روی یک ماشینحساب دستی محاسبه کند - یک کار به شدت زمانبر و خستهکننده - فوراً درک خواهد کرد که چرا WACC بهترین روش ارزشگذاری انتخاب در عصر قبل از کامپیوترهای شخصی بود.
اما این مزیت روش WACC یک هزینه دارد. این روش تنها برای سادهترین و ابتداییترین ساختارهای سرمایه مناسب است. در موارد دیگر (که در اغلب با آن مواجه هستیم)، این روش به طور گسترده تنظیم شود - نه تنها برای حفاظت از مالیات بلکه برای هزینههای مساله، سوبسیدها، پوشش ریسک، اوراق بهادار بدهی خارجی، و ساختارهای سرمایه پویا. برای پروژه نه تنها باید با پروژه بلکه به مدت زمانی در هر پروژه نیز تغییراتی اعمال شود. به خصوص در نسخههای پیچیده، چند لایه - برای همه نسخههای آن، the آسان است. هر چه ساختار سرمایه شرکت، موقعیت مالیاتی، یا استراتژی افزایش سرمایه پیچیدهتر باشد، احتمال این وجود دارد که این اشتباهات انجام شوند." نوار کناری " محدودیتهای of را ببینید).
امروزه انتخاب بهتر برای ارزشگذاری یک عملیات تجاری, اعمال رابطه DCF اولیه با هر یک از انواع مختلف جریان وجوه نقد و سپس افزودن ارزشهای موجود است. این رویکرد اغلب ارزش فعلی تعدیلشده نامیده میشود. نخستین بار, استوارت مایرز از دانشگاه MIT که بر دو دسته اصلی جریانهای نقدی تمرکز داشت: " جریانهای نقدی واقعی " (مانند درآمد, هزینههای عملیاتی پول نقد و مخارج سرمایهای) مربوط به عملیات تجاری; و " اثرات جانبی " مرتبط با برنامه تامین مالی آن (مانند ارزش سپرهای مالیاتی بهره, تامین مالی یارانهای, هزینههای مساله و مصونسازی) را معرفی نمود. عموماً به اصل ارزش افزوده وابسته است. یعنی تقسیم کردن یک پروژه به بخشهای مختلف, ارزشگذاری هر بخش و سپس اضافه کردن ارزشها به یکدیگر.
راهکار عملی تغییر روش از APV به WACC چیست؟ اگر تمام چیزی که شما از یک تحلیل ارزیابی میخواهید این است که بدانید ارزش خالص فعلی مثبت یا منفی است و اگر شما قبلاً از WACC درست استفاده کنید، بازدهی پایین خواهد بود. این دو رویکرد، که ماهرانه اعمال شدهاند، به ندرت با هم در تضاد هستند. اما در آینده فضای زیادی برای پیشرفت این روشها وجود دارد.
APV زمانی که میخواهید بیش از حد بدانید به شما کمک میکند، آیا NPV بیش از صفر است؟ از آنجا که ایده اصلی پشت APV ارزش افزوده است، میتوانید از آن برای تقسیم بندی یک مشکل به بخشهایی استفاده کنید که دارای مفهوم مدیریتی هستند. یک خرید را در نظر بگیرید. حتی بعد از اینکه معامله بسته شد، به دانستن اینکه چقدر ارزش با کاهش هزینه ایجاد میشود به جای همکاری فعال، رشد جدید، یا پساندازهای مالیاتی، کمک میکند. یا سرمایهگذاری در یک کارخانه جدید را در نظر بگیرید. شما ممکن است درباره توافقات خاصی با، مثلاً، تامین کنندگان تجهیزات، سرمایه گذاران، و آژانسهای دولتی مذاکره کنید. در هر دو مثال، افراد مختلف مسئول درک بخشهای مجزای ارزش فردی خواهند بود. APV یک روش مناسب برای کسب اطلاعات در مورد آن بخشها به مدیران - یا برای ایجاد این اطلاعات برای خودشان است.
مدیران اجرایی در حال بررسی نقش APV در بهبود نرمافزار صفحهگسترده جامع هستند. APV پیچیدگی را با بخشهای فرعی زیاد به جای فرمولهای پیچیده سلولی حل میکند. در مقابل, مزیت تاریخی WACC در این بود که تمام قطعات یک تحلیل را با هم دستهبندی میکرد, بنابراین تحلیلگر تنها یکبار میتواند کاهش دهد. صفحات گسترده, پراکندگی را افزایش میدهند که منجر به بهبود توان اطلاعاتی روش میشود. اما تحلیلهای هزینه سرمایه قدیمی از این روش استفاده نمیکنند. در واقع, بسیاری از مدیران از صفحات گسترده خود صرفاً برای تولید دهها تحلیل ارزشگذاری پراکنده استفاده میکنند.
WACC هنوز هم طرفداران خود را دارد، که اکثر آنها استدلال میکنند که این روش به اندازه کافی خوب عمل میکند که مدیران به دنبال یک نسبت بدهی به سرمایه در طول مدت طولانی هستند. برخی حتی فراتر میروند و میگویند که مدیران باید دقیقا باید از این روش استفاده کنند - و بنابراین WACC یک روش مناسب برای آنهاست. اما این که مدیران باید چگونه رفتار کنند، به شدت سوالبرانگیز است؛ در واقع آنها از این نسخه پیروی نمیکنند. برای فرمان دادن به این که مدیران باید نسبتهای بدهی ثابتی را حفظ کنند، زیرا این سیاست با مدل WACC متناسب است، اجازه میدهد که کنترل اوضاع را به دست بگیرند.
ارزشگذاری فرصتها: قیمتگذاری انتخابها
فرصتها - نوع دوم مساله ارزشگذاری، ممکن است به عنوان عملیاتهای احتمالی در آینده تصور شوند. زمانی که تصمیم میگیرید که چه مقدار را صرف R&D کنید, یا روی چه نوعی از R&D سرمایهگذاری کنید، در واقع شما فرصتها را ارزشگذاری میکنید. بسته به اوضاع موجود، خرج کردن, نه جریان نقدی از عملیات, بلکه فرصتی برای سرمایهگذاری مجدد است. بسیاری از هزینههای بازاریابی دارای ویژگی مشابهی هستند. خرج کردن برای یک برند جدیدتر یا قویتر احتمالاً بازدهی فوری دارد. اما بعداً باعث ایجاد فرصتهایی برای توسعه برند میشود. این فرصت ممکن است در نهایت مورد بهرهبرداری قرار نگیرد اما با این وجود باز هم ارزشمند است. شرکتهایی با تکنولوژیهای جدید, ایدههای توسعه محصول, موقعیتهای قابل دفاع در بازارهای رو به رشد, یا دسترسی به بازارهای جدید و فرصتهای ارزشمند خود. برای برخی شرکتها, فرصتها مهمترین چیز هستند.
شرکتها معمولاً چگونه فرصتها را ارزیابی میکنند؟ یک روش رایج عدم ارزشگذاری رسمی آنها تا رسیدن به یک نقطه مشخص است که در آن تصمیم سرمایه گذاری نمیتواند به تعویق بیفتد. در آن زمان، آن سرمایهگذاریها به صف سرمایهگذاریهای دیگر تحت نظر برای سرمایهگذاری ملحق میشوند. منتقدان مدتها است که این روش را به عدم دوراندیشی محکوم کردهاند؛ آنها ادعا میکنند که این کار باعث میشود که شرکتها در آینده تضعیف شوند و سرمایه خود را از دست بدهند.
چیزی که واقعاً اتفاق میافتد پیچیدهتر از آن است که به یک معامله بزرگ در مورد چگونگی ارزیابی و پاداش مدیران بستگی داشته باشد. عدم وجود یک روش ارزشگذاری رسمی اغلب باعث ایجاد رویههای شخصی و غیر رسمی میشود که میتوانند به شدت جنبه سیاسی داشته باشند. قهرمانان برای ترویج و دفاع از فرصتهایی به وجود میآیند که آنها را باارزش تلقی میکنند که اغلب منجر به سرمایهگذاری بیش از حد به جای سرمایه گذاری کمتر از حد میشوند.
عدم وجود رویههای ارزیابی رسمی اغلب منجر به فرآیندهای غیر رسمی میشود که میتوانند به شدت سیاسی شوند.
برخی از شرکتها از یک فرآیند تایید مبتنی بر DCF استفاده میکنند، اما پروژههای استراتژیک با قواعد خاص را مورد ارزیابی قرار میدهند. یک چنین روشی، پروژههای استراتژیک را با نرخ مانع پایینتر نسبت به سرمایهگذاری معمولی برای جبران تمایل DCF برای محدود کردن انتخابهای راهبردی اختصاص میدهد.
متاسفانه، در بسیاری از موارد، بایاس منفی DCF، تحت تاثیر این اصلاخات قرار میگیرد. یکبار دیگر، میتواند در عمل سرمایه گذاری بیش از حد رخ دهد در حالی که ممکن است مدیران در مورد سرمایه گذاری کمتر از حد نگران باشند. یک قاعده خاص دیگر، فرصتهای استراتژیک را در خارج از سیستم DCF ارزیابی میکند. برای این کار از مدیران اجرایی با تجربه استفاده میشود. گاهی اوقات این کار خوب جواب میدهد، اما حتی بهترین مدیران متکی بر ارزشگذاری معتبر هستند.
به طور کلی, حق شروع, توقف, یا اصلاح یک فعالیت تجاری در برخی از زمان آینده متفاوت از حق بهرهبرداری از آن است. یک تصمیم مهم ویژه - چه از فرصت بهرهبرداری کرده و چه استفاده نکند – میتواند انجام شود و یا به تعویق بیافتد. حق انتخاب این تصمیم به طور بهینه – انجام بهترین کار در بهترین زمان - ارزشمند است. یک ارزیابی منطقی از یک فرصت کسبوکار ماهیت مشروط خود را نشان میدهند: " اگر R & D ثابت کند که مفهوم معتبر است, ما سرمایهگذاری را شروع میکنیم و اگر مفاهیم تایید نشدند، سرمایهگذاری انجام نمیشود. "
تصمیم حیاتی برای سرمایهگذاری یا عدم سرمایهگذاری بعد از ارزیابی عدم اطمینان انجام میشود. در شرایط مالی, یک فرصت دقیقا مترادف با یک انتخاب است. با یک انتخاب, شما حق - نه تعهد - دارید که برای خرید یا فروش چیزی با قیمت مشخص و یا قبل از تاریخ آینده اقدام کنید. اختیار فروش سهام به شما حق خرید آن سهم را در هر زمانی در سال آینده میدهد. اگر سهم هم اکنون ارزشش را داشته باشد, انتخاب به وضوح ارزشمند است. اگر سهام فقط 90 دلار ارزش داشته باشد چه? انتخاب هنوز هم ارزشمند است زیرا برای یک سال منقضی میشود, و اگر قیمت سهام در چند ماه آینده افزایش یابد, ممکن است قبل از تصویب سال, بیش از 100 دلار باشد. فرصتهای شرکت همان ویژگی را دارند: " اگر R & D ثابت کند که مفهوم معتبر است " معادل است با اینکه " اگر قیمت سهام در چند ماه آینده افزایش یابد. به طور مشابه, " ما باید پیش برویم و سرمایهگذاری کنیم " دقیقا معادل " ما این انتخاب را امتحان خواهیم کرد " است.
بنابراین یک انتخاب ارزشمند است و ارزش آن به وضوح به ارزش یک دارایی اساسی بستگی دارد: سهام. بااینحال، داشتن انتخاب معادل مالکیت سهام نیست. تعجبی ندارد که ارزش یم انتخاب نسبت به بقیه انتخابها متفاوت باشد. فرصتها، نقدینگی، ارزش زمان، و ریسک همه حائز اهمیت هستند، اما هر یک از این عوامل به دو روش وارد تحلیل میشوند. دو نوع جریان نقدینگی مهم هستند: جریان نقد از کسبوکار و پول نقد مورد نیاز برای ورود به آن کسب و کار. زمان به دو صورت اهمیت دارد: زمانبندی جریان نهایی و مدت زمان تصمیمگیری برای اینکه سرمایهگذاری ممکن است به تعویق بیفتد. به طور مشابه، ریسک به دو صورت اهمیت دارد: ریسک کسبوکار، با فرض اینکه شما در آن سرمایهگذاری میکنید، و این ریسک که شرایط (برای بهتر یا بدتر) قبل از اینکه شما تصمیم بگیرید، تغییر خواهد کرد. حتی مدلهای ساده قیمتگذاری، باید شامل حداقل پنج یا شش متغیر برای ثبت اطلاعات در مورد نقد، زمان، و ریسک باشد و برای رسیدگی به احتمالاتی که مدیران با آن مواجه هستند را مدیریت کند. (مراجعه به "چه چیزی باعث متفاوت بودن فرصتها میشود؟ "
چه چیزی باعث ایجاد تفاوت در بین فرصت ها می شود؟
از آنجا که این مساله احتمالات سادهای را نسبت به مدلهای DCF استاندارد مدیریت میکند، نظریه قیمتگذاری انتخاب به عنوان یک روش امیدوارکننده برای ارزشگذاری فرصتهای تجاری از اواسط دهه ۱۹۷۰ تلقی میشود. با این حال، کسب و کارهای واقعی پیچیدهتر از این موارد ساده هستند. ترکیبی از عوامل مختلف، رقبای فعال، عدم قطعیتها که متناسب با توزیع احتمال نرمال نمیباشند، و تعدادی از متغیرهای مرتبط - تجزیه و تحلیل فرصتهای واقعی را غیر عملی میسازد. تنها تعیین مساله ارزشگذاری، میتواند سخت باشد (هرگز به حل آن فکر نکنید!). در نتیجه، قیمتگذاری انتخابها هنوز به طور گسترده به عنوان ابزاری برای ارزشگذاری فرصتها تلقی نمیشود.
در سالهای اخیر، توانایی روش قیمتگذاری انتخابها با توسعه کامپیوترهای قدرتمندتر به ساخت مدل پیشرفته کمک کردهاست. با این وجود، این مدلها در حوزه کاری متخصصان باقی مانده اند. به نظر من، متخصصین با اتخاذ رویکردی متفاوت، بیشتر از قیمتگذاری انتخاب سود خواهد برد.
در حالی که متخصصان فنی به جستجوی حقیقت عینی میروند - آنها خواهان دریافت پاسخ "درست" هستند - متخصصین یک کسبوکار برای مدیریت و انجام کار بهتر آن دارند. حتی اگر به صورت کامل به جواب صحیح دست پیدا نکنیم، نزدیکتر شدن به حقیقت میتواند سودمند باشد. بنابراین یک تحلیل انتخابهای مبتنی بر ارزش به منظور بهبود عملکرد فعلی کامل نیست.
کلید ارزشگذاری یک فرصت سرمایهگذاری شرکت به عنوان یک انتخاب توانایی تشخیص یک تناظر ساده بین ویژگیهای پروژه و ویژگیهای انتخاب است. سرمایهگذاری بالقوه باید متناسب با قیمت انتخاب باشد. داراییهای عملیاتی شرکت مالک آن خواهد بود، با فرض اینکه این شرکت سرمایهگذاری کردهاست، مانند سهام یکی پس از اعمال یک اختیار خرید است. مدت زمانی که طول میکشد تا شرکت تصمیم بگیرد، مانند زمان انتخاب درخواست برای منقضی شدن باشد. عدم اطمینان در مورد ارزش آینده داراییهای عملیاتی توسط واریانس بازگشتها محاسبه میشود؛ این مشابه واریانس بازده سهام برای انتخابهای فراخوانی است. تاکتیک تحلیلی در اینجا انجام این نقشهبرداری بین پروژه حقیقی و یک انتخاب ساده مانند انتخاب فراخوانی اروپا است. (یک تماس اروپایی را میتوان تنها در تاریخ انقضا انجام داد، و آن را به سادهترین انتخابها تبدیل کرد) اگر انتخاب ساده ماهیت مشروط پروژه را بدست آورد، سپس با قیمتگذاری بیشتر روی انتخاب، البته ناقص، به ارزش پروژه دست پیدا میکنیم.
برای مثال، یک شرکت در نظر دارد که ۱ میلیون دلار سرمایهگذاری کند تا یک محصول موجود برای یک بازار درحال ظهور را اصلاح کند. یک تحلیل DCF برای جریانهای نقدی مورد انتظار نشان میدهد که آنها فقط به حدود ۹۰۰،۰۰۰ دلار ارزش دارند. با این حال، بازار متغیر است، بنابراین این مقدار احتمالاً تغییر خواهد کرد. ترکیبی از حق امتیاز و دانش از فرصت شرکت برای ایجاد این سرمایهگذاری برای حداقل دو سال دیگر محافظت خواهد کرد. بعد از آن، ممکن است فرصت از بین برود. به طور معمول این طرح پیشنهادی ۱۰۰۰۰۰ دلار منفی است. اما فرصتی که چند سال صبر میکند تا ببیند چه اتفاقی میافتد ارزشمند است. در واقع، شرکت مالک یک انتخاب تلفن دو ساله با قیمت پیشنهادی یک میلیون دلار در داراییهای اساسی به ارزش ۹۰۰۰۰۰ دلار است. ما فقط به دو بخش اطلاعات بیشتر نیاز داریم تا این فرصت کسبوکار را به عنوان انتخاب فراخوانی اروپا ارزشگذاری کنیم: نرخ بدون ریسک برگشت (این همان مقدار زمانی است که به بالا اشاره میشود - فرض کنید این مقدار برابر با ۷ % است)؛ و مقداری از میزان جریان نقدینگی چقدر است. به عنوان مثال، فرض کنید که تغییرات سالانه در ارزش این جریانهای نقدی به انحراف استاندارد ۳۰ % در سال میرسد، که یک شکل متوسط برای جریانهای نقدی کسبوکار است. در حال حاضر، یک مدل ساده قیمتگذاری انتخابها، مانند مدل Black - Scholes، ارزش این فراخوانی را حدود ۱۶۰،۰۰۰ دلار تخمین میزند.
شرکت از قیمتگذاری انتخاب چه چیزی یاد میگیرد؟ ارزش این فرصت مثبت است، نه منفی. این مساله تا زمانی که زمان و عدم قطعیت باقی بماند همیشه صادق است. این شرکت نباید بیش از یک میلیون دلار وضعیت کنونی سرمایهگذاری کند - که این کار به هدر دادن ۱۰۰،۰۰۰ دلار خواهد بود - اما هرگز نباید در مورد سرمایهگذاری هرگز فراموش شود. در حقیقت، احتمالات تقریباً خوب هستند و میخواهند دو سال دیگر سرمایهگذاری کنند. در همین حال، محصول یا مدیر کشور بر تحولات نظارت دارد. او نه تنها بر روی رای اکثریت ملت تمرکز میکند بلکه بر روی زمانبندی مناسب یک سرمایهگذاری تمرکز میکند. متناوبا، اگر شرکت نمیخواهد سرمایهگذاری کند و نمیخواهد صبر کند و ببیند، میتواند به این فکر کند که چطور از ارزش این فرصت استفاده کند. ارزش انتخاب، این ایده را به آن میدهد که چه چیزی ممکن است اکنون برای مجوز برای معرفی محصول جدید پرداخت کند. به همین ترتیب، ارزش انتخاب میتواند به یک شرکت کمک کند تا به این فکر کند که چقدر پول برای بدست آوردن مجوز و یا دستیابی به یک کسبوکار کوچک بپردازد.
فرصتهای طولانی مدت در محیطهای تجاری بیثبات به صورت ضعیفی توسط روشهای ارزیابی DCF کنترل میشوند که روش تحلیل قیمتگذاری انتخابها به راحتی میتواند بینشهای ارزشمندی ایجاد کند. این یک روش عملی و کاربردی برای استفاده از قیمتگذاری انتخابها به عنوان مکمل, و نه جایگزین, برای روش ارزشگذاری کنونی است. بینش اضافی ممکن است برای تغییر یا حداقل به چالش کشیدن تصمیمات ضمنی توسط تحلیلهای سنتی DCF کافی باشد.
در این بخش به یک راه دیگر برای تفکر درباره استراتژی تحلیلی اشاره میشود که من به شخص آن را توصیه میکنم. ارزشها برای داراییهای منصفانه یا یک نوع دارایی (املاک, برای مثال) اغلب در برابر ارزش داراییها یا تراکنشهایی که مشابه هستند اما یکسان نیستند, الگوبرداری میشوند. بسیاری از فرصتهای تجاری عالی یکتا هستند و بسیاری از آنها غیر فعال هستند. فقدان یک معیار قابلمقایسه برای مثال بالا (اصلاح محصول برای ورود به بازار درحال ظهور), این شرکت با راهاندازی یک اختیار خرید اروپایی ساده محصول را تولید کرد. با قیمتگذاری فرصت ترکیبی (اختیار خرید), بینش اضافهای به فرصت واقعی کسب کرد (طرح معرفی محصول). این بینش تا زمانی ارزشمند است که شرکت انتظار ترکیب یا برآورد حاصل از ارزش را ندارد.
پس آنچه که متخصصین به آن نیاز دارد، ابزار یادگیری آسان است که میتواند بارها و بارها برای ترکیب و ارزیابی انتخابهای ساده مورد استفاده قرار گیرد. به علاوه، از آنجا که هدف تکمیل کردن، نه جایگزینی، روشهای موجود است، مدیران ابزاری را دوست دارند که میتواند ورودی را با یک تحلیل DCF تقسیم کند، یا از خروجیهای DCF به عنوان ورودی استفاده کند. روش مورد علاقه من مدل قیمتگذاری انتخاب Black - Scholes است که هنوز یکی از سادهترین مدلها میباشد. مسلماً یادگیری این است که این مدل هم از مدلهای دیگر سادهتر است. یک نگاشت شهودی بین متغیرهای Black - Scholes و ویژگیهای پروژه معمولاً امکان پذیر است. و حتی اگر مدل شامل پنج متغیر باشد، یک روش شهودی برای ترکیب این پنج متغیر به دو پارامتر وجود دارد، که هر کدام یک تفسیر منطقی و مدیریتی هستند. این فرآیند شهودی به مدیر اجازه میدهد تا یک نگاشت دوبعدی ایجاد کند که بسیار سادهتر از ایجاد یک نقشه با پنج متغیر است. در نهایت، مدل Black - Scholes به طور گسترده در نرمافزار تجاری موجود است، که به این معنی است که اگر میتوانید انتخاب مشابه را ترکیب کنید، کامپیوتر شما میتواند آن را برای شما تعیین کند. نکته ضروری برای متخصصین دانستن این مساله است که چطور انتخابهای واقعی را تشخیص دهند و چطور به سادگی آنها را با هم ترکیب کنند، نه اینکه چگونه مدلهای پیچیده را راهاندازی یا حل کنند.
ارزش گذاری ادعاهای مالکیت: جریان نقدینگی سهام
ادعاهایی مبنی بر اینکه شرکتها در برابر ارزش عملیاتها و فرصتها موضوع اصلی مشکل ارزشیابی هستند. زمانی که یک شرکت در مشارکتهای خاص یا اتحادهای استراتژیک شرکت کند, یا سرمایهگذاریهای بزرگی را با استفاده از تامین مالی پروژه انجام دهد, مالکیت شرکت با سایر طرفها به اشتراک گذاشته میشود. مدیران باید درک کنند که ارزش شرکت به عنوان یک کل به اندازه ارزش شرکت آنها اهمیت دارد. این شناخت برای تصمیمگیری در مورد چگونگی ساختار مالکیت و نوشتن قراردادهای قوی, ضروری است.
فرض کنید که شرکت شما سرمایهگذاری در یک پروژه مشترک برای ایجاد یک ساختمان اداری را مد نظر دارد. خود ساختمان NPV مثبت دارد - یعنی، ساختن آن، ارزش ایجاد میکند. علاوه بر آن، توسعه دهنده پیشرو مطمئن است که وام دهندگان تامین مالی لازم را فراهم خواهند کرد. از شما خواسته میشود که در مقابل سود سهام در این شرکت سرمایهگذاری کنند. آیا شما باید سرمایهگذاری کنید؟ اگر تمام آنچه که انجام دادهاید، ارزش ساختمان است، هنوز هم نمیتوانید بگویید. این مساله میتواند به این صورت مطرح شود که شریک شما سعی میکند تا تمام ارزش ایجاد شده را ثبت کند، بنابراین اگر چه ساختمان NPV مثبت دارد، اما سرمایهگذاری شما تاثیری روی آن ندارد. متناوبا، برخی از سرمایهگذاریها با NPV منفی سرمایهگذاری خوبی هستند، زیرا یک شریک یا وام دهندگان پروژه ممکن است این معامله را بسیار جذاب میکنند. برخی از شرکا به سادگی بی تدبیر و بیاحتیاط هستند، اما برخی دیگر - بطور مثال دولتها - عمداً به برخی از پروژهها یارانه میدهند.
یک راه ساده برای ارزشگذاری دارایی شرکت شما, تخمین سهم آن از جریانهای نقدی آتی پیشبینیشده و سپس تنزیل آن جریانهای با هزینه فرصت است که شرکت را برای ریسکی که تحمل میکند جبران میکند. این امر اغلب به عنوان یک رویکرد جریان نقدینگی سرمایه (ECF) نامیده میشود; همچنین جریان به دارایی نیز نامیده میشود. این روش یکبار دیگر یک روش DCF است, اما هر دو جریان نقدینگی و نرخ تنزیل از آنهایی که در روش APV یا روش مبتنی بر WACC استفاده میشوند متفاوت هستند. جریان نقدینگی کسبوکار باید برای مطالبات مالی ثابت (برای مثال, سود و پرداخت اصلی) تنظیم شود, و نرخ تنزیل باید برای ریسک مرتبط با یک ادعای مالی تنظیم شود.
قدرت نفوذ به درستی زمانی مهم است که اهرم فشار بالا باشد، در طول زمان، یا هر دو تغییر کند. در آن شرایط، منافع وام دهندگان ممکن است از منافع سهامداران واگرا شده و منافع سهامداران مختلف ممکن است از یکدیگر دور شوند. چنین واگرایی در تراکنشهایی که ایجاد یا پیشبینی تغییرات اساسی در کسبوکار یا سازمان آن - در ادغام، مالکیت و هزینههای بازسازی را دارند، رایج است.
متاسفانه، هنگامی که اهرم عملیاتی بالا و در حال تغییر است، استفاده درست از آن دشوار است. وقتی اهرم مالی بالا باشد، دارایی به عنوان اختیار خرید، تحت مالکیت سهامداران، در داراییهای شرکت است. اگر کسبوکار موفق باشد، مدیرانی که در بهترین منافع سهامداران عمل میکنند، پرداخت بدهیهای خود این انتخاب را اعمال خواهند کرد.
سهام داران باید ارزش باقی مانده را حفظ کنند. اما اگر کسبوکار دچار مشکل جدی شود، ارزش آن کمتر از مقدار وام خواهد بود، بنابراین وامگیرنده به طور پیشفرض عمل خواهد کرد. در آن وضعیت، وام دهندگان به طور کامل بازپرداخت نخواهند شد؛ با این حال، این وام داراییها را در رضایت از ادعای خود نگه میدارند.
اهرم هزینه حقوق صاحبان سهام به دلیل خطر عدم پرداخت بدهی به اختیار خرید است. چرا از رویکرد قیمتگذاری انتخاب برای ارزش دارایی استفاده نکنیم؟ زیرا انتخابهای موجود بسیار پیچیده هستند. هر زمانی که پرداخت (سود یا مدیر) ناشی از وام دهندگان است، وامگیرنده باید مجدداً تصمیم بگیرد که آیا این انتخاب را انجام ندهد یا نه. در واقع، اهرم هزینه حقوق صاحبان سهام یک زنجیره پیچیده از انتخابهای مرتبط، از جمله انتخابهای موجود بر روی انتخابها میباشد. مدلهای ساده به اندازه کافی خوب نیستند، و مدلهای پیچیده غیر عملی هستند. به همین دلیل ارزش دارد که یک ابزار ارزیابی اساسی سوم را داشته باشیم.
یک ارزیابی ECF، قیمتگذاری انتخاب نیست، و به همین دلیل ارزش "صحیح" را برای ادعای حقوق صاحبان سهام تامین نخواهد کرد. اما ECF را میتوان به گونهای اجرا کرد که خطاها همه در یک مسیر - به سمت یک تخمین پایین دستی توزیع شوند. بنابراین، اگر چه پاسخ غلط خواهد بود، تحلیلگر دقیق میداند که آن پاسخ پایین خواهد بود، نه زیاد و دلیل این امر چیست.
کلید استفاده از ECF، شروع تجزیه و تحلیل در یک نقطه در آینده فراتر از دورهای است که در آن ریسک پیشفرض بالا است. در این نقطه، یک تحلیلگر میتواند یک ارزش آینده برای دارایی با استفاده از روشهای سنتی DCF ایجاد کند. سپس ECF با توجه به ارزش فعلی، سال گذشته تا زمان حال کار میکند، به دقت حسابداری نقدی سالانه و تغییرات در ریسک را به همراه دارد، تا زمانی که به ارزش فعلی برسد. این روش زمانی کاملاً ساده است که در یک صفحه گسترده ایجاد شود، و اگر برخی از قوانین فرموله شده برای حرکت از آخر به سالهای اولیه اتخاذ شوند، به نظر میرسد که تحلیل ECF ارزش دارایی واقعی را دستکم بگیرد. قوانین فرموله شده به این فرض رسیدهاند که وام گیرندگان حتی زمانی که در نهایت منافع خود را به دست آورند، واقعاً از زیر دین بدهی خارج نمیشوند. بدیهی است که این فرض آنها را از چیزی با ارزش - در زندگی واقعی محروم میکند، آنها واقعاً ممکن است دور شوند، بنابراین ارزش حقیقی دارایی ارزش تر از جایگزین ساختگی دارد.
یک تحلیل ECF نیز به صراحت نشان میدهد که چگونه تغییرات در ساختارهای مالکیت بر جریان نقدینگی و ریسک در سال تا سال، برای صاحبان سهام تاثیر میگذارد. درک این که چگونه یک برنامه تغییر بر مالکان شرکت تاثیر میگذارد به پیشبینی رفتار آنها کمک میکند - به عنوان مثال، چگونه سهامداران مشخص ممکن است به ادغام پیشنهادی، بازسازی، یا کمک های اولیه سهام شرکت رای دهند. چنین بینشی تنها از ECF یا تغییرات آن موجود است.
امروزه شرکتها به جای تحلیل, از چه چیزی استفاده میکنند؟ برخی ارزیابی ارزش سهام با ارزش اولین ارزش کسبوکار (با DCF مبتنی بر سرمایه) و سپس کسر ارزش هر گونه ادعای بدهی و منافع مالکانه شرکت دیگر را ارزیابی میکنند. این رویکرد مدیران را ملزم میکند تا فرض کنند که ارزش واقعی آن ادعاهای را میدانند. در عمل, آنها این ارزشها را نمیدانند, مگر اینکه آنها را برای تخمین آنها بکار گیرند. روش متداول دیگر استفاده از سود خالص برای شرکت شما در سود خالص شرکت است. این فضیلت ساده است. اما پیدا کردن یا ایجاد کلید مناسب, مشکل است. به طور ماهرانه نسبت قیمت به قیمت ممکن است در واقع مقادیر معقول را تولید کند, اما حتی در آن صورت آنها به بینشهای مدیریتی دیگر که به طور طبیعی از ساختار یک تحلیل تسهیلات افزوده میشوند, کمک نمیکنند.
یادگیری ابزارهای جدید: هزینهها و مزایا
با پذیرش تکنیکهای ارزشگذاری توسط شرکتها و بیشتر در دسترس بودن کامپیوترها و لبتابها، خبر خوب این است که ابزارهای مورد نیاز برای یادگیری خیلی سخت نیستند. زمان و تلاش لازم قبل از این که تکنیکهای به طور طبیعی پرداخت شوند، به موقعیت شرکت و قابلیتهای مالی فعلی آن بستگی خواهد داشت.
همانطور که شرکتها تکنیکهای ارزیابی جدید را میپذیرند، خبر خوب این است که ابزارهای مورد نیاز برای یادگیری خیلی سخت نیستند.
مزایا برای شرکتهایی که انتظار دارند در آینده نزدیک سرمایهگذاری کنند، بالا خواهد بود. برای آنها اجرای بهینه یک برنامه سرمایهگذاری چندساله، پرهزینه خواهد بود. برای مثال، یک صنعت همچون مخابرات، که در آن شدت سرمایه با رشد سریع و تغییر تکنولوژیکی همراه است، در نظر بگیرید. موفقیت نیازمند یک رشته از سرمایهگذاریهای خوب است و گرفتن حتی یکی از آنها اشتباه میتواند بسیار پرهزینه باشد. یا صنایع را تنها با چند بازیکن برجسته در نظر بگیرید که تقریباً در تمام جنبههای کسبوکار خود رقابت میکنند. شرکتها قادر به استفاده سریع از اشتباهات رقیب باید از مزایای تجزیه و تحلیلهای خردمندانه - و مجازاتها برای تجزیه و تحلیل ضعیف - به طور خاص بالا باشند. به طور مشابه، هر شرکتی که در حال حاضر مشغول بهرهبرداری از مزیت پیشگامی است به شدت به موفقیت سرمایهگذاریهای اولیه وابسته است.
طبقهبندی مشکلات و روشهای ارزشگذاری
هزینههای روز به روز رسانی به احتمال زیاد برای شرکتهایی که یک یا چند معیار زیر را برآورده میکنند، پایین است:
- آنها پیش از این از ارزیابی DCF در فرآیندهای بودجهبندی سرمایه خود استفاده کرده و سیستمهای مربوط به استفاده در کامپیوترهای رومیزی را ساختهاند.
- آنها مدیران زیادی دارند، نه فقط کارکنان مالی، که قبلاً با اصول مالی شرکت مدرن آشنا هستند و ابزارهای جدید را پیدا نخواهند کرد.
- آنها اخیراً قابلیتهای پرسنل خود را به دلایل دیگری ارتقا میدهند، بنابراین هزینه فزاینده نصب یک سیستم بهتر جزئی است.
بیایید به عواملی که در یادگیری سه روش ارزشگذاری دخیل هستند نگاهی بیندازیم:
ارزش فعلی را اصلاح کنید.
ابزارهای کمی به اندازه APV وجود دارند که به چنین زمان کمی برای یادگیری نیاز داشته باشند. تجربه من این است که مدیرانی که در WACC آموزشدیده اند میتوانند اصول اولیه APV را در حدود دو ساعت یا براساس زبان خود و یا با یک مربی یاد بگیرند. در عرض نیم روز دیگر، افراد با نرمافزار گسترده در حال حاضر راحت هستند و قادر به استفاده از APV به طور موثر برای مشکلات واقعی هستند. امروزه هیچ اغراق نیست که بگوییم شرکتی که از صفحات گسترده برای ارزیابی استفاده نمیکند. و شرکتهایی که از صفحات گسترده استفاده کرده، اما از APV استفاده نمیکنند، نرمافزار خود را کنترل میکنند. به طور کلی، سیستمهایی که میتوانند WACC را جا به جا کنند میتوانند APV را کنترل کنند.
قیمتگذاری انتخاب.
این یک ابزار گران قیمت است. یادگیری بیشتر و برای برخی افراد, کمتر شهودی است. با این همه, غیرممکن است. قیمتگذاری اختیار معامله میتواند از یک کتاب درسی گرفته شود. آنچه که دشوارتر است, کاربرد این ابزار برای مشکلات شرکت است, چرا که با انتخابهای ساده در تضاد است.
کاربردهای شرکتی نیازمند ترکیبی از قیمتگذاری انتخاب و ارزیابی مبتنی بر DCF است؛ یعنی، روشی برای استفاده از خروجیهای DCF به عنوان ورودیهای انتخاب انتخاب و راهی برای تطبیق مقادیر مختلف تولید شده توسط هر روش میباشد. چارچوبهای ساده شامل چنین سنتزی را میتوان در یک روز یا کمتر یاد گرفت. کاربردهای ساده نیازمند یک روز دیگر هستند. به طور معمول، نیمی از این زمان به اجرا کردن اعداد و نیمه دیگر به کارهای ظریف اما مهم تفسیر و تعیین نتایج و بررسی محدودیتهای هر دو چارچوب و روش اختصاص دارد.
قیمتگذاری انتخاب به طور طبیعی در اغلب سیستمهای " سرمایه موجود " موجود نیست. برای این موضوع, هیچ کدام از ابزارها مانند آنالیز درخت تصمیمگیری, شبیهسازی, یا تحلیل سناریو, که گاهی به عنوان جایگزین برای قیمتگذاری انتخاب ارائه میشوند, انجام نمیدهند. بنابراین, عملیترین راه برای شروع استفاده از تحلیلهای مبتنی بر انتخابها, اجرا کردن آنها به ترتیب با آنالیزهای DCF است. منظورم این است که: اول, به این معنا که شما بعد از انجام یک آنالیز DCF, قیمتگذاری انتخاب را انجام میدهید, نه جایگزین, و دوم, به این معنا که خروجیهای یک تحلیل DCF (مانند ارزش فعلی و هزینههای سرمایهای) به ورودیهای انتخاب - قیمت (مانند ارزش دارایی و قیمت ورزش) تبدیل میشوند. اغلب شرکتها یافتن سیستمهای جداگانه برای پشتیبانی از هر روش را ارزشمند نخواهند یافت. در واقع, اگر قیمتگذاری DCF و انتخاب به صورت دو رقیب انحصاری تعیین میشود - شما یکی یا دیگری را انتخاب میکنید, اما قیمت هر دو انتخاب برای حالا از دست خواهد رفت.
در نهایت، بسیاری از شرکتها بیشترین تخصص فنی را در یک گروه مالی یا گروه توسعه تجاری کوچک پیدا خواهند کرد. بقیه شرکت، هم مدیران خط و هم مدیران ارشد، برای استفاده موثر از این منابع آموزش داده خواهند شد. بنابراین، توانایی فرموله کردن تجزیه و تحلیل ساده قیمت - قیمتگذاری گسترده خواهد بود. اگر تنها متخصصان چیزی در مورد ارزش ارزشگذاری میدانند، چه از دو نتیجه غیر جذاب محتمل است: مدل سازان به متخصصین رده بالایی تبدیل خواهند شد که بر فرآیند بودجهبندی سرمایه تسلط دارند؛ یا به افراد بی استفادهای تبدیل خواهند شد که استعدادهای ارزشمند آنها غیرقابلاستفاده میشوند.
جریان وجوه نقد.
مدیرانی که پیش از این با نوعی از ابزارهای ارزیابی DCF آشنا هستند میتوانند با استفاده از یک کاربرد پایه، در کمتر از یک روز یاد بگیرند. شرکتهایی که ممکن است کاربران سنگین این ابزار باشند، میخواهند آن را با نوع خاص کسبوکار و تراکنشهایی که در اغلب موارد درگیر میشوند، تطبیق دهند. احتمالاً رایجترین استفادهها در پروژه و امور مالی تجاری، ادغام و مالکیت، خرید سهام و سرمایهگذاری مشترک و اتحاد هستند.
انطباق سیستمهای تجاری و شرکتی با یکدیگر لزوماً مشکل یا هزینهبر نیست, بلکه باید مورد ارزیابی قرار گیرد. ECF ابزار ارزیابی تخصصی تری از APV یا گزینه های قیمت گذاری است، زیرا به یک سوال خاص پاسخ می دهد. سوال اصلی APV و روش ارزش گذاری انتخابها این است که ارزش این مجموعه عملیات و فرصتها چیست? در مقابل, ECF میپرسد که ارزش یک مقدار ویژه در این مجموعه داراییها و فرصتها, با فرض تامین مالی آنها در این شیوه چیست? علاوه بر این, نیاز به حمایت بیشتر و یا حداقل, ورودیهای بیشتری از سیستمهای مالی و سرمایهای شرکت دارند. اما احتمالا, شرکتی که به تعداد قابلتوجهی از سرمایهگذاریهای مشترک یا پروژه پروژه درگیر است, بدون توجه به ابزارهای ارزشیابی, باید از این فعالیتها حمایت کند. * * *
برای اکثر شرکتها, رسیدن به این چشمانداز از آینده مشکل مالی شرکتی نیست - نظریههای مالی آماده و منتظر هستند - اما یک پروژه توسعه سازمانی. کارمندانی با انگیزه که تلاش میکنند کار بهتری انجام دهند و پیشرفت کنند, به طور طبیعی زمان صرف یادگیری مهارتهای جدید, حتی مهارتهای مالی خواهند کرد. این اتفاق در حال رخ دادن است. گام بعدی استفاده از این پایگاه گسترده دانش به عنوان یک سکو برای پشتیبانی از توانایی شرکت در تخصیص و مدیریت موثر منابع است.
یک رویکرد فعال در توسعه توانمندیهای ارزیابی جدید - یعنی تصمیمگیری در مورد جایی که شما میخواهید شرکت شما کجا برود و چگونه به آن دسترسی داشته باشد - باید به شما اجازه دهد که این تواناییها را سریعتر از یک رویکرد منفعل و آزاد توسعه دهید، و باید نتایج متمرکز و قدرتمند بیشتری به دست آورد. البته، این روش احتمالاً گرانتر است. با این حال، سوال این نیست که اجازه دهید مسیر طبیعی طی شود، بلکه این که آیا قابلیت شرکت قویتر برای خود هزینه خواهد داشت یا نه. یعنی چقدر این قابلیت ارزش دارد؟
نسخهای از این مقاله در نشریه نشریه کسب وکار هاروارد - ژوئن ۱۹۹۷ منتشر شد.