ترجمه ادبیات و زبان شناسی با بهترین کیفیت
نمونه ترجمه رشته ادبیات
پدرش صرفاً میخواست ایمان مذهبی آدام به او بازگردانده شود. به پدرش گفتم هرچند احتمالش هست که مشکلات معنوی و روانی پسرش با هم تداخل کرده باشند، و تمرکز بر زندگی معنوی او برای ارتقای فعالیتهای مذهبیاش ، تا حدودی از لحاظ بالینی امکان پذیر است، اما این امکان هم وجود دارد که این دو بُعد از زندگی او هیچ ربطی به یکدیگر نداشته باشند. اگر حالت دوم برقرار باشد، آنگاه هدف من به عنوان روانپزشک و اهداف مدنظر پدرش با هم سازگاری ندارند. همچنین توضیح دادم حتی در شرایطی که کاهش محرک- پاسخ با علایم روانی فعلی آدام ناسازگار باشند، این قدرت را دارم که درمان یکپارچهی معنوی را در اختیارش قرار دهم، یا به تقلاهای معنوی اشاره کنم که فقط هنگامی ظاهر میشوند که آدام چنین رویکردی را قبول کند و باب میلش باشد. من باید این موضوع را مستقیماً با آدام در میان بگذارم تا نظرش را جویا شوم. متاسفانه طی یک ماه، رفتار آدام برای پدرش غیرقابل تحمل شد. این ناسازگاری به حدی افزایش یافت که از آدام درخواست شد منزل والدینش را ترک کند. متاسفانه ای رویداد ناگوار موجب کناره گیری زودهنگام من از درمان آدام شد ، زیرا او از حضور در درمان صرف نظر میکرد. در مثال آدام و سایر نمونههای مشابه، تضاد ارزشی در بطن تضاد معنوی (بین فردی) او بود. او شخصاً برای سیستم محرک- پاسخ ارزشی قائل نبود، در حالیکه پدرش برای آن ارزش قائل بود و آن را مقدس میدانست.
تضادهای ارزشی ممکن است در حوزههایی همچون ازدواج و زندگی خانوادگی نیز تقلاهای معنوی را در بیماران ایجاد کنند. برای مثال در بسیاری فرهنگهای محرک- پاسخ، نقشهای جنسیتی به شکل از قبل تعریف شده هستند و روی نحوهی لباس پوشیدن، آموزش، رهبری، تربیت کودکان، فعالیت مذهبی، ارتباط بین جنسیتها هم در زندگی متاهلانه و هم مجردی تاثیرگذار هستند. تقلاهای معنوی در مسائل جنسی و سلامت تولیدمثل نیز به وجود میآیند. آنها تضادهای مذهبی ختنه ، استمنا، رابطه جنسی قبل از ازدواج، هموسکشوالیته ، ممنوعیت برخی روابط جنسی، بحث اخلاقی تجاوز در ازدواج، رویکردهای آینده نگر نسبت به سواستفاده ی جنسی، تعهدات مذهبی تولیدمثل، و سقط جنین را شامل میشوند اما به این موارد محدود نمیشوند. این تضادهای ارزشی در افراد مذهبی رواج دارند که ممکن است روند آموزش و فرهنگی شدن نسبتاً یکسانی داشته باشند.دلیلش این است که قوانین مذهبی مربوط به رابطهی جنسی در تضاد با باورهای جنسی مدرن جهان غرب قرار دارند. به صورت مشخص، تضادهای معنوی مرتبط با هموسکشوالیته (هم جنس گرایی) ، از لحاظ سیاسی و روانی دامنهی تاثیرگذاری بالایی دارند. در همین راستا، مطالب زیادی راجع به تضاد بین هموسکشوالیته و مذهب تدوین شدهاند.من در اواخر سال 2017 روی 19500 مقاله در گوگل اسکولار جستجو کردم. این مقالات از سال 2013 به بعد تألیف شده بودند. اکثر این متون هموسکشوالیته را نفی کرده و مخالفت مذاهب مسیحیت- یهودیت با آن را اعلام نمودهاند (اسمیت، 2011). همچنین آسیبهای روانی تجربه شده در افرادی که به سمت هم جنس گرایش دارند نیز ناخوشایند تلقی میشوند (هامبلین و گروس، 2013، هانسن و لمبرت، 2011). در حقیقت اکثر محیطهای مذهبی هموسکشوالیته را نمیپذیرند و برخی آن را کاملاً نفی میکنند. اما روند رو به گسترشی در این تحقیقات مهم به مشترک بودن چشمگیر مکانیزم محرک- پاسخ در افراد هم جنس گرا اعتراف نموده است. در واقع این حالت یک منبع روانی مهم است که حداکثر 36 % واریانس افسردگی (یا کمتر) و 21 % واریانس اضطراب (یا کمتر) را به خود اختصاص میدهد (لهوت، سیمونی، 2011). علاوه بر این، تحقیقات فعلی اعلام میکنند که هرچند مذهب به هموفوبیای درونی بیشتر و بدنامی اجتماعی هموسکشوال ها مربوط است، اما عامل مخاطره آمیز منتهی به آسیب روانی تلقی نمیشود (بارنز و میر، 2012، شیلو و ساوایا، 2012). همچنین تلاشهای خودکشی کمتری بر اساس آن پیش بینی میشوند (کرالوک، فارتاسک، فارتاسک، پلودرل، 2014). پس مهم است که روانشناسان بالینی تضادهای ارزشی در این حوزههای به شدت حساس را درک کنند و آنها را با احتیاط مدیریت کنند. باید تلاشهای جانبی بیماران در حوزه محرک – پاسخ را حفظ کرد تا تضادها برطرف شوند و اینگونه اقدامات از لحاظ بالینی تا حدودی مثمرثمر واقع میشوند.
اثرات تقلاهای معنوی
طی دههی گذشته، تحقیقات راجع به تقلاهای معنوی به شکل چشمگیری افزایش یافتهاند. این موضوع تا حد زیادی اثبات شده که آنها یک عامل مخاطره آمیز جدی در گسترش مشکلات روانی هستند. در یکی از مقالات پُرارجاع در این زمینه، مک کانل و همکاران (2006) که از جمله پیشگامان بررسی تقلاهای معنوی در نمونهای ملی بودند به ارتباط بین علایم اضطراب، علایم اختلال وسواسی- جبری، افسردگی، ایدههای پارانوئیدی و جسمانی سازی پی بُردند. جدیدترین تحقیقات در سطح ملی اثرات تقلاهای درونی، بین فردی و ارتباط با خدا را شناسایی کردند. آنها همبستگی مستقل بین انواع تقلاها و آسیب روانی بیشتر را اثبات کردند (الیسون و لی، 2010). از سوی دیگر، تحقیقات فراتحلیلی به وجود روندی ثابت و گرایش به سازگاری مذهبی منفی و ارتباطش با تعدیلهای منفی نسبت به آسیبهای روانی پی بردند که اندازهی چنین اثری در حد متوسط قرار دارد (آنو و واسکونسلس، 2005). نکته این است که اثرات منفی تقلاهای معنی بر سلامت روان در تمام گروههای مذهبی یکسان است و در مسیحیان (هریسون و همکاران، 2001)، یهودیان (روزمارین، پارگامنت، کرومری،فلانلی، 2009)، مسلمانان (ابورایا، پارگامانت، ماهونی و آستین، 2008)، بوداییها (فیلیپس و همکاران، 2019) و هندوها (تاراکشور، پارگامنت، ماهونی، 2003) مشاهده شدهاند.
هرچند این مطالعات و موارد دیگر از همبستگی معکوس بین تقلاهای معنوی و سلامت روانی در سطح کُلی آگاه شدهاند، بررسیهای متمرکزتر مشخص کردند که این اثرات تا حد زیادی به ضرر جمعیتهای بالینی هستند. برخی مطالعات برجسته متوجه شدند تقلاها به تعداد و شدت بالاتر از اختلال استرس پس از تروما در گروههای پُرخطر ربط دارند که بازماندگان تجاوز جنسی و کهنه سربازانی که از جنگ برمی گردند از آن جمله هستند (برایانت- دیویس ، اولمان ،تسونگ، گوبین، 2011، وتولت، فیپس، فلدمن، بکهام، 2004). همچنین در افرادی که از لحاظ پزشکی بیمار هستند، تقلاهای معنوی خطر مرگ در 2 سال اول بعد از بستری شدن را به اندازه 20 % افزایش میدهند (پارگامنت و همکاران، 2001). در بین بیماران ایدزی، چندین مطالعه رابطهی بین تقلاهای معنوی و پایین بودن مقدار سلولهای CD4 را شناسایی کردند. این یعنی توانایی افراد برای مقابله با عفونت کمتر است (ایرونسون و همکاران، 2011، تروینو و همکاران، 2010). یافتههای مشابه در افراد مبتلا به بیماریهای روانی موید این نکته است که تقلاهای معنوی یک تهدید جدی نسبت به سلامت روان هستند. همانطور که قبلاً گفتیم، تحقیق اینجانب و همکاران ارتباط بین تقلاهای معنوی و خودکشی بالاتر در بیماران روانی را اثبات کردند (هوگولت و همکاران، 2007، روزمارین ، بیگدا- پیتون، اونگور و همکاران، 2013). همچنین افراد مبتلا به این بیماریها از افسردگی و مانیا (بیماری جنون) شدیدتری رنج میبرند (روزمارین، مالوی و همکاران، 2014). سایر مطالعات متوجه شدند که تقلاهای معنوی به عنوان یک شاخص پایه پیشرفت کمتر در طول زمان را در افراد افسرده پیش بینی میکنند (دیو و همکاران، 2010). همچنین جهت تأثیر منحصر به تقلاهای معنوی است و افسردگی متعاقب را پیش بینی میکند اما برعکسش معتبر نیست (پیروتنسکی و همکاران، 2011). بنابراین در جمعیت کُلی و نمونهی بالینی، تقلاهای معنوی عامل بروز آسیب به سلامت روان تلقی میشوند.
اما تحقیقات به این نتیجه نیز رسیدهاند که تقلاهای معنوی به مرور زمان فرصتهای رشدی ایجاد میکنند، علی الخصوص در افرادی که در جوامع مذهبی زندگی میکنند. در واقع در یکی از اولین مطالعات با تمرکز چشمگیر روی تقلاهای مذهبی، پارگامنت و همکاران (1998) متوجه شدند تقلاهای معنوی به رشد بالاتر مربوط به استرس پس از حملهی تروریستی ربط دارند (تغییرات مثبت در منابع شخصی ، اجتماعی و مهارتهای سازشی). مطالعهی دیگری که اخیراً در روحانیون مسیحی- یهودی انجام شد نشان داد که تقلاهای معنوی و سازش مذهبی مثبت هر دو به رشد بعد از ترومای بیشتر بعد از عبور از یک رویداد دشوار کمک میکنند (پروفیت، کان، کالهون، تدشی، 2007). یک مطالعهی دیگر در یهودیان مذهبی مشخص کرد افرادی که تقلاهای معنوی خیلی بالایی دارند ، از لحاظ سلامت روانی و بدنی وضعیتشان از افرادی با تقلاهای معنوی متوسط بهتر است (روزمارین، پارگامنت، فلانلی، 2009). نتایج مشابهی در دانشجویان کالج (پارگامنت و همکاران، 2000)، و سربازان برگشت کننده به کشور از جنگ یافت شدهاند (درشر، اسمیت، فوی، 2007). برای جمع بندی بحث، باید گفت تمام مطالعات و هرگونه تحلیل راجع به تقلاهای معنوی در مجموع ارتباط با آسیب روانی بالاتر را پذیرفتهاند. البته در گذر زمان نتایج مثبتی در نمونههای خاصی پیش بینی شدهاند (گربر، بوالز، شوتلر، 2011).
یک توضیح بالقوه برای تفاوت بین تحقیقاتی که تقلاهای معنوی را عامل مخاطره آمیز آسیب روانی دانسته و تحقیقات جدیدی که مزایایی را برای آنان قائل هستند به شرح زیر است :هرچند تقلاهای معنوی تداعی کننده مکانیزم های محرک- پاسخ انحرافی و عامل آسیب روانی تلقی میشوند، اما میتوان به آنها به چشم تلاش برای حفظ یا تغییر معنویت تهدیدکننده یا خطرناک نگریست (پارگامنت و همکاران، 2005، صفحه 247). به عبارتی دیگر، تقلاهای معنوی هنگامی رخ میدهند که زندگی روانی افراد در تضاد با ارزشها و ایده آلهای محرک- پاسخ قرار بگیرند. آسیب روانی از تلاشهای صورت گرفته برای حفظ ارتباط با مکانیزم محرک- پاسخ ناشی میشود. لذا علیرغم اینکه تقلاهای معنوی در کوتاه مدت یا میان مدت از لحاظ روانی ناخوشایند هستند، زیرا آسیب روانی و بدنی بیشتری را به همراه دارند، اما نشان داده فرد به صورت همزمان دنبال حفظ ارتباط و اتصال به منشأ مکانیزم محرک- پاسخ است، هرچند با سه نوع تضاد درونی، بین فردی، و تضاد در ارتباط با خدا روبرو است. در واقع وجود این تقلاها یعنی فرد در انجام مکانیزم ها ثابت قدم بوده است، و این شرایط به مرور زمان به حالت قبلی برمی گردند و ممکن است قویتر از حالت اولیه باشند. در واقع تقلاهای معنوی نه تنها یک عامل استرس زای سریع هستند، بلکه فرصتی برای تقویت S-R و منبع روانی در بستر کُلی زندگی فرد هستند. برعکس، فقدان تقلاهای معنوی در دوران حساس بیانگر عدم ارتباط با S-R است. ما باید بپذیریم که این نکته یک منبع روانی بلندمدت محسوب نمیشود. در واقع شواهد فزاینده نشان میدهند که رسیدگی نهایی به تعارضات معنوی عامل تسریع کنندهی سلامت روان تلقی میشود (گیر، کرومری و پارگامنت، 2009). در واقع یک آزمایش کنترلی جدید از درمان یکپارچه معنوی نسبت به علایم اضطراب نشان داده است که کمتر بودن تقلاهای معنوی، یک عامل میانجی کلیدی نسبت به اثرات درمانی محسوب میشود. اما سایر تغییرات S-R به نتایج درمانی مطلوبتر مربوط نمیشوند (روزمارین، پیروتنسکی ، اورباچ و همکاران، 2011). ضمناً توجه داشته باشید که ناتوانی در حل تقلاهای معنوی اثرات منفی و بلندمدت چشمگیری را به همراه خواهد داشت (برایانت و آستین، 2008، فونتانا و روزنهک، 2005). در واقع تا زمانی که این تقلاها برطرف نشوند، رشد معنوی و روانی با مشکل روبرو میشود.
مشکلات در فرایند درمان تقلاهای معنوی
برای درمان تقلاهای معنوی باید درمان مبتنی بر شواهد را در دستور کار قرار داد. در حقیقت اگر بتوان آثار مخرب روانی تقلاهای معنوی را از طریق خنثی سازی آنها کاهش داد، همان کاری که در مطالعات فعلی به آن اشاره شده است، آنگاه مفهوم پردازی و تمرکز بر جنبههای شناختی و رفتاری تقلاهای معنوی یک مؤلفهی درمانی بسیار مهم تلقی میشود.