ترجمه مقاله نقش تعدیل کننده کنترل داخلی در اجتناب مالیاتی: شواهدی از یک شاخص کنترل داخلی مبتنی بر COSOدر چین
نقش تعدیل کننده کنترل داخلی در اجتناب مالیاتی: شواهدی از یک شاخص کنترل داخلی مبتنی بر COSOدر چین
مقدمه
ریسک، به عدم قطعیت ها در مورد استفاده از قانون و عملکرد مالیاتی در حقایق خاص اشاره دارد (پرایسواترهوزکوپرز 2004). مطابق مطالعهEY، صدها نفر از مدیران مالیاتی و مالی در 25 کشور اهمیت مدیریت ریسک مالیاتی را با ذکر تهدیدات برای شهرت شرکت (ریسک شهرت)، چشم انداز قانونی که به سرعت در حال تغییر است (ریسک قانونی)، یک محیط اجرای خصمانه تر (ریسک اجرایی) و فقدان منابع مناسب برای کاهش موثر سه مشکل اول (ریسک عملیاتی) به عنوان دلایلی برای آن، به رسمیت می شناسند. بنابراین، 4 شرکت بزرگ حسابداری با استفاده از چارچوب کنترل یکپارچه داخلی توسط کمیته حمایت از سازمان های کمیسیون تریدوی (COSO، 1992، 2013)، برای کاهش عدم قطعیت نسبت به خود واقعیت ها یا عدم قطعیت در مورد چگونگی عملکرد سیستم ها برای رسیدن به نتایج مالیاتی، پیشنهاد می کنند (پرایسواترهوزکوپرز 2004؛ EY 2014)
ما برای ارزیابی اثربخشی چارچوب COSO در مدیریت ریسک مالیاتی، نقش کنترل داخلی در اجتناب مالیاتی را بررسی می کنیم، که هم در کشورهای در حال توسعه و هم در کشورهای توسعه یافته، فراگیر است. اجتناب مالیاتی، بیانگر استمرار استراتژی ها برای کاهش بدهی مالیاتی صریح یک شرکت از استراتژی های حداقل تهاجمی (به عنوان مثال، استفاده از اوراق شهرداری برای مالیات های پایین تر از نظر قانونی) تا تهاجمی ترین استراتژی ها (به عنوان مثال، استفاده از پناه مالیاتی برای فرار از مالیات) (دیرنگ، هانلون، و میدیو 2008؛ هانلون و هایتسمن 2010؛ لیسووسکی، رابینسون و اشمیت 2013). در انتهاهای طیف، اجتناب مالیاتی می تواند بسیار غیر قطعی، پرخاشگرانه و پرریسک باشد.
به تبعیت از کار لیسووسکی و همکارانش (2013، 584)، ما فرار مالیاتی را این گونه تعریف می کنیم که شامل موقعیت های خاص با حقایق قوی و موقعیت های غیر قطعی با حقایق ضعیف است، به طوری که اجتناب مالیاتی به عنوان شامل موقعیت های نامشخص تر مالیاتی با حقایق ضعیف تر، و پناه مالیاتی به عنوان شامل نامشخص ترین موقعیت های مالیاتی با ضعیف ترین حقایق است به استثنای کار آرمسترانگ، بلوین، یاگولینتزر و لارکر (2015)، اجتناب مالیاتی به عنوان یک پیوستار از استراتژی ها نسبتاً غیر قابل توضیح است.
COSO (2013) کنترل داخلی را به منظور فراهم آوردن اطمینان معقول در مورد دستیابی به اهداف مرتبط با (1) اثربخشی و کارآیی عملیات، (2) قابلیت اطمینان گزارشگری مالی و (3) پیروی از قوانین و مقررات قابل اجرا طراحی می کند. با این حال، قانون ساربینز-اوکسلی بخش 404 (SOX 404) در ایالات متحده دامنه باریک تری دارد و تنها کنترل داخلی بر گزارشگری مالی (ICFR) را پوشش می دهد. با انجام رگرسیون حداقل مربعات معمولی (OLS) با نمونه ای از شرکت های ایالات متحده، باور (2016) دریافت که نرخ مالیات مؤثر برای نرخ های بدون نقطه ضعف کنترل داخلی مرتبط با مالیات، پایین تر از شرکت های دارای چنین نقطه ضعفی است. استراتژی های اجتناب مالیاتی، که اغلب مربوط به معاملات پیچیده هستند، مسئولیت عملیات ها هستند (EY 2014)؛ در حالی که نقاط ضعف کنترل داخلی مربوط به مالیات، بیشتر از هزینه های مالیات بر درآمد، در گزارشگری مالی ریشه دارد (باور 2016، ضمیمه، 34-35). برای غلبه بر این محدودیت داده ها، باور (2016) ارتباط بین ICFR و اجتناب مالیاتی را به اطلاعات منتشره از ICFR به بخش مالیاتی نسبت می دهد.
مطالعه ما از دو جنبه مهم با مطالعه باور (2016) متفاوت است. اول، به جای اینکه به ICFR تکیه کنیم تا استنباط غیر مستقیم را براساس استدلال اسپیلوور انجام دهیم، با در نظر گرفتن چارچوب COSO، یک رویکرد همه جانبه را در پیش می گیریم. به طور خاص، ما از شاخص کنترل داخلی جامع و کمی که توسط چن، دونگ، هان و ژو ساخته شده است (2017a) برای کلیه شرکت های دولتی چین استفاده می کنیم. این فهرست از چارچوب COSO برای ارزیابی کنترل داخلی یک شرکت بر روی عملیات، گزارشگری مالی و انطباق استفاده می کند و از روند سلسله مراتبی تحلیلی (AHP) برای ارزیابی سیستم کنترل داخلی پیچیده یک شرکت با نمره کمی بین 0 تا 100 استفاده می کند. ما از روی کنترل های عملیاتی می توانیم ارزیابی مستقیمی از رابطه بین کنترل داخلی و فرار مالیاتی انجام دهیم. علاوه بر این، گزارشگری کنترل داخلی در ایالات متحده از مشکل عدم توجیه رنج می برد، زیرا تنها اقلیتی از شرکت های بازگوکننده به وجود نقاط ضعف کنترل داخلی در طی دوره های عدم اظهار مالیاتی خود، اذعان می کنند (رایس و وبر 2012). در مقابل، شاخص کنترل داخلی مبتنی بر COSO که توسط محققان مستقل تدوین شده است ما را قادر می سازد از مشوق های مدیریتی برای عدم افشای نقاط ضعف کنترل داخلی جلوگیری کنیم و بنابراین اثر منفی عدم اظهار مالیاتی را در ترسیم استنتاج ها از بین ببریم.
دوم، بجای استفاده از رگرسیون های معمولی OLS که فقط تخمین هایی از تأثیر متوسط در یک رابطه ارائه می دهند (به عنوان مثال، باور 2016)، ما توصیه های آرمسترانگ و همکارانش (2015) را برای پذیرش رگرسیون های عددی کلی تر که کل توزیع فرار مالیاتی را در نظر می گیرد، دنبال می کنیم. آرمسترانگ و همکارانش (2015) از رگرسیون های کمی برای کشف اثر مثبت (منفی) استقلال هیئت مدیره و پختگی مالی در اجتناب مالیاتی در سطوح پایین (بالا) فرار مالیاتی استفاده می کنند. همانطور که این پژوهشگران اشاره کرده اند، مشوق های شرکت های دارای پناه پایین مالیاتی که مشمول فرار مالیاتی کم تر از حد انتظار هستند، در انتهای چپ توزیع اجتناب مالیاتی با مشاغل مربوط به شرکت های دارای پناه بالای مالیاتی که نسبت به پیش بینی مالیات بیشتر اقدام می کنند و در انتهای راست توزیع فرار مالیاتی قرار دارند، متفاوت است.
ما یک رابطه غیر خطی را بین کنترل داخلی و اجتناب مالیاتی پیش بینی می کنیم، زیرا پناه پایین و بالای مالیاتی، تهدیدهایی را برای سهامداران ایجاد می کنند. پناه پایین مالیاتی باعث کاهش جریان وجوه و ارزش شرکت می شود، در حالی که پناه بالای مالیاتی ممکن است منجر به خطرات قابل توجهی برای شهرت، قانونگذاری و اجرای قانون شود (به عنوان مثال، گراهام، هانلون، شولین، و شروف 2014). به عنوان یک بخش اساسی در مدیریت ریسک، کنترل داخلی برای کاهش خطرات پناه پایین و بالای مالیاتی تنظیم شده است. از آنجا که کنترل داخلی می تواند اثربخشی عملیاتی کمیته های حسابرسی، کارمندان و ارتباطات را تقویت کند (رابینسون، ژو، و ژانگ 2012؛ گو، هوانگ، ژانگ و ژو 2016؛ مک گوایر، رین و ویور 2018)، ما فرض می کنیم این کیفیت بالای کنترل داخلی می تواند باعث افزایش فرار مالیاتی برای شرکت های دارای پناه پایین مالیاتی شود. با این حال، شرکت هایی که کنترل داخلی مؤثر دارند، سازوکارهای مانیتور بهتر و محیط های شفاف تر اطلاعاتی دارند (به عنوان مثال، آشبو-اسکیف، وینما و وانجرین 2013؛ کلینتون، پینلو، و اسکیف 2014)، که این امر، انجام و پنهان کردن پرخاشگری مالیاتی را دشوارتر می کند. بنابراین، ما فرض می کنیم که کنترل داخلی با کیفیت بالا می تواند مانع از اجتناب مالیاتی برای شرکت های دارای پناه بالای مالیاتی شود. حاکمیت شرکتی و کنترل داخلی، دو کانال مختلف برای ایجاد ارزش هستند، زیرا اولی روی جهتدهی مشوق و دومی روی مدیریت ریسک، متمرکز است. اگرچه حاکمیت بر کنترل داخلی تأثیر می گذارد، اما خصوصیات هیئت مدیره، نه شرط لازم و نه شرط کافی برای کیفیت کنترل داخلی بالا است. بنابراین، بررسی یک رابطه غیر خطی بالقوه بین کنترل داخلی و اجتناب مالیاتی می تواند به پر کردن این فاصله دانشی کمک کند که نه آرمسترانگ و همکارانش (2015) و نه باور (2016) این موضوع را بیان نکرده اند.
ما نمونه ای از 8،513 مشاهده سال-شرکت را که مربوط به شرکت های غیر مالی چینی است که در بورس اوراق بهادار شانگهای و شنژن از سال 2007 تا 2012 فهرست شده اند، مطالعه می کنیم. از آنجا که سازمان امور مالیاتی در چین احتمالاً یک شرکت دارای نرخ مالیاتی کم تر مؤثر را حسابرسی و جریمه می کند (لی، پیتمن، و وانگ 2018)، مقالات (به عنوان مثال، چن، تانگ، وو، و یانگ 2015) مربوط به شاخص اجتناب مالیاتی با نرخ مالیاتی مؤثر دیفرانسیلی یک شرکت (DETR) را دنبال می کنیم، که برابر است با نرخ مالیاتی قانونی قابل اجرا منهای نرخ مالیاتی مؤثر. DETR بالاتر، در وضعیت ثبات، نشانگر اجتناب مالیاتی بیشتر از طریق اختلافات دائمی بیشتر دفتر-مالیات است. ما ابتدا یک رگرسیون OLS انجام می دهیم و هیچ اثری از کیفیت کنترل داخلی در اجتناب مالیاتی با میانگین شرطی توزیع فرار مالیاتی پیدا نمی کنیم. سپس رگرسیون های کمی را انجام می دهیم تا کل توزیع فرار مالیاتی را در نظر بگیریم. مشابه الگویی که در کار آرمسترانگ و همکارانش (2015) به نمایش گذاشته شده است، بین کنترل داخلی و اجتناب مالیاتی، رابطه غیر خطی پیدا می کنیم، در حالی که کنترل داخلی، تأثیر تعدیل کننده ای بر اجتناب مالیاتی دارد. به طور خاص، کیفیت کنترل داخلی، تأثیر قابل توجهی بر اجتناب مالیاتی برای شرکت های دارای پناه پایین مالیاتی در سمت چپ توزیع فرار مالیاتی دارد، که نشان می دهد کنترل داخلی مؤثر ممکن است ارزش شرکت را از طریق فرار مالیاتی برای شرکت هایی که در فعالیت های پس انداز مالیاتی، غیر فعال هستند، افزایش دهد. کیفیت کنترل داخلی همچنین در اجتناب مالیاتی برای شرکت های دارای پناه بالای مالیاتی در انتهای راست توزیع فرار مالیاتی، تأثیر منفی دارد، که نشان می دهد کنترل داخلی مؤثر ممکن است با محدود کردن پرخاشگری مالیاتی، خطرات مربوط به شهرت، قانونگذاری و اجرای قانون را برای این شرکت ها کاهش دهد.
EY (2013) توجه به هر یک از پنج مؤلفه COSO در طراحی کنترل سطح سازمان برای مالیات بر درآمد، از جمله تمرکز بر نرخ های مالیاتی مؤثر برای محیط کنترل، شناسایی تغییرات دیرهنگام سود قبل از مالیات برای ارزیابی ریسک، یکپارچه سازی کنترل های مالیاتی در طول فرآیند آماده سازی برای فعالیت های کنترل، کنترل کردن کیفیت و فراوانی داده های حساس به مالیات دریافت شده از خارج از اداره امور مالیاتی برای اطلاعات و ارتباطات و اجرای حسابرسی داخلی برای آزمایش کنترل های حساب مالیاتی برای نظارت را پیشنهاد می کند.
برای نشان دادن نگرش و فرهنگ مدیریت کل و هیئت مدیره در قبال ریسک مالیاتی، محیط کنترل، مدیریت و هیئت مدیره را در ایجاد یک سیاست مدیریت ریسک مالیاتی و در نظارت بر اجرای این سیاست درگیر می کند (پرایسواترهوزکوپرز 2004). با توجه به نقش مهمی که مدیران ارشد و مدیران هیئت مدیره در تعیین سطح فرار مالیاتی دارند (دیرنگ، هانلون، و میدیو 2010؛ آرمسترانگ و همکاران، 2015) محیط کنترل بر اجتناب مالیاتی از طریق ساخت و اجرای یک سیاست مدیریت ریسک مالیاتی مستند، تأثیر می گذارد. ارزیابی ریسک با اندازه گیری و اولویت بندی ریسک های مالیاتی بر فرار مالیاتی تأثیر می گذارد، به گونه ای که سطح ریسک در آستانه های تحمل تعریف شده، مدیریت می شود بدون اینکه بیش از حد کنترل شده یا فرصت های مطلوب را پشت سر بگذارد (دلویت و توشه، کورتیس و کاری 2012). فعالیت های کنترلی بر اجتناب مالیاتی تأثیر می گذارند، زیرا آنها از سیاست های مفصل، بررسی ها، مصوبات و نظرات مالیاتی خارجی برای مدیریت ریسک های مالیاتی استفاده می کنند (پرایسواترهوزکوپرز 2004). تضمین جریان اطلاعات برای مدیریت و کنترل ریسک در سازمان (پرایسواترهوزکوپرز 2004)، اطلاعات و ارتباطات هماهنگی و همکاری را افزایش می دهد، از جمله درگیر شدن اداره مالیات در معاملات عمده، برای دستیابی به نتایج بهتر پس از مالیات (به عنوان مثال، رابینسون، سایکس و ویور 2010). با استفاده از رویه های اعمال شده برای شناسایی مکان هایی که کنترل به طور مؤثر کار نمی کنند و جایی که اهداف یک شرکت برآورده نمی شود (پرایسواترهوزکوپرز 2004)، نظارت، بر فرار مالیاتی تأثیر می گذارد زیرا به شرکت اجازه می دهد تا اقدامات مداخله ای را برای رفع نقاط ضعف کنترل داخلی مرتبط با مالیات انجام دهد.
از آنجا که شاخص کنترل داخلی ارائه شده توسط چن و همکارانش (2017a) از چارچوب COSO پیروی می کند و برای پنج مؤلفه زیر، ریزنمراتی ارائه می دهد، ما رگرسیون های کمی بیشتری را با استفاده از محیط کنترل، ارزیابی ریسک، فعالیت های کنترلی، اطلاعات و ارتباطات و نظارت در همان مدل انجام می دهیم. این به ما امکان می دهد تا ضمن ثابت نگه داشتن تأثیر چهار مؤلفه دیگر، نحوه ارتباط هر یک از مؤلفه ها با اجتناب مالیاتی را ارزیابی کنیم. مطابق با پیش بینی های ما، متوجه می شویم که محیط کنترل، فعالیت های کنترلی و اطلاعات و ارتباطات، تأثیر تعدیل کننده ای بر اجتناب مالیاتی دارند. یعنی آنها باعث افزایش اجتناب مالیاتی برای شرکت های دارای پناه پایین مالیاتی و افزایش اجتناب مالیاتی برای شرکت های دارای پناه بالای مالیاتی می شوند. تا حدودی مطابق با پیش بینی هایمان، متوجه می شویم که نظارت، مانع از اجتناب مالیاتی برای شرکت های دارای پناه بالای مالیاتی می شود. در تفسیر عدم تأثیر ارزیابی ریسک بر اجتناب مالیاتی باید احتیاط کرد. از آنجا که کنترل داخلی، یک سیستم یکپارچه است، محتمل است که اثر یک جزء از اثر سایر مؤلفه ها جذب می شود.
در ادامه تصریح می کنیم که اثر تعدیل کننده کنترل داخلی بر اجتناب مالیاتی، نوسانات مالیاتی را کاهش می دهد، زیرا کنترل داخلی با کیفیت بالا DETR را با تسهیل فرار مالیاتی در موقعیت های پرداخت مالیات بالا، پایین می آورد و DETR را با مهار پرخاشگری مالیاتی در شرایط پرداخت مالیات پایین، کم می کند. ما به تبعیت از کار گالمور و لابرو (2015) و گوئنتر، ماتسوناگا، و ویلیامز (2017)، نوسانات مالیاتی را به عنوان نوسانات DETR 3 ساله می سنجیم و می بینیم که کنترل داخلی با کیفیت بالا نوسانات موقعیت های مالیاتی را در کلیه رگرسیون های کمی به دست می آورد. با توجه به اینکه نوسان مالیاتی، شاخص ریسک شرکت است (گوئنتر و همکاران 2017)، این اثر کاهش دهنده کنترل داخلی بر نوسانات مالیاتی، به توصیه پرایسواترهوزکوپرز (2004) و EY (2014) برای استفاده از کنترل داخلی مبتنی بر COSO در مدیریت ریسک مالیاتی، حمایت می کند.
ما سه مقوله را در مقالات فرار مالیاتی ایجاد می کنیم، که فاقد شواهد ارتباطی بین کنترل داخلی و اجتناب مالیاتی هستند. اول، مطالعه ما چندین مطالعه مربوط به اجتناب مالیاتی را تکمیل می کند. نسبت به کار آرمسترانگ و همکارانش (2015)، که مشاغل مدیریت شرکت را مطالعه می کنند، ما بر کنترل داخلی که ثروت را از طریق مدیریت ریسک و نه از طریق تراز تشویقی ایجاد می کنند، متمرکز می شویم. نسبت به کار باور (2016)، که به دلیل نداشتن اطلاعات کنترل عملیاتی در ایالات متحده محدود است، ما نیازی به تکیه بر پیش فرض سرریز ICFR به کنترل های کلی نداریم تا استنتاج های خود را انجام دهیم. نسبت به کار گالمر و لابرو (2015)، که بر محیط اطلاعات داخلی یک شرکت (IIR) تمرکز می کند و ICFR را به عنوان یک مؤلفه IIR گنجانیده اند؛ ما محیط اطلاعاتی خارجی یک شرکت را در نظر می گیریم که اطلاعات را بین شرکت و افراد بیرون از شرکت، مبادله می کند، از یک شاخص کنترل داخلی استفاده می کنیم که عملیات ها را نیز در بر می گیرد، که نشان می دهد فرار مالیاتی، بیشتر تحت تأثیر عواملی غیر از اطلاعات و ارتباطات قرار دارد و رابطه ای غیر خطی را بین محیط اطلاعات و اجتناب مالیاتی، مستند می کند. دوم، برخلاف کار فیلیپس (2003) و رابینسون و همکارانش (2010)، که داده های مطالعاتی غنی تری را برای نمونه های محدودکننده تر به دست می آوریم، از یک شاخص کنترل داخلی مبتنی بر COSO استفاده می کنیم که فراتر از ICFR برای کنترل عملکردها، محافظت از دارایی ها و پیروی از قوانین و مقررات است. سوم، در مقایسه با اندازه گیری نقطه ضعف کنترل داخلی در SOX 404 ایالات متحده، استفاده از شرکت های چینی تنوع بیشتری در کیفیت کنترل داخلی ایجاد می کند. این تمایزات کلیدی به ما امکان می دهد مقالات را با اضافه کردن شواهد نمونه بزرگ جدید جلو ببریم.
ما در مقالات مربوط به کنترل داخلی، دو مقوله داریم. اول، یافته های موجود در مورد کنترل های داخلی در قوانین ایالات متحده، محدود است زیرا افشای کنترل داخلی نه تنها به گزارشگری مالی محدود می شود بلکه از مشکل عدم افشای مستندات موجود در کار رایس و وبر (2012) رنج می برد. بنابراین، استفاده ما از شاخص کنترل داخلی مبتنی بر COSO در چین، غنا و وسعت بیشتری به شواهد کنترل داخلی حاصل از تجربه ایالات متحده می بخشد. دوم، تحمل مقدار قابل توجهی از منابع برای ریسک شرکتی (ایلیف 2010؛ الکساندر، بوگس، برنایل، لی و ماریتا-وستبرگ 2013)، کنترل داخلی، رفتارهای ریسک پذیری را با اثرات مثبتی مانند افزایش کیفیت سود (دویل، ژه، و مکوی2007؛ گو و لی 2011)، هزینه های تأمین مالی (آشبو-اسکیف، کالینز، کینی، و لافوند2009 ؛ کوستلو و ویتنبرگ-موئرمن 2011؛ کیم، سونگ، و ژانگ 2011a) و ریسک سقوط را کاهش می دهند (چن، چان، دونگ و ژانگ 2017b) و با تأثیرات منفی از قبیل تشدید ریسک مدیریتی (کانگ، لیو و کی 2010؛ کوهن، دی، و لیز 2013) و کاهش انگیزه های نوآوری (بارجرون، لناند، زوتر 2010) کاهش می دهد. در حالی که این مطالعات، نقش یک طرفه کنترل داخلی بر کاهش ریسک را نشان می دهند، ولی ما نقش تعدیل کننده دوطرفه کنترل داخلی در اجتناب مالیاتی را مستند می کنیم. یعنی، کنترل داخلی می تواند با تشویق فرار مالیاتی برای شرکت های دارای پناه پایین مالیاتی و دلسرد کردن اجتناب از پرداخت مالیات برای شرکت های دارای پناه بالای مالیاتی، بطور پویا رفتار یک شرکت را مطابق سطح تحمل ریسک و ظرفیت ریسک تنظیم کند.