مقاله استراتژی شرکت ها در بررسی انحراف استراتژیک
استراتژی یک شرکت را می توان به روش های مختلف تعریف کرد که می توان توپولوژی کاشفان، تحلیلگران و مدافعان «آر ای مایلز و اسنو» (1978)، استراتژی های بخش بندی محصول و کم هزینه پورتر (1980) و تمرکز داخلی یا بین المللی بارتلت و گوشال (1989) را می توان نام برد. در دهه 1990، پژوهشگران مدیریت استراتژیک توجه خود را به یک روش نوآور و مهم برای ارزیابی استراتژی جلب کردند که به آن انحراف استراتژیک یا همنوایی استراتژیک می گویند و براساس میزان انحراف یا پایببندی یک شرکت به گرایش های مرکزی استراتژی صنعتش، می باشد (برای مثال، دیپ هاوس، 1996؛ فینکلشتین و هامبریک، 1990؛ میلر و چن، 1996).
دانلود مقالات ترجمه شده با موضوع استراتژی شرکت ها
انحراف استراتژیک توجه بیش از پیش از جانب دانشگاهیان و متخصصان به خود جلب کرده است. چندین مطالعه، عواملی را بررسی کرده اند که بر سطح انحراف استراتژیک تاثیر می گذارند. برای مثال، کارپنتر (2000) بیان می کند که حقوق CEO بر انحراف استراتژیک تاثیر می گذارد و گلتنکانیز و هامبریک (1997) در می یابد که انحراف استراتژیک با مناسبات بیرونی اعضای مدیریت ارشد ارتباط دارند. مطالعات دیگر، رابطه بین انحراف استراتژیک و عملکرد شرکت را بررسی می کنند اما یافته های پراکنده حاصل می کنند (برای مثال، هامبریک و شکتر، 1983؛ کلی و آمبورگی، 1991؛ سینگ، هاوس و تاکر، 1986). تعدادی از مطالعات در می یابند که انحراف استراتژیک، عملکرد شرکت را افزایش می دهد (برای مثال، هامبریک و شکتر، 1983)، درحالی که دیگران بیان می کنند که عملکرد شرکت را کاهش می دهد (برای مثال، سینگ و همکاران، 1986). برای یک نمونه از شرکت های تولیدی، ژانگ و راجاگوپالان (2010) یک رابطه U شکل وارون بین تغییر استراتژیک و عملکرد شرکت مشاهده می کنند. در این مطالعه، تاثیر انحراف استراتژیک از جنبه بازار سرمایه را بررسی می کنیم.
در این مطالعه، ادبیات مدیریت استراتژیک و ادبیات حسابداری و امور مالی را با بررسی تاثیر انحراف استراتژیک بر آگاهی بخش بودن قیمت سهام به هم مرتبط می کنیم. مقاله بدوی ارائه شده توسط رال یا رول (1988)، این شواهد را ارائه می دهد که میزان همگامی و حرکت با هم سهام به مقادیر نسبی اطلاعات سطح شرکت، سطح صنعت و سطح بازار تزریق شده به درون قیمت سهام، بستگی دارد. مورک و همکاران (2000)، مفهوم همگامی بازده سهام، سنجش شده توسط
R
2 مدل بازار را معرفی می کند. مطالعات پیگیرانه از همگامی بازده سهام به عنوان معیاری از ترکیب اطلاعات مهیا در مورد یک شرکت استفاده می کنند (برای مثال، کراوفورد و همکاران، 2012؛ پیوتروسکی و رولستون، 2004).
تاثیر انحراف استراتژیک بر همگامی بازده سهام یک پرسش پژوهشی باز است. از یک سو، همنوایی به این صورت تعریف می شود «انجام کاری که اکثریت انجام می دهند» (دیپهاوس، 1999؛ میلر و همکاران، 2012). شرکت هایی که همنوایی استراتژیک با هنجارهای صنعت خود دارد بسیار مشابه با همتایان صنعتی خود رفتار می کنند، هنگامی که تغییرات سطح بازار را تجربه می کنند. برای مثال، انتظار داریم که شرکت هایی که استراتژی های همنوایی را پیروی می کنند، تصمیم layoff یکسانی هنگام مواجهه با تنزل و رکود اقتصادی می گیرند (لیبرمن و آسابا، 2006). برعکس، شرکت هایی که استراتژی های انحرافی را دنبال می کنند ممکن است واکنش متفاوتی داشته باشند. بنابراین، انتظار داریم که تغییرات سطح بازار، تاثیر کمتری بر قیمت های سهام شرکت های انحرافی بگذارند. علاوه بر آن، پژوهش های قبلی در زمینه مدیریت استراتژیک بیان می کنند که یک استراتژی همنوایی باعث باعث عملکرد مالی میانگین صنعتی می شود درحالی که عملکرد مالی یک شرکت منحرف معمولاً با میانگین صنعت خود بسیار متفاوت است (تانگ و همکاران، 2011). بنابراین، قیمت های سهام شرکت های انحرافی، به احتمال کمتر با قیمت های سهام همتایان همگامی دارد و در نتیجه باعث همگامی بازده سهام کمتر می شود.
از سوی دیگر، استراتژی های انحرافی یک شرکت می توانند هزینه های پردازش اطلاعات سرمایه گذاران را افزایش دهد زیرا سرمایه گذاران نیاز به معیار صنعتی برای ارزیابی یک استراتژی انحرافی دارند. ولدکامپ (2006) بیان می کند که هزینه های زیاد پردازش اطلاعات، از تزریق شدن اطلاعات خاص شرکت به درون قیمت ها جلوگیری می کند. بنابراین، انحراف استراتژیک می تواند باعث تزریق اطلاعات سطح شرکت کمتر به درون قیمت سهام شود و در نتیجه باعث همگامی بازده سهام بیشتر شود.
اما، مدیران با افزایش افشای اختیاری، مانند صدور پیش بینی های مدیریتی، می توانند به این اثر نامطلوب پاسخ دهند. مطالعات قبلی گزارش می دهند که سطوح بالای افشای داوطلبانه، همگامی بازده سهام را کاهش می دهد (برای مثال، هاگارد و همکاران، 2008). علاوه بر آن، مسائل اطلاعاتی باعث می شود اکتساب اطلاعات سودآورتر باشد. بارت و همکاران (2001) در می یابند که عدم تقارن اطلاعات زیاد باعث گردآوری اطلاعات مطلوب می شود. بنابراین، انحراف استراتژیک نیز می تواند سرمایه گذاران پیشرفته را انگیزه دهد تا اطلاعات خاص شرکت را اکتساب کنند، و شامل کردن اطلاعات خاص شرکت در قیمت سهام را ارتقاء دهند.
در کل، ارتباطبین انحراف استراتژیک و همگامی بازده سهام به یک مسئله پژوهشی باز تبدیل شده است. بنابراین، فرضیه خودمان را به شکل صفر ارائه می دهیم که به صورت زیر بیان می شود:
فرضیه: ارتباطی بین انحراف استراتژیک و همگامی بازده سهام وجود ندارد.
داده ها، متغیرها و طرح پژوهش
نمونه و داده ها
داده های مالی را از Compustat، تحلیل گر داده های پیش بینی از I/B/E/S و داده های بازده سهام را از CRSP بدست می آوریم تا تاثیر انحراف استراتژیک بر همگامی بازده سهام را برآورد کنیم. شرکت های دارای اطلاعات خالی را از محاسبه متغیرهای تجربی، حذف می کنیم. همچنین شرکت های صنایع مالی (کد SIC: 6000 تا 6999) و خدمات شهری (کد SIC: 4900 تا 4999) را حذف می کنیم که این بخاطر ماهیت تحت نظارت این شرکت ها می باشد. فرآیند انتخاب نمونه، 56390 مشاهده شرکت-سال در دوره 1982-2014 را حاصل می کند.
انحراف استراتژیک
به پیروی از تانگ و همکاران (2011)، انحراف استراتژیک را به صورت میزان انحراف استراتژی یک شرکت از هنجار استراتژی صنعت خود، تعریف می کنیم (کارپنتر، 2000؛ دیپهاوس، 1996، 1999؛ فینکلشتین و هامبریک، 1990؛ گلتکانیز و هامبریک، 1997). مشابه با مطالعات قبلی (برای مثال، گلتانیز و هامبریک، 1997؛ تانگ و همکاران، 2011) از الگوی محقق شده تخصیص منابع یک شرکت برای استخراج استراتژی استفاده می کنیم. مخصوصاً، استراتژی را براساس شش شاخص تخصیص منابع محقق شده یک شرکت، سنجش می کنیم: شدت تبلیغ (نسبت «مخارج تبلیغات» بر فروش)، شدت پژوهش و توسعه («مخارج R&D» بر فروش)، جدید بودن تجهیزات و تاسیسات (نسبت «تجهیزات و تاسیسات خالص» بر «تجهیزات و تاسیسات ناخالص»)، بالاسری غیرتولیدی («مخارج SG&A» بر فروش)، سطوح موجودی (موجودی/فروش) و اهرم مالی (بدهی کلی بر دارایی ویژه). برای هر سال پولی، هر کدام از معیارها را براساس صنعت (براساس کدهای SIC دو رقمی) استاندارد سازی می کنیم و تفاضل مطلق بین نمره شرکت ها و میانگین صنعت آنرا محاسبه می کنیم. متغیر «انحراف استراتژیک» (SD) ما، حاصلجمع آن شش نمره تفاضل استاندارد سازی شده است. مقدار SD بالاتر نشان دهنده آن است که الگوی تخصیص منابع محقق شده یک شرکت انحراف اساسی از هنجار صنعتی خود دارد و در نتیجه نشان دهنده یک استراتژی منحرفانه تر است.
دانلود مقالات ترجمه شده با موضوع استراتژی شرکت ها
همگامی بازده سهام
به پیروی از کرافورد و همکاران (2012)، همگامی بازده سهام را با برآورد و تخمین مدل زیر، سنجش می کنیم:
متغیرهای کنترلی
همچنین متغیرهای کنترلی که مشهور است بر همگامی بازده سهام تاثیر می گذارند را شامل می کنیم (برای مثال، کرافورد و همکاران، 2012؛ داسگوپتا، گان و گائو، 2009؛ دانگ و همکاران، 2016؛ هاتون و همکاران، 2009؛ کیم و شی، 2012؛ پیوتروسکی و راولستون، 2004). به پیروی از پیوتروسکی و راولستون (2004)، اندازه شرکت (
SIZE)، اندازه گیری شده به صورت لگاریتم سرمایه گذاری در بازار، را در رگرسیون شامل می کنیم. علامت
SIZE را پیش بینی نمی کنیم زیرا با اینکه اطلاعات مختص شرکتی برای شرکت های بزرگتر مهیا می باشد، و این نشان دهنده یک رابطه منفی بین
SIZE و
SYNCH است، اما شرکت های بزرگ نیز نشان دهنده روندهای اقتصاد کلان است و این نشان می دهد که
SIZE ممکن است ارتباط مثبتی با
SYNCH داشته باشد (پیوتروسکی و رولستون، 2004).
اهرم مالی (
LEV) به صورت نسبت بدهی های کل به بدهی های کلی، تعریف می شود. هاتون و همکاران (2009) استدلال می کنند که اهرم بر همگامی بازده سهام تاثیر می گذارد که این بخاطر تقسیم ریسک بین دارایی ویژه و بدهی داران می باشد. شرکت های بسیار اهرم دار، ریسک خود را به سمت بدهکاران منتقل می کنند و بنابراین، نوسان ایدیوسنکراتیک بیشتری القا می کنند. بنابراین، یک رابطه منفی بین
LEV و
SYNCH پیش بینی می کنیم. هنگامی که نوسانات سود افزایش یابد، احتمال کمتری وجود دارد که عملکرد سطح شرکتی با گرایش های صنعت یا بازار همبستگی داشته باشد (پیوتروسکی و رولستون، 2004). نوسانات سود (VROA) را به صورت انحراف معیار بازده دارایی ها در 3 سال گذشته سنجش می کنیم و انتظار داریم
VROA ارتباط منفی با
SYNCH داشته باشد.
همچنین، در شامل کردن سودآوری سنجش شده به صورت درآمد قبل از اقلام خارق العاده بر دارایی های کل (ROA)، نسبت بازاری به دفتری (MB) و بازده حجم تجارت سالیانه (TURN)، از مطالعات قبلی (برای مثال، روکمن و یان، 2009؛ دانگ و همکاران، 2016؛ هاتون و همکاران، 2009) پیروی می کنیم.
ROA برای کنترل کردن عملکرد شرکت شامل می شود که انتظار می رود ارتباط مثبتی با همگامی بازده سهام داشته باشد (برای مثال، دانگ و همکاران، 2016). از mB، نسبت ارزش بازاری دارایی ویژه بر ارزش دفتری دارایی ویژه استفاده می کنیم تا فرصت رشد شرکت ها را کنترل کنیم زیرا قیمت های شرکت های دارای فرصت رشد بالاتر معمولاً همگامی کمتری با گرایش های بازاری دارند. بنابراین، انتظار داریم MB ارتباط منفی با SYNCH داشته باشد. TURN برای سنجش فعالیت تجاری، که به صورت سهام مشترک سالیانه معامله شده نسبت به سهام معامله نشده تعریف می گردد، استفاده می شود. یک شرکت معامله کننده به صورت فعال می تواند همگامی بازده سهام کمتر یا بیشتر داشته باشد، زیرا معامله فعال به شامل کردن اطلاعات سطح شرکت و سطح بازار به داخل قیمت هایش، کمک می کند (براکمن و یان، 2009). بنابراین، ضریب مربوط به
TURN می تواند مثبت یا منفی باشد.
همچنین کیفیت سود، سنجش شده به صورت مقدار مطلق آقلام تعهدی اختیاری (DA)، برآورد شده با استفاده از مدل جونز اصلاح شده را کنترل می کنیم (دیشوف، اسلووان و سوینی، 1995). مطالعات قبلی، شواهدی پراکنده در مورد اثر کیفیت سود بر همگامی بازده سهام ارائه داده ند (برای مثال، چنگ، جانستون و ژو، 2012؛ هاتون و همکاران، 2009؛ چین و مایرز، 2009؛ راجگوپال و ونکاتاچالام، 2011) استدلال می کنند که کیفیت سود می تواند ارتباط مثبت یا منفی با همگامی بازده سهام داشته باشد زیرا کیفیت سود، ترغیب می کند تا اطلاعات مختص شرکت و مختص صنعت به داخل قیمت های سهام گنجانده شوند. بنابراین، پیش بینی در مورد علامت
DA نمی کنیم.
تحلیلگران نقش مهمی در شکل دادن محیط اطلاعات شرکت ها ایفا می کنند و ادبیات بیان می کند که فعالیت تحلیلگر بر همگامی بازده سهام تاثیر می گذارد (برای مثال، چان و حمید، 2006؛ کراوفورد و همکاران، 2012؛ پیوتروسکی و راولستون، 2004). بنابراین، پوشش تحلیلگر (COV)، خطاهای پیش بینی تحلیلگر
دانلود مقالات ترجمه شده با موضوع استراتژی شرکت ها
FE به صورت مقدار مطلق تفاوت بین سودهای واقعی و میانگین 6 ماهه سودهای پیش بینی مقیاس بندی شده بوسیله قیمت سهام در ابتدای سال پولی، سنجش می شود.
DISP به صورت انحراف معیار 6 ماهه پیش بینی های تحلیلگر تنزل داده شده (deflated) بوسیله قیمت سهام در ابتدای سال پولی اندازه گیری می شود. هیچگونه پیش بینی در مورد علامت های سه متغیر نمی کنیم زیرا مطالعات قبلی، شواهد پراکنده در مورد ترکیب اطلاعات تولید شده توسط تحلیلگران مالی پیدا می کنند. تعدادی از مطالعات یک اثر مثبت پوشش تحلیلگر بر همگامی بازده سهام را پیدا می کنند (چان و حمید، 2006؛ پیوتروسکی و رولستون، 2004)، و گویای آن است که تحلیلگران بر گردآوری و تفسیر الاعات سطح صنعت و سطح بازار تمرکز می کنند. لیو (2011)، برعکس، در می یابد که تحلیلگران عمدتاً اطلاعات مختص شرکت ارائه می دهند نه سطح صنعت. صنعت دسته بندی شده بوسیله کدهای SIC دو رقمی سنجش می شود و HHI به صورت یک شاخص هرفینداهل براساس فروش برای هر کد SIC دو رقمی، اندازه گیری می شود. این دو متغیر برای کنترل رقابت صنعت استفاده می شوند. انتظار داریم که هرچه رقابت در یک صنعت بیشتر باشد، به احتمال کمتر اطلاعات از یک یا دو شرکت برتر پیروی می کنند. اندازه صنعت افزایش می یابد درحالی که
نتایج تجربی
آمارهای توصیفی
جدول 1، آمارهای توصیفی و آزمون های تک متغیری تفاضل بین شرکت ها با انحراف استراتژیک بزرگ و کوچک را نشان می دهد. شرکت های دارای انحراف استراتژیک بالاتر (پایین تر) از میانه صنعت-سال (براساس کدهای SIC دو رقمی) در دسته شرکت های دارای انحراف زیاد (کم) قرار می گیرند. در می یابیم که همگامی بازده سهام برای شرکت های انحراف زیاد نسبت به انحراف کم، کمتر است: همگامی بازده سهام میانگین (میانه) (SYNCH)، برای شرکت های انحراف بزرگ گروه انحراف زیاد نسبت به انحراف کم، کمتر است؛ این با شواهد گزارش شده از ادبیات مدیریت استراتیک همخوانی دارد که بیان می کند اندازه ارتباط منفی با انحراف استراتژیک دارد زیرا که شرکت های بزرگ اغلب نسبت به ایجاد تغییرات استراتژیک، بی میل هستند (برای مثال، کارپنتر، 2000؛ فینکلشتین و هامبریک، 1990). پژوهش های قبلی در مورد رابطه بین انحراف استراتژیک و عملکرد شرکت (
ROA) هنوز غیرقطعی باقی مانده اند. از یک سو، ادبیات مدیریت استراتژیک استدلال می کند که بخش بندی استراتژیک می تواند باعث عملکرد برتر شود که این بخاطر مزیت های رقابتی و منابع منحصربفرد است (میلر و همکاران، 2013). از سوی دیگر، طبق نظریه موسساتی، یک استراتژی منحرف که خارج از محدوده قابل قبول قرار می گیرد «در معرض چالش و جریمه هستند» و بنابراین عملکرد شرکت را تضعیف می کنند (میلر و همکاران، 2013). جدول 1، نشان می دهد که شرکت های گروه انحراف زیاد نسبت به گروه انحراف کم در نمونه ما، کمتر سود آور
دانلود مقالات ترجمه شده با موضوع استراتژی شرکت ها
بیشتری نسبت به گروه انحراف کم دارند که این با این شواهد همخوانی دارد که انحراف استراتژیک اغلب باعث عملکرد مالی عالی می شود: یا پیروزی بزرگ حاصل می کند یا شکست بزرگ (تانگ و همکاران، 2011). علاوه بر آن، این دو گروه از نظر خواص پیش بینی تحلیل گر با هم تفاوت دارند که این با لیتوف و همکاران (2012) همخوانی دارد که منحصربفردی استراتژیک بر پیش بینی های سود تحلیلگر تاثیر می گذارد.
نتایج رگرسیون
این یافته نشان می دهد که شرکت هایی که استراتژی های انحرافی دنبال می کنند اطلاعات مختص شرکت بیشتری را در قیمت های سهام خود دخیل می دهند.
نتایج برای متغیرهای کنترلی عموماً با انتظارات ما و مطالعات قبلی همخوانی دارند. ضریب مثبت و معنادار برروی اندازه شرکت (
علاوه بر آن، گزارش می دهیم که پوشش تحلیلگر (پراکندگی تحلیلگر) ارتباط مثبت (منفی) با همگامی بازده سهام دارد و این گویای آن است که تحلیلگر در گردآوری و تفسیر اطلاعات سطح صنعت و سطح بازار، برتی دارد (چان و حمید، 2006؛ پیوتروسکی و رولستون، 2004). در آخر، بتای بازار (
تحلیل مسیر
در ادامه، یک تحلیل مسیر را انجام می دهیم تا مکانیزم های تاثیر گذاری انحراف استراتژیک بر همگامی بازده سهام را بهتر درک کنیم. یک تحلیل مسیر، متغیر مستقل (انحراف استراتژیک) را به صورت متغیری مدل می کند که هم اثر مستقیم بر متغیر وابسته (همگامی بازده سهام) و هم اثر غیرمستقیم از طریق متغیرهای میانجیگر می گذارد (بارون و کنی، 1986). مخصوصاً، بررسی می کنیم که آیا ارتباط منفی بین انحراف استراتژیک و همگامی بازده سهام بخاطر این است که انحراف استراتژیک بخودی خود همگامی بازده سهام را کاهش می دهد (یعنی مسیر مستقیم) یا بخاطر این ست که متغیرهای میانجیگر، همگامی بازده سهام را کاهش می دهند (یعنی، مسیرهای غیرمستقیم).
در انجام تحلیل مسیر، یک مدل معادله ساختاری (SEM) با اثر مستقیم انحراف استراتژیک بر همگامی بازده سهام و همچنین اثر غیرمستقیم انحراف استراتژیک بر همگامی بازده سهام را برآورد می کنیم. پیش بینی های سود مدیریتی و مالکیت بلوک را به عنوان متغیرهای میانجی گر انتخاب می کنیم، زیرا ادبیات قبلی گزارش داده است که هر دو متغیر، همگامی بازده سهام را کاهش می دهند (برای مثال، بروکمن و یان، 2009؛ هاگارت و همکاران، 2008). به پیروی از مطالعات قبلی که از تحلیل مسیر استفاده می کنند (برای مثال، بنتلی-گود و همکاران، 2017؛ دی فوند، لیم و زانگ، 2016؛ پوزنر، ژی و ژین، 2015)، تحلیل SEM را انجام می دهیم که شامل یک رگرسیون از همگامی بازده سهام بر انحراف استراتژیک و دو متغیر میانجی (فراوانی پیش بینی های سود مدیریتی و مالکیت بلوک) با متغیرهای کنترلی بحث شه در بخش «متغیرهای کنترلی» و رگرسیون های دو متغیر میانجی گر بر انحراف استراتژیک با متغیرهای کنترلی، می باشد.
گویای آن است که انحراف استراتژیک به میزان حاشیه ای همگامی بازده سهام را بطور مستقیم کاهش می دهد و اینکه پیش بینی های سود مدیریتی و مالکیت بلوک میانجیگری پاره ای در رابطه بین انحراف استراتژیک و همگامی بازده سهام دارند.
آزمون های استواری
رویکرد IV
از آنجایی که هر دوی انحراف استراتژیک و همگامی بازده سهام ممکن است با تعدادی متغیر قلم افتاده همبستگی داشته باشند، از یک رویکرد IV برای رفع نگرانی درونزادی بالقوه استفاده می کنیم. از حقوق نقدیاما به احتمال کمتر تاثیر مستقیم بر همگامی بازده سهام می گذارند. اول اینکه، پژوهش های قبلی بیان کرده اند که مدیران اجرایی بخاطر ریسک های دنبال کردن انحراف استراتژیک حقوق داده می شوند و اینکه ساختار حقوق آنها به سمت حقوق درازمدت و دور از حقوق نقدی کوتاه مدت گرایش پیدا می کند (برای مثال، کارپنتر، 2000؛ سندرز و کاربپنتر، 1998). بنابراین، انتظار داریم که حقوق نقدی CEO (
ی طولانی، به احتمال بیشتر انحراف استراتژیک را دنبال می کنند و به احتمال بیشتر به وضعیت فعلی پایبند هستند (برای مثال، فینکلشتین و هامبریک، 1990؛ هامبریک، گلتکانیز، و فردریکسون، 1993). بنابراین، همچنین پیش بینی می کنیم که تصدی
سببیت معکوس
مطالعه ما اثر انحراف استراتژیک بر همگامی بازده سهام را بررسی می کند. اما، ادبیات مدیریت استراتژیک نیز یک سببیت معکوس بالقوه، از اطلاعات مندی قیمت سهام به موقعیت استراتژیک را بیان می کند، زیرا مدیران ممکن است اطلاعات قیمت سهام را برای تدوین استراتژی های خود بکار بگیرند (برای مثال، میلر و همکاران، 2013). از تست های تاخیر-تاخر (lead-lag) برای ارزیابی استواری یافته هایمان برای سببیت معکوسبالقوه استفاده می کنیم (گرانجر، 1969).
برای تست سببیت گرانجر، مدل های زیر را برآورد می کنیم:
مدل 2 (الف) بررسی می کند که آیا انحراف استراتژیک تاخیر دار (موخر) بعد از شامل کردن همگامی بازده سهام اخیر دار (
که انحراف استراتژیک باعث همگامی بازده سهام می شود. مدل 2 (ب) بررسی می کند که آیا همگامی بازده سهام تاخیردار، بر موقعیت استراتژیک آتی تاثیر می گذارد بعد از اینکه انحراف استراتژیک تاخیردار، شامل شود. یک
مشترکاً معنادار نشان می دهد که همگامی بر انحراف استراتژیک نیز تاثیر می گذارد. نتایج در جدول 6 ارائه شده اند. شواهد سببیت گرانجر را از همگامی بازده سهام برای انحراف استراتژیک پیدا نمی کنیم، که این بوسیله یک
نشان داده شده است. مهمتر اینکه، حتی بعد از کنترل کردن همگامی بازده سهام تاخیردار، ضرایب
معیارهای انحراف استراتژیک جایگزین
برای ارزیابی استواری نتایجمان، از روش های لیتوف و همکاران (2012) و بوشمن، چن، انگل و اسمیت (2004) پیروی می کنیم تا نماینده های جایگزین برای یکتایی استراتژی/کسب و کار، ایجاد کنیم. از روش لیتوف و همکاران (2012) استفاده می کنیم و یکتایی استراتژیک (
SUNIQUE) را به صورت حاصلضرب نقطه ای تفاضل بین بردار فروش یک شرکت مدنظر (یعنی، توزیع فروش بین بخش ها) و بردار مرکز ثقل صنعت، محاسبه می کنیم. به پیروی از بوشمن و همکاران (2004)، ابتدا یک پیچیدگی خط محصول شرکت و پیچیدگی جغرافیایی ایجاد می کنیم. پیچیدگی خط محصول به صورت حاصلجمع مربعات فروش شرکت در هر بخش صنعت نسبت به فروش کل، اندازه گیری می شود. پیچیدگی جغرافیایی به صورت حاصلجمع مربعات فروش شرکت در هر بخش جغرافیایی بر فروش کل اندازه گیری اندازه گیری می شود. سپس انحراف پیچیدگی تجاری یک شرکت (
COMPELXDEV) با محاسبه شاخص پیچیدگی تجاری یک شرکت نسبت به میانگین صنعت آن، اندازه گیری می کنیم. جدول 7، نتایج را نشان می دهد. این بار هم، هر دوی منحصربفردی استراتژی شرکتی (
SUNIQUE) و انحراف پیچیدگی تجاری (
COMPLEXDEV) ارتباط منفی و معنادار با همگامی بازده سهام دارند که این نیاز به پشتیبانی از استنباطهای اصلی ما دارد.
علاوه بر آن، از آنجا که همه شرکت ها اطلاعات
R&D و تبلیغاتی خود را افشا نمی کنند، همچنین یک معیار جایگزین از انحراف استراتژیک می سازیم که ابعاد
R&D و تبلیغات را حذف می کند و از چهار بعد بجای شش بعد استفاده می کند (فینکلشتین و هامبریک، 1990؛ تانگ و همکاران، 2011). این چهار بعد، جدید بودن تجهیزات و تاسیسات،
SG&A، سطوح موجودی و اهرم مالی می باشند. نتایج ارائه نشده در جدول نشان می دهند که یافته هایمان به ساختار جایگزین انحراف استراتژیک حساس نستند.
تحلیل دوره فرعی
از آنجایی که نمونه ما یک دوره طولانی از 1982 تا 2014 را پوشش می دهد، بررسی استواری برای دوره های فرعی انجام می دهیم. نتایج در جدول 8 ارائه شده اند. نمونه خودمان را به چهار دوره فرعی تقسیم می کنیم:
1982-1989، 1990-1999، 2000-2009، و 2010-2014 و این نتایج هماهنگ را گزارش می دهیم که انحراف استراتژیک (
SD) ارتباط منفی و معناداری با همگامی بازده سهام (
SYNCH) در همه چهار دوره فرعی دارد.
کنترل کردن اجزاء انحراف استراتژیک
یکی از نگرانی های بالقوه در مورد استنباط های اصلی ما این است که یافته های ما ممکن است تحت تاثیر تک تک مولفه های سازه انحراف استراتژیک قرار می گیرند. برای رفع این نگرانی، شش مولفه- شدت تبلیغات، شدت R&D، تازه بودن تاسیسات و تجهیزات، بالاسری غیرتولیدی، سطح موجودی و اهرم مالی- را به عنوان کنترل های اضافه شامل می کنیم. نتایج بیان نشده در جدول بیان می کنند که دو مورد از شش مولفه (جدید بودن تاسیسات و تجهیزات و بالاسری غیرتولیدی) با همگامی بازده سهام ارتباط دارند. مهمتر اینکه، ضریب انحراف استراتژیک ، بعد از کنترل کردن آن تک تک مولفه ها، منفی و معنی دار باقی می ماند. این گویای آن است که سازه انحراف استراتژیک ما اساساً از تک تک مولفه هایش متفاوت است، همانگونه که استخراج می کند چگونه الگوی تخصیص منابع یک شرکت از همتایان صنعت خود منحرف می شود نه سطح مطلق آن تک تک مولفه ها.
معیارهای جایگزین همگامی بازده سهام
در تست اصلی ما، از روش کراوفورد و همکاران (2012) در تعریف همگامی بازده سهام پیروی کردیم. در ادامه یک معیار جایگزین همگامی بازده سهام را می سازیم تا اطمینان حاصل کنیم که نتایج ما به سازه حساس می باشند. به پیروی از پیوتروسکی و رولستون (2004)، بازده بازاری و صنعتی را در مدل 1 به تاخیر می اندازیم و برای هر شرکت-سال،
R
به پیروی از براکمن و یان (2009)، از نوسانات ایدیوسنکراتیک به عنوان پارامتر و نماینده دیگر برای اطلاعات مختص شرکت استفاده می کنیم که این به صورت انحراف معیار باقیمانده های شرکت بدست آمده از مدل 3، سنجش می شود. نوسانات ایدیوسنکراتیک بیشتر نشان دهنده مقدار بیشتر اطلاعات مختص شرکت شامل شده در قیمت های سهام و بنابراین سطح بالاتر همگامی است. نتایج جدول بندی نشده نشان می دهند که ضریب انحراف استراتژیک مثبت و معنی دار است، که این بار با این مفهوم همخوانی دارد که شرکت هایی که یک استراتژی انحرافی بکار می گیرند، اطلاعات مختص شرکت بیشتر دخیل داده شده در قیمت سهام خود، دارند.
دسته بندی صنعت
از آنجایی که یک معیار انحراف استراتژیک براساس کدهای SIC دو رقمی ممکن است بسیار درشت باشد، همچنین شش معیار (شدت تبلیغات، شدت
R&D، تازه بودن تاسیسات و تجهیزات، بالاسری غیرتولیدی، سطوح موجودی و اهرم مالی) براساس کدهای SIC چهار رقمی را استاندارد سازی می کنیم. نتایج جدول بندی نشده نشان می دهند که نتایج اصلی ما همچنان صدق می کنند.