مقاله با موضوع نوآوری PDF + WORD
مفهوم نوآوری، تازگی، موفقیت و تغییرات است. دمیرسیولو اهمیت نوآوری سازمانی (OI) در سازمان ها برای فرایندها و پیامدها را ارزیابی کرده است. بطور ویژه کمیسان و ویلار لوپز بیان کرده اند که OI منبع ضروری CA است و سازمان های نوآورانه تا حدی در بکارگیری از روش ها و قابلیت های جدید به منظور ایجاد فرصت های جدید و استفاده از فرصت های موجود برای پیشرفت تجاری انعطاف پذیر هستند. بنابراین، پیشرفت سازمانی از طریق KS و OI، شیوه ای کارآمد برای دستیابی به مزیت رقابتی و تجاری را نشان می دهد. همچنین، پژوهشی تایید کرده است که OC پیش نیاز KS و OI برای تقویت عملکرد یک شرکت است. علاوه بر آن، تایید شده است که یکی از عوامل مهم برای مدیریت دانش و نوآوری سازمانی OC است. شواهد تجربی نشان دادند که OC نقش مهمی در KS و OI دارد و همچنین KS و OI مزایای بسیاری برای CA دارند.
علاوه بر آن، OC می تواند ارزش های رقابتی را بهینه سازد و مسائل محیط تجاری مانند مدیریت کارمندان و توسعه پیوسته را بخصوص در بخش نساجی پاکستان مدیریت کند. پژوهش اخیر در مورد بینش بانکداری نشان داد که پاکستان دارای فرهنگ جمع گرایی است و هماهنگی، همبستگی و وحدت اجتماعی را گرامی می دارد. در حقیقت تحول فرهنگی در کشورهای جهان سوم مانند پاکستان آسان نیست و به علت کمبود دانش، اکثر مردم اهمیت فرهنگ در رشد سازمانی را نمی دانند. با این وجود، توجه کمی به بررسی مکانیسم ها از طریق CA حاصل از OC پرداخته شده است، که بطور دقیق نشان نمی دهد کدام یک از لایه های فرهنگی بر مزیت رقابتی تاثیر می گذارد. لازم به ذکر است که اهمیت فرهنگ به عنوان ابزاری ضروری برای مدیریت به اشتراک گذاری دانش و نوآوری به ندرت مورد توجه قرار گرفته است. همچنین پژوهش ها محدود به فراهم ساختن شواهد تجربی برای تلفیق به اشتراک گذاری دانش و نوآوری های سازمانی برای پشتیبانی از مزیت رقابتی هستند. بنابراین پیشرفت پژوهش ها نیاز به درک بهتر و توصیف دقیق تری از روابط بین OC، KS و OI به عنوان پیش نیاز مفهوم CA بخصوص در صنعت نساجی پاکستان دارد. یک پژوهش جامع انجام شده است تا به این موضوع بپردازد.
این پژوهش سه هدف دارد. ابتدا این پژوهش تاثیر میانجی گری به اشتراک گذاری دانش در روابط فرهنگ سازمانی و مزیت رقابتی را بررسی می کند. منابع دانش که دارایی های ارزشمند شرکت در نظر گرفته می شوند، نهایتا به کارمندان برای دسترسی به اطلاعات ارزشمند کمک می کنند و قابلیت های آگاهی و معنادار CA را هدایت می کنند. دوم، این پژوهش نقش میانجی گری نواوری سازمانی در رابطه با فرهنگ سازمانی و مزیت رقابتی را بررسی می کند. هوگان و کوت بیان کرده اند که OC برای توزیع نوآوری و اثر بخشی سازمانی ضروری است. بنابراین، این پژوهش با توجه به تئوری دیدگاه مبتنی بر منابع بیان می کند که OC، KS و OI منابع ارزشمند شرکت هستند. بارنی بیان کرده است که همه دارایی ها، قابلیت ها، فرایند های سازمانی، ویژگی های شرکت، اطلاعات، دانش و غیره که توسط یک شرکت کنترل می شوند، شرکت را قادر می سازند تا راهبردهایی را به منظور بهبود کارایی و اثر بخشی خود، ایجاد و اجرا کند. نهایتا، این پژوهش به طور تجربی بررسی می کند که چگونه فرهنگ سازمانی به اشتراک گذاری دانش و نوآوری سازمانی را ادغام می کند تا مزیت رقابتی را تقویت کند. این مدل مفهومی منحصر به فرد، ارزش گسترده دانش موجود را افزایش می دهد و دیدگاه هایی برای مدیران صنعتی به منظور درک بهتر و مدیریت نوآوری و به اشتراک گذاری دانش بر اساس فرهنگ، به منظور توسعه مزیت رقابتی فراهم می سازد.
2:مرور مقالات
2-1: فرهنگ سازمانی
فرهنگ سازمانی به عنوان سرمایه سازمانی و قابلیت اصلی در نظر گرفته می شود که سازگاری بین یک سازمان و ارزش های کارمند در رابطه با عملکرد سازمانی را بهبود می بخشد. کمرون و کویین OC را به عنوان ارزش ها، عقاید و فرضیه های پنهان تعریف کرده اند که در بین اعضای سازمان مشترک هستند. عقاید، عادت ها، ارزش ها و رفتاری که رفتار افراد در یک سازمان را شکل می دهند، به عنوان فرهنگ سازمانی شناخته می شود. به همین نحو، هر شرکت برای عملکرد خود چیزهای منحصر به فردی مانند فرهنگ، فن آوری، منابع انسانی و غیره دارد. این ویژگی های منحصر به فرد آنها را از دیگر سازمان ها متمایز می کند. احمد و شفیق بیان کرده اند که مهم ترین کار رهبران، ایجاد و مدیریت فرهنگ است. برای عملکرد موثر شرکت، OC یک جزء ضروری است، زیرا فرهنگ شرکت ارزش ها، عقاید و سیستم های کاری را تعیین می کند که می توانند محیط مناسبی برای پایداری رقابتی فراهم سازند. OC یادگیری جدید برای موثرسازی کار را امکان پذیر می سازد و باعث می شود کارمندان ارزش سازمان را درک کنند و آن درک مشترکی از فرایندها و اهداف سازمان ایجاد می کند. کمرون و کویین چهار فرهنگ سازمانی را مشخص کرده اند: توسعه گرایی، خانوادگی، سلسله مراتبی و بازار.
فرهنگ توسعه گرایی محیط کاری خلاق و پویایی ایجاد می کند. آن انعطاف پذیری، سازش و خلاقیت را رواج می دهد و در آن نوآوری و ریسک پذیری بطور منظم تمرین می شوند. نگرانی اصلی شرکت ها، بدست آوردن منابع جدید برای محصولات و خدمات منحصر به فرد و افزایش صلاحیت آنها از طریق شیوه های جدید است. فرهنگ خانوادگی یک محیط کاری صمیمی، حمایتی و بدون فشار ایجاد می کند. آن به شرکت ها کمک می کند تا بر توسعه روح تیمی تمرکز کنند تا با یکدیگر مانند یک خانواده کار کنند. رهبران بر انعطاف پذیری تمرکز می کنند و با تاکید بر توسعه کارمندان، پیوسته دستیابی به مزایا صورت می گیرد. اهمیت بسیاری به کار تیمی، مشارکت و هماهنگی داده می شود. فرهنگ سلسله مراتبی توسط استانداردهای کاری، روش های سازمان یافته، قوانین رسمی و سیاست هایی به منظور کنترل عملیات های داخلی تعریف می شود. مدیریت به دنبال بازده است و تلاش می کند با هماهنگی عالی، پایداری، کارایی و عملکرد را به عنوان اهداف بلند مدت حفظ کند. فرهنگ بازار یک مکان کاری با بازده حاصل از رقابت ایجاد می کند و بر معاملات خارجی با تامین کنندگان و مشتریان با هدف دستیابی به CA تمرکز می کنند. رهبران بر بهره وری و متحد ساختن سازمان تمرکز می کنند. بنابراین، شهرت و موفقیت تجارت به مسئله اصلی برای نتایج مطلوب تبدیل می شود.
2-2: به اشتراک گذاری دانش
به اشتراک گذاری دانش از طریق مفهوم مدیریت دانش پدیدار شده است، که توسط مالک و کانوال به عنوان تبادل تجربیات، حقایق، دانش و مهارت ها در سازمان تعریف شده است. KS برای بهبود قابلیت های تجاری در اقتصاد معاص و ترویج خلاقیت و نوآوری برای سازمان ها حائز اهمیت است. منابع دانش فرصت های تجاری جدید قابل توجهی ایجاد می کنند و باعث می شوند کارمندان اطلاعات را برای حل مسائل حیاتی توسط روش های جدید به منظور بهبود فرایندهای کاری منتقل کنند. این موضوع نشان می دهد که تنها جمع آوری دانش کافی نیست بلکه دانش جمع آوری شده باید به اشتراک گذاشته شود. KS به عنوان یک عامل ضروری، توانایی سازمان در مدیریت منابع دانش را به بیشترین حد می رساند و به افراد کمک می کند تا به اهداف تجاری به شیوه موثرتری دست یابند. وانگ و نئو بیان کرده اند که KS یک منبع سازمانی ضروری برای دستیابی به CA است. بنابراین، تحولات تجاری و تنوع کاری خواستار این هستند که فعالیت های به اشتراک گذاری دانش، فرصت هایی برای بهبود بازده کارمندان، بهبود یادگیری و ارائه دانش به کارمندان گوناگون ایجاد کنند. چهارعامل موثر در KS، محیط و زیرساخت، حمایت مدیریتی، فرهنگ و فن آوری هستند. علاوه بر آن، KS فرایند چند مرحله ای را ادغام و اجرا می کند که می تواند با کمک افراد و فناوری، حمایت از انتقال به دو شیوه دانش آگاهانه و دانش ضمنی به دیگر کارمندان توسط مبادله و معاشرت و بدست آوردن مهارت و دانش ارزشمند و جدید به منظور بهبود عملکرد سازمانی بدست آید.
2-3: نوآوری سازمانی
نوآوری به شیوه های گوناگونی مفهوم سازی شده است. OECD نوآوری را به عنوان ارائه یک محصول جدید یا پیشرفته (کالا یا خدمات)، یا فرایند، یک روش بازاری جدید یا یک روش سازمانی جدید در اعمال تجاری، سازمان یا روابط خارجی تعریف کرده است. نوآوری شاخص بالقوه ای از خلاقیت است که در توسعه سازمانی و موفقیت در بازار نقش کلیدی دارد. نوآوری سازمانی به اجرا و استفاده از راهبردها و تکنیک های سازمانی جدید برای تحول در سازمان و روابط خارجی اشاره دارد. OI دقیقا با عملکرد تجاری، سهم بازاری و رشد مرتبط است. اخیرا پژوهشی نشان داد که قابلیت های قوی ناشی از نوآوری هستند و مدیریت با استفاده از نوآوری نقش رهبری را در بهبود فرایندهای داخلی و خارجی شرکت ایفا می کند. بسیاری از محققان بیان کرده اند که OI یک عامل ضروری برای حفظ رشد شرکت و سودآوری کلی است. علاوه بر آن، OI به بهبود عملکرد تجاری توسط ایجاد دانش، رضایت، انعطاف پذیری و حمایت برای پیشرفت سازمان کمک می کند. زیرا OI بطور بالقوه ارزش ایجاد می کند و بر مدیریت تاثیر می گذارد تا فعالیت های نوآورانه که کارایی و رقابت پذیری شرکت را افزایش می دهند، امکان پذیر شوند. چتزولو بیان کرده است که نوآوری مسئول بهبود محصولات، فرایندها و فناوری است و برای اجرای روش های بازاریابی جدید و بهتر سودمند است. بنابراین برای موفقیت بلندمدت، نوآوری نقش کلیدی در دستیابی به مزیت رقابتی ایفا می کند. تنها سازمان های نوآور عملکرد بهتری ایجاد می کنند و پایداری در بازار در مقابل تغییرات محیطی را حفظ می کنند.
2-4: مزیت رقابتی
مزیت رقابتی برای موفقیت در مدیریت راهبردی ضروری است، زیرا آن برای دستیابی به ارزش شرکتی ایجاد شده است. طبق تعریف CA، یک شرکت زمانی نسبت به رقیبان خود دارای مزیت رقابتی است که سودآوری آن بیش از میانگین سودآوری همه شرکت ها در یک صنعت معین باشد. اصل CA بر اساس ویژگی های منحصر به فرد یک شرکت است و کلید موفقیت در بازار ایجاد و حفظ CA است. با این وجود، رقابت در همه تجارت ها وجود دارد، بنابراین شرکت های تولیدی برای داشتن CA باید دائما کیفیت محصولات و خدمات را کنترل کنند. بنابراین خلاقیت و نوآوری ویژگی های ضروری در یک بافت تجاری رقابتی هستند که باعث می شوند یک محصول بی نقص باشد. با این دیدگاه، حمایت مدیریت برای توسعه یک محیط کاری آموزنده و ترویج به اشتراک گذاری دانش و فعالیت های نوآورانه، موثر است. OC به عنوان منبع CA و دانش نوآوری، محرکان شرکت های نوین برای راه اندازی CA هستند. به همین نحو، ترکیب OC، KS و OI برای ساختار شرکت یا رهبرد پیشرفت تجاری حائز اهمیت است. بنابراین رقابت جویی شرکت باید بر قابلیت ها و منابعی برای متمایز شدن از لحاظ پیشرفت، قدرت تحمل ریسک و تمایل به ریسک پذیری در مقابل رقیبان تمرکز کنند و در مغتنم شمردن فرصت های تجاری و دستیابی به بهترین سهام بازار اثر بخش باشند، تا بتوانند در دنیای تجارت باقی بمانند.
2-5: نظریه مبتنی بر منابع (RBT)
نظریه مبتنی بر منابع یا دیدگاه منبع محور (RBV) شرح می دهد که چگونه منابع به یک شرکت تعلق گرفته اند و توسط آن بکار می روند. چنین قابلیت ها و منابعی با منفعت غیرمعمول غالبا با CA مرتبط هستند. کامیس و ویلار لوپز بیان کرده اند که RBV قابلیتی است که به استفاده و ساختاردهی مجدد منابع برای بهبود بهره وری و دستیابی به اهداف راهبردی اشاره دارد. این منابع و قابلیت های اصلی با ویژگی های منحصر به فرد، CA را توسعه می دهند و باعث مزیت تجاری می شوند. منحصر به فرد بودن قابلیت راهبردی یک شرکت بستگی به کمیابی، ارزش و بی نظیر بودن آن دارد که به سازمان برای ساختار دهی مجدد منابع ارزشمند و مدیریت صحیح آنها به منظور ترویج دانش و نوآوری کمک می کند. تحقیقات مربوط به دانش با RBT و توسعه "دیدگاه دانش بنیان" مرتبط بوده اند. دارایی های دانش بنیان به عنوان حامی اصلی یک شرکت در نظر گرفته می شوند که دانش را ایجاد و ادغام می کنند و آن را به اشتراک می گذارند تا ارزش های بیشتری ایجاد کنند. در حقیقت دارایی های نامشهود شرکت وابسته به RBT (برای مثال یادگیری و دانش) سود بیشتری نسبت به خرید منبع ایجاد می کنند. پتانسیل ایجاد ارزش ها، بر اساس منابع فیزیکی و مالی برای تعیین دارایی های دانش بنیان نیست. برای مثال، OC به عنوان یک قابلیت اصلی برای حفظ CA ضروری است. به بیانی دقیق تر، اگر شرکت ها تاثیر فرهنگی آن را درک کنند، می توانند بطور دقیق مزایای فرهنگی را برای مدیریت صحیح دانش به عنوان یک اقدام رقابتی و توسعه مزیت تجاری در نظر گیرند. قابل توجه است که KBV وابسته به OI برای شرکت ها حیاتی است، زیرا ماهیت OC در رابطه با نوآوری، ساختاری برای مدیریت ایجاد می کند که قابلیت سازمانی برای نوآوری به عنوان ظرفیت جذب را بهبود می بخشد. آن به این صورت تعریف می شود "توانایی یک سازمان برای تشخیص ارزش اطلاعات جدید و دانش و تحلیل و استفاده از آنها، که این توانایی در تعیین پیامد نوآوری حیاتی است. RBT می تواند بطور کامل درک OC، KS و OI را روشن سازد؛ هماهنگی با دارایی های راهبردی شرکت و قابلیت های اصلی CA، پایداری در سازمان را فراهم می سازد. این تئوری بیان می کند که اگر OC به عنوان یک دارایی نامشهود دائما در سطوح گوناگون در یک سازمان اجرا شود، منجر به قابلیت ها و منابع معینی می شود که عملکرد بهتری از طریق نوآوری و دانش فراهم می سازد. چارچوب پیشنهادی با کمک RBV در تلفیق به اشتراک گذاری دانش و نوآوری سازمانی از طریق فرهنگ سازمانی برای تقویت CA کمک می کند.
3: ساخت فرضیه
OC به عنوان یک منبع ارزشمند که در محیط سازمانی برقرار می شود، روش استانداردی برای یادگیری فراهم می سازد که از طریق آن افراد می توانند دانش را در طی وظایف خود، ایجاد کنند، بدست آورند و به اشتراک بگذارند. در زمینه ی مدیریت دانش، شرکت ها خود را انجمن هایی معرفی می کنند که دائما به یادگیری می پردازند و به خوبی از دانش استفاده می کنند. دانش بالقوه و قابلیت استفاده از این دانش برای افزایش ارزش در تجارت ضروری است. به همین ترتیب، توجه بسیاری به حرفه ای ترین روش ها برای ایجاد و بهبود دانش سازمانی به عنوان یک منبع ارزشمند جلب شده است. از این نظر، فرهنگ نقش مهمی در ترویج فعالیت های به اشتراک گذاری دانش دارد که بهره وری کارمندان برای به اشتراک گذاری دانش را افزایش می دهد و انگیزه ی کارمندان در محل کار را حفظ می کند و به این طریق بهره وری را افزایش می دهد. به این ترتیب یک نیروی کار آگاه و باسواد ایجاد می شود که برای توسعه تجاری بسیار مهم است. محققان متعددی تایید کرده اند که OC همبستگی مثبتی با KS دارد. اساسا دانش منحصرا برای CA در نظر گرفته می شود و به اشتراک گذاری دانش در فرایند ایجاد دانش و تبدیل به آن به نتایج ثمر بخش مهم است. مطالعه 100 شرکت عالی رتبه نشان داد که فرهنگ نقش مهمی در بهبود عملکرد شرکت ها (FP) دارد و منجر به دستیابی به CA می شود. محققان تایید می کنند که OC به عنوان یک قابلیت اصلی شناخته می شود. علاوه بر آن، شوارتز و دیویس بیان کرده اند خوشبختانه یا متاسفانه فرهنگ شرکتی تاثیر بیشتری بر توانایی یک سازمان در دستیابی به اهداف آن دارد، بخصوص هنگامیکه یک سازمان مسیر راهبردی خود را تغییر می دهد. OC شرکت های صنعتی را قادر می سازد تا بطور موثر تر و با بازده بیشتری نسبت به رقیبان خود عمل کند. به همین نحو، یک نیروی کار آگاه ارزش های سازمان را ادغام می کند و تبدیل به ابزاری موثر برای توسعه و حفظ محصولات یا خدمات می شود و به این ترتیب CA حاصل می شود. توجه به نقش راهبردی OC در افزایش KS ضروری است که می تواند عملکرد شرکت برای هدایت CA را بهبود بخشد. اخیرا پژوهشی بر اهمیت KS برای ترویج فرهنگ نوآوری و حفظ CA تاکید کرده است. به همین نحو، پژوهش های پیشین تایید کرده اند که OC پیش نیاز KS است و موفقیت KS عامل پیش بینی کننده مثبتی برای CA است. براساس مبحث ارائه شده فرضیه 1 بصورت زیر مطرح می شود:
H1: فرهنگ سازمانی با تاثیر مثبت بر به اشتراک گذاری دانش در سازمان موجب تقویت مزیت رقابتی می شود.
فرهنگ بستری است که بر افراد و فرایندها تاثیر می گذارد و درک بهتری از کل سیستم و روش ها و ایده های جدید فراهم می سازد. مسلما، OC به کارمندان انگیزه می بخشد و آنها را برای همکاری میان وظیفه ای، ارتباط، شایستگی و رفتار حرفه ای، ریسک پذیری و تعامل با مشتری آماده می سازد که همه این ها برای بهره وری شرکت و CA حیاتی هستند. همچنین CA نقش مهمی در ترویج خلاقیت و نوآوری دارد و مسیری برای پیشرفت قابلیت های شرکت فراهم می سازد که عملکرد شرکت را بهبود می بخشند. مارتینز و تربلانچ بر اهمیت نوآوری سازمانی تاکیده کرده اند و بیان کردند که نوآوری برای توسعه یک تجارت و کمک به شرکت ها برای عملکردی متفاوت نسبت به رقیبان آنها حیاتی است. با این وجود، در اقتصاد کنونی، فناوری ها به سرعت در حال تغییر صنایع هستند. بنابراین، نوآوری سازمانی به منظور بهبود سیستم های کلی سازمانی مهم است. نوآوری برای پیشرفت محصولات و خدمات نیز مهم است. با این وجود، بزرگترین چالش برای یک سازمان، دستیابی به CA از طریق نوآوری است. افزایش موقعیت های رقابتی، اگرچه از طریق کاهش طول عمر محصول انجام می شود، عامل مهمی برای تاثیرگذاری بر شرکت های صنعتی به منظور افزایش بازده تجاری با نوآوری است. بنابراین برای رساندن عملکرد به بیش از حد میانگین، شرکت باید دارای CA و نوآوری به عنوان عاملی مهم برای افزایش ارزش تجاری در پاسخ به تغییرات محیطی و برقراری CA باشد. همچنین، برای موفقیت بلند مدت، شرکت های صنعتی باید دانش خود درمورد پیشرفت فناوری را افزایش دهند و تجارت خود را به منظور بهینه سازی عملکرد مجددا ساختاردهی کنند. به همین نحو، ابزارهایی با تکنولوژی پیشرفته و مکانیسم های پیشرفته می توانند به عملیات های تجاری که منجر به CA می شوند، سرعت بخشند؛ بنابراین بسیاری از آنها برای دستیابی به نتایج مطلوب در بازار به کار می روند. به همین نحو، رهبران همیشه تلاش می کنند روش های نوآورانه ای برای محصولات یا خدمات جدید کشف کنند تا به تدریج دنیای رقابت را بهبود بخشند. پژوهش های قبلی رابطه مستقیمی بین OC و OI یافته اند. به همین نحو، پژوهش های بسیاری تایید کرده اند که OC و OI ابزارهای راهبردی مهمی برای دستیابی به CA هستند. با توجه به مبحث ارائه شده فرضیه 2 بصورت زیر مطرح می شود:
:H2 فرهنگ سازمانی، مزیت رقابتی را توسط تاثیر مثبت بر نوآوری سازمانی در سازمان تقویت می کند.
مزیت رقابتی شرکت های صنعتی را قادر می سازد تا بطور موثر تر با بهره وری بیشتر نسبت به رقیبان خود عمل کنند. انواع گوناگونی از پژوهش های مبتنی بر فرهنگ به این نتیجه رسیدند که OC به عنوان یک نیروی اجتماعی سرمایه انسانی را با برنامه سازمان هماهنگ می کند، تا یک فرهنگ تجاری نیرومند ایجاد کند که تاثیر قابل توجهی بر دیگر بخش ها دارد. بنابراین، می توان بیان کرد که برای حفظ یک فرهنگ قوی، تصمیمات مدیریتی باید با فرضیه ها، عقاید و ارزش هایی مرتبط باشند که در فعالیت های تجاری آن و خرد جمعی منعکس می شود. به این ترتیب، شرکت هایی که بر فرهنگ داخلی تمرکز می کنند نسبت به دیگر شرکت ها سودآوری بیشتری دارند. علاوه بر آن، می توان از طریق دانش بالقوه و نواوری به قابلیت های سازمانی دست یافت و رقابت جویی سازمانی را افزایش داد. بنابراین این پژوهش بیان می کند که مدیریت متمرکز بر وظیفه است و باید دانش و نوآوری جدیدی در وظایف خود بکار برند. دانش و نوآوری به یک تجارت برای دستیابی به CA کمک می کند. آن می تواند به توسعه ارزش های اصلی مدیریتی کمک کند (چگونگی رفتار با کارگران، تامین کنندگان مشتریان و افراد دیگر) تا قابلیت های تجاری جدیدی در محیط رقابتی ایجاد کند. منابع فیزیکی و مالی تجاری، توانایی شرکت برای کنترل منابع منحصر به فرد و نا آشکار و نوآوری را افزایش می دهد (برای مثال فرهنگ نوآوری، راهبردهای رقابتی و عملکرد رقابتی). علاوه بر آن، حمایت سازمانی یک موقعیت رقابتی ایجاد می کند و عملکرد را توسط فرهنگ حمایتی و مهارت های انسانی بهبود می بخشد و تطبیق تکنیک های علمی و عملی برای دستیابی به CA و رشد پایدار شرکت را امکان پذیر می سازد که آن بستگی به قابلیت های دانش و نوآوری دارد. به بیانی دقیق تر، قابلیت های دانش و نوآوری پیش نیاز CA حاصل از OC هستند. علاوه بر آن، طبق شواهد یک پژوهش، هر دو نوآوری و رقابت جویی به دانش نیاز دارند. هنگامیکه به OC بطور مناسب برای دستیابی به CA پرداخته می شود، سرعت فرایندهای KS و OI شتاب می یابد. OC به عنوان یک عامل تاثیرگذار، بر KS و OI تاثیر می گذارد. OC شرکت های تجاری را قادر می سازد تا برای گسترش CA به دنبال منابع جدید دانش و نوآوری باشند. به این ترتیب، تئوری مبتنی بر منبع (RBT) بیان می کند که منابع یک شرکت (برای مثال منابع مالی، سرمایه انسانی، دارایی دانش، قابلیت های نوآوری و غیره) منابع مهم CA هستند. علاوه بر آن، ساختار سازمانی می تواند با کمک نوآوری توسعه یابد تا مدل تجاری جدیدی به عنوان یک عمل رقابتی ایجاد کند. بنابراین مدیران باید تلاش کنند تا KS، خلاقیت و نوآوری را بین کارمندان رواج دهند تا بازده تجاری که برای توسعه CA مهم است را افزایش دهند. بنابراین این پژوهش بیان می کند OC، KS و OI عوامل کلیدی برای دستیابی به CA هستند، بر این اساس فرضیه 3 را مطرح می کنیم:
H3: تاثیر فرهنگ سازمانی بر مزیت رقابتی قوی تر است هنگامیکه آن هم زمان بر به اشتراک گذاری دانش و نوآوری سازمانی تاثیر می گذارد.
4: روش کار تحقیق
4-1: شرکت کنندگان و موقعیت
این تحقیق در زمینه ی نساجی پنجاب پاکستان انجام شده است. صنعت نساجی نقش بزرگی در کل صنعت صادرات پاکستان دارد و نزدیک به 57 درصد از کل صادرات کشور در FY 2017–18 را در برگرفته است. پاکستان هشتمین صادر کننده ی محصولات نساجی در آسیا و سومین مصرف کننده پارچه کتان است. این یک بخش بزرگ است که در 60 درصد از کل صادرات پاکستان نقش دارد. آن 46 درصد از کل بخش تولیدی را تشکیل می دهد و 40 درصد از کل نیروی کار را در بر می گیرد. طبق هیئت سرمایه گذاری و تجارت پنجاب و انجمن کارخانه های کل نساجی، حدود 300 کارخانه نساجی در پنجاب مشغول به کار هستند و بطور میانگین، در یک واحد نساجی ده مدیر در حال ارائه خدمات هستند. بنابراین، جمعیت هدف برای این پژوهش، مدیران صنعتی هستند (برای مثال مدیران، مدیر کل، رئیس، مدیر حسابداری، مدیر IT، مسئول بازاریابی، مدیران منابع انسانی، مدیر کنترل کیفیت و غیره) که خدمات را در حوزه های گوناگون این شرکت های نساجی فراهم می سازند.
برای محاسبه ی اندازه نمونه، رایج ترین روش در مطالعات رفتاری تکنیک کرسی و مورگان است، بنابراین با استفاده از جدول کرسی و مورگان، نمونه ای شامل 341 مدیر صنعتی برای این پژوهش بدست آمد. علاوه بر آن، رسکو بیان می کند برای اکثر تحقیقات نمونه ای بیش از 30 نفر و کمتر از 500 نفر مناسب هستند. اگر جمعیت نمونه مشخص باشد، تکنیک نمونه گیری احتمالی فرصت برابری برای انتخاب نمونه فراهم می سازد. تکنیک نمونه گیری تصادفی ساده به منظور جمع آوری داده های اولیه از طریق پرسشنامه در سال 2020 بکار رفته است. 341 پرسشنامه توزیع شد و چندین مقالات در محل کار افراد صورت گرفت تا بیشترین نرخ پاسخدهی بدست آید. دوره جمع آوری داده ها چهار ماه بود. 306 پرسشنامه از بین 341 پرسشنامه بازگشت که در بین آنها 269 شرکت کننده پرسشنامه را بطور دستی و 37 شرکت کننده بطور انلاین پر کردند. در بین این 306 پرسشنامه، 12 مورد به درستی پر نشده بودند که از تحقیق حذف شدند و 294 مورد که پرسشنامه را تکمیل کردند برای تحلیل های نهایی در نظر گرفته شدند. بنابراین نرخ پاسخدهی 86 درصد است.
