ترجمه تخصصی مقالات انگلیسی

ترجمه تخصصی مقالات رشته های فنی مهندسی، علوم انسانی، علوم پایه، پزشکی، حقوق

ترجمه تخصصی مقالات انگلیسی

ترجمه تخصصی مقالات رشته های فنی مهندسی، علوم انسانی، علوم پایه، پزشکی، حقوق

در این وبلاگ، مطالب و مقالات علمی برای رشته های مختلف دانشگاهی، منتشر خواهد شد

نمونه ترجمه تخصصی حسابداری و مبانی مالی

چهارشنبه, ۱۰ اسفند ۱۴۰۱، ۰۴:۲۳ ب.ظ

به طور مطابق با مدارک ارائه شده توسط اسپیر (1996)، مرتبط بودن ارزش، هم برای تلاش و هم برای توانایی، در نمونه یشان، برای شرکت هایی که از روش FC استفاده می کنند، به نسبت شرکت هایی که از روش SE استفاده می کنند، بالاتر است.

مقالات ترجمه شده جدید حسابداری

 

درحالی که اکثر مطالعات مذکور، دلالت های افشای ذخیره که توسط SFAS شماره 69، برای مشارکت کنندگان در بازار سهام سرمایه، اجباری بوده است را به بحث و بررسی می گذارند (چونگ و همکاران 1993)، مرتبط بودن چنین افشاهایی را به قرض دهندگان بررسی می کنند. تمرکز برروی نمونه شرکت های نفت و گاز کوچک، بااحتمال بالای قصور در پرداخت بدهی و اسنادی مبنی بر این که ارزش ذخایر آنها ارتباطی مثبت با مبنای قرض گرفتن و بدهی معوقه شان دارند، متمرکز هستند. بررسی آن ها از نمونه ای از توافقات وام دادن نشان می دهد که اطلاعات RRA نیز به طور مکرر، در بدنه توافقات، جای گرفته است وپشتیبانی بیشتری را برای مرتبط بودن افشاهای RRA، برای تصمیم های وام دادن فراهم می آورند. به طور کلی برخلاف مدارک متناقض ،درباره اعمال پذیری ارزش، در افشاهای ذخیره که توسط ASR شماره 253 و SFAS شماره 269 اجباری شده است، پژوهش های تجربی متعاقب، در موقعیت شرکت های نفت و گاز ایالت متحده، مدارکی درباره اثربخشی تصمیم، درباره چنین افشاهایی ،برای وام دهندگان و سرمایه گذاران در سهام سرمایه فراهم می آورد. در حالی که یک مقیاس تجمعی از کمیت ذخیره، ارتباط ضعیفی با قیمت های اوراق قرضه یا بازگشت مالی دارد، اجزای مختلف تغییرات، در کمیت ذخیره (همانند اکتشاف)، منبع اطلاعات مرتبط با ارزش هستند (برای مثال آلکیاتور 1993، اسپیر 1994). علاوه  بر آن، اعمال پذیری ارزش، در افشاهای ذخایر، وابسته بر روش حسابداری ای است که توسط شرکت، مورد استفاده قرار می گیرد. محتوای اطلاعات به نظر برای شرکت های FC، به نسبت شرکت های SE، بالاتر هست (بری و رایت 2001، اسپیر 1996). درنهایت بری و رایت (2001) عنوان می کنند سرمایه گذاران، تلاش و توانایی شرکت را برای پرده برداری از ذخایر جدید، در ارزیابی اِعمال پذیری ارزش ،برای افشاهای ذخیره در نظر می گیرد. مطالعات مذکور به طور انحصاری، بر شرکت های نفت و گاز ایالت متحده متمرکز بوده اند. مدرک واضحی  درباره افشاهای ذخایر ،در شرکت هایی وجود دارد که در EI، خارج از مجموعه ایالت متحده فعالیت می کند که استثناهای بسیار کمی درباره آن وجود دارد که بعدا به بحث و بررسی خواهیم نشست. تیل (1992)، محتوای اطلاعاتی درآمدهای هزینه تاریخی و افشاهای ذخیره را در یک نمونه از شرکت های نفت وگاز، در بازه میان 1983 و 1987 بررسی نمود. نتایج، از تحلیل رگرسیون مجموعه نشان می دهد که هزینه های سرمایه گذاری شده تاریخی، کمیت های ذخیره  وجریان نقدینگی تخفیف داده شده متناظر با ذخائر، اطلاعات مرتبط با  ارزش را در بر می گیرد. نویسندگان به این نتیجه رسیدند که این سه مقیاس، مکمل هستند و باید به طور مشترک، در گزارش های سالیانه شرکت نفت و گاز افشا شود. برخلاف اکثر یافته ها درمجموعه ایالت متحده، تیل (1992) هیچ گونه تفاوتی که از لحاظ آماری معنادار باشد را در زمینه روش حسابداری عنوان نمی کند (FC یا SE). دانکر و همکاران (2006) محتوای اطلاعاتی افشاهای ذخیره احتمالی را علاوه بر ذخایر اثبات شده  در نمونه ای از شرکت های نفت و گاز کانادا، میان 2001 و 2004 بررسی کرده و عنوان می دارد که تغییر درصد، در ذخایر احتمالی، ارتباطی مثبت با بازگشت مالی غیرطبیعی، پس از کنترل کردن تغییرات درصد، در ذخایر اثبات شده دارد. از این نتایج می توان استنتاج کرد که افشاهای گسترده تر، هم در زمینه ذخایر اثبات شده و هم احتمالی می تواند برای سرمایه گذاران منفعت داشته باشد. بون و همکاران (1998) به این نتیجه می رسند که افشا کردن ذخایر اثبات نشده (احتمالی و ممکن) می تواند عدم تقارن اطلاعات، میان شرکت کنندگان  در بازار را کاهش دهد. به طور دقیق تر باید گفت که از قوانین متفاوت، در زمینه افشای ذخایر ،برای شرکت های ایالت متحده در برابر شرکت های خارجی که در بازار تبادل بورس ایالت متحده به تجارت مشغول هستند استفاده نموده اند. در ایالت متحده، تحت ASR شماره 253 وsfas شماره 69، شرکت های نفت و گاز ایالت متحده، این مجوز را دارند که هر گونه ذخیره اثبات شده را افشا کننددر حالی که شرکت های خارجی (برای مثال شرکت های کانادا)، این مجوز را دارند که از معیار افشا (همانطور که توسط GAAP بومیشان منتشر شده) پیروی نمایند. بون و همکاران (1998) درباره تاثیرهای متمایز فعالیت های تجاری غیرمترقبه در نقطه میانی شکاف قیمتی خرید و فروش، برای نمونه ای از شرکت های ایالت متحده و کانادا که در بازار سهام ایالت متحده به تجارت مشغول بودند، بررسی نمودند و عنوان کردند  که این تاثیر، برای شرکت های کانادایی، کمتر است که خود نشان می دهد سنجش ذخایر اثبات نشده، تاثیری مثبت بر ریزساختار بازار دارد. در واکنش به پیشرفت های قابل توجه در فناوری، برای بازیابی و توصیف ذخایر و هم چنین نیاز برای افشای بیشتر، از 1 ژانویه 2010، تحت قانون ASC 932 که بالاتر از SFAS شماره 69 قرار می گیرد، شرکت های ایالت متحده نیز این مجوز را دارند که افشاهای اختیاری ای درباره ذخایر اثبات نشده داشته باشند و به این صورت ناهمگونی در اقدامات تهیه گزارش  درباره ذخایر را همانند شرکت های ایالت متحده و همتاهای خارجیشان کاهش دهند. با این وجودهنوز هم نمی توانیم هیچ مطالعه منتشر شده ای را بیابیم که بررسی کرده باشد تا چه حد شرکت های ایالت متحده یا کانادا تصمیم می گیرند ذخایر اثبات نشده خود را افشا کنند و این که آیا چنین افشاهایی برای سرمایه گذاران سهام سرمایه،وام دهندگان و تحلیل گران مالی سودبخش است که در واقع می تواند زمینه های مثمرثمری برای پژوهش های آتی باشد. علاوه بر آن، هیچ مدرکی  درباره نحوه استفاده تحلیل گران از افشاهای ذخایر وجود ندارد که  در مطالعات آینده می توان به آن پرداخت.

در استرالیا، شرکت های EI ملزم داشته می شوند تا ذخایر خود را تحت قانون توسعه داده شده توسط کمیته ذخایر سنگ معدن مشترک استرالیا (قانون JORC)، در کنار همراهش، قانون ارزیابی استرالیا از دارایی های معدنی (VALMIN) توسعه داده شده را افشا نمایند (با این وجود نه در بیانیه های مالیشان). متابعت با قانون JORC، برای تمامی گزارش های عمومی(گزارش سالیانه و چارک، اظهار نظر در مطبوعات، اطلاعات ارائه شده  در وبسایت شرکت و...) که توسط شرکت های لیست شده در بازار تبادل اوراق قرضه استرالیا (ASX) و بازار تبادل سهام نیوزلند (NZX) صادر شده است، اجباری می باشد. افشای فراهم آمده تحت قانون JORC نیز ملزم داشته می شود که مبتنی بر مدارک آماده شده توسط یک شخص باصلاحیت باشد (CP). قانون JORC حداقل ملزومات برای افشای نتایج اکتشافات منابع معدنی یا ذخایر سنگ معدن را مشخص کرده و توصیه هایی برای افشاهای بیشتر فراهم می آورد.  با این وجود تنوع قابل توجهی در اقدامات افشای شرکت هایی که در استرالیا، تجارت دولتی دارند به چشم می خورد (کراسول و تیلور 1992، تیلور وهمکاران 2012). در مطالعه قبل از قانون JORC ( نسخه این قانون در سال 1989 وضع شد)، در زمینه اقدامات افشای 86 شرکت نفت و گاز استرالیا، کراسور و تیلور (1992) گزارش کردند که تنها 16 مورد از این شرکتها اطلاعات مربوط به ذخایرشان را در سال 1984 افشا نمودند. احتمال افشا، ارتباطی مثبت با داشتن 8 حسابرس بزرگ و ارتباطی منفی با ریسک جریان نقدینگی داشت اما وابسته بر اهرم، سایز یا پراکندگی مالکیت شرکت نبود . در یک مطالعه پس از آن، میرزا و زیمر (2001)، فاکتورهایی را بررسی کردند که بر احتمال افشای کمیت ذخایر تاثیر می گذارد و یافته های قبلی کراسول و تیلور (1992) را این گونه تکمیل نمودند: سایز شرکت، مرحله فعالیت، تهیه امور مالی  در سطح پروژه و تقبل هزینه های اندازه گیری پایین می تواند احتمال افشای کمیت ذخایر را افزایش دهد. مدارک بیشتر، در زمینه اقدامات گزارش ذخایر، در شرکت های استرالیا در دهه 1990 ، توسط میرزا و زیمر (1990) فراهم آورده شده است. آن ها افشای ذخایر و اقدامات شناسایی 126 شرکت نفت و گاز و صنایع معدنی استرالیا را در بازه 1994 تا 1996 بررسی نمودند و گزارش کردند  در حالی که اکثریت شرکت ها (73%) در نمونه شان، کمیت ذخایر را افشا می کردند تنها 6 شرکت بودند که ارزش خالص ذخایر را در ترازنامه خود، شناسایی نمودند. این نویسندگان به طور کیفی، دلایل نهفته در انتخاب تهیه گزارش این شرکت ها را در نمونه خود بررسی نمودند و به این نتیجه رسیدند با وجود این که شناسایی ارزش ذخایر می تواند با هزینه بدهی کمتر در ارتباط باشد یا به عنوان یک دفاع تصدعی عمل کند می تواند تهدید دعوی قضایی و هزینه های سیاسی را برای شرکتی که شناسایی انجام می دهد، افزایش دهد. در حالی که اکثر مطالعات اولیه در زمینه عوال تعیین کننده گزارش ذخایر، در کانادا، افشا را به عنوان یک متغیر دودوئی اندازه گیری می کرد، تیلور و همکاران (2012) ،شاخصی را توسعه دادند که می تواند مقیاس جامع تری برای میزان افشای ذخایر، توسط شرکت های منابع استرالیا که لیست شده اند، باشد. این شاخص، متشکل از 75 مورد افشای مجزا بوده و تنها تعداد لیست شده ای از موارد (طبقه بندی ذخایر، بیانیه شخص باصلاحیت درباره محاسبه ذخایر و بیانیه متابعت از قانون JORC) اجباری هستند. نتایج نشان می دهد که قدرت نظارت شرکتی، لیست بندی خارجی، وجود ذخایر در حوزه استحفاظی خارجی ،اعطای ذخایر در پیمان های بدهی، اهرم و حسابرسی، توسط 4 شرکت حسابرسی بزرگ، ارتباطی مثبت با میزان افشا دارد. برد و همکاران (2013) واکنش بازار به افشای ذخایر و اکتشاف را برای مجموعه 307 شرکت معدنکاوی استرالیایی بررسی کرده و گزارش کردند که اعلان ذخایر، به نسبت سایر انواع اعلان ها تکرر بسیار کمتری دارد (برای مثال اکتشاف) و اغلب توسط شرکت های بالغ تر و بزرگ تر ایراد می شود. در نقطه مقابل نتایج یک بررسی مشابه که در مجموعه ایالت متحده انجام شد، برد و همکاران (2013) نتوانستند تاثیر معنادار آماری چنین افشاهایی را بر بازگشت مالی غیرعادی تجمعی بیابند. آن ها متوجه شدند که چنین نتیجه ای اصلا شگفت آور نیست زیرا ذخایر، مبتنی بر منابعی هستند که از قبل افشا شده اند و برای آن، سطح معقولی از قطعیت، درباره استخراج در آینده وجود دارد و این منابع را می توان در صورتی که ملزومات مشخصی رعایت شوند به ذخایر تبدیل کرد (JORC2012). بنابراین سرمایه گذاران به طور معقول می توانند تبدیل منابع را به ذخایر اثبات شده یا احتمالی، بر پایه اطلاعاتی که قبلا افشا شده است، پیشبینی نمایند. یکی از جنبه های بسیار مهم قانون JORC، لازمه ای است مبنی بر این که تمامی افشاهای مرتبط با ذخایر و منابع نفت و گاز و معدنی، توسط یک CP تائید شود. با این وجود درباره تاثیر CP بر کیفیت افشاها یا ارتباط ارزشی آن ها، اطلاعات کمی در دسترس است که با توجه به سطوح عدم قطعیت موجود  در برآورد کمیت و درجه ذخایر و منابع، شگفت آور است. یک استثنای قابل توجه می تواند فرگوسن و پوندریش (2015) باشد که بررسی نمودند آیا تخصص CP بر واکنش بازار، به افشای ذخایر تاثیر می گذارد یا نه؟ آن ها پیشبینی خود را برپایه مقالات حسابرسی بنا گذاشتند و استدلال کردند که واکنش بازار،  در صورتی که CP،یک متخصص صنعتی باشد قوی تر خواهد بود که آن ها این شخص را به عنوان 4 شرکت مشاوره معدنکاوی بزرگ، با توجه به سهم بازار در هر گروه مواد اولیه تعریف نمودند (برای مثال فلزات ارزشمند، فلزات پایه، حجمه، نفت وگاز و ...). با استفاده از مجموعه ای از واحدهای تجاری مرحله توسعه معدنکاوی، میان 1996 و 2012، آن ها بازگشت مالی غیرطبیعی ای مثبتی را در واکنش به افشای منابع و ذخایر، مستند دانستند. با این وجود یافته های آن ها نشان می دهد که تخصص صنعتی CP، تاثیر معناداری بر واکنش بازار ندارد. یک توضیح بالقوه برای این نکته سردرگم کننده این است که کیفیت تضمین، در این مجموعه، اعمال پذیر نیست و دلیل آن، ریسک بروز دعوی قضایی پایین می باشد. پیشنهاد می کنیم که بررسی های بیشتری درباره نقش CP انجام شود (و احتمالا بر روی نمونه بزرگتری از شرکت های EI و مجموعه گسترده تری از نتایج). برای مثال پژوهش های آتی می توانند بررسی نمایند که آیا استفاده از متخصصان صنعتی یا CPهای مشهوتر می توانند بر جهت گیری، احتمال و بزرگی بیانیه های اشتباه درباره ذخایر، اثر بگذارد یا نه

مقالات ترجمه شده جدید حسابداری

در بریتانیا ،کمیته حسابداری صنعت نفت (OIAC)، بیانیه هایی را درباره اقدامات توصیه شده (SORP) صادر نموده است که برای ارائه بهترین اقدامات در زمینه حسابداری مالی و افشای شرکت های نفت و گاز، در بریتانیا طراحی شده است. جدیدترین SORP، در زمینه حسابداری ،برای فعالیت های اکتشاف، توسعه، تولید و لغو حق بهره برداری نفت و گاز، در سال 2001 صادر شد. با این وجود پس از اتخاذ استانداردهای جدید بریتانیا با نام FRS 100-102 (از سال 2015 اعمال شده است)، OIAC به طور موثر به عنوان یک بدنه تنظیم SORP، از جایگاه خود پایین آمده است. هدف اصلی SORP، ترویج ثبات، درعدم حضور استانداردهای حسابداری متناظر است. به این صورت آن ها را باید به عنوان مکملی برای استانداردهای حسابداری در نظر گرفت. شرکت های نفت و گاز می توانند ذخایر خود را به صورت یکی از موارد زیر تعریف کنند: (1) ذخایر گاز اثبات شده یا احتمالی (2) ذخایر نفت و گاز توسعه نیافته و توسعه یافته اثبات شده (OIAC SORP 2001). بدون توجه به تعریف انتخاب شده، به شرکت ها توصیه شد تا کمیت ذخایر خالص، منبع ذخایر و تغییر در کمیت ذخایر را افشا کنند (به دلیل اصلاح، خرید ،فروش، اکتشاف یا تولید). اودو و همکاران (2016) به طور تجربی، اقدامات افشای ذخایر، در شرکت های بریتانیا و هم چنین میزان پیروی آن ها از توصیه های OIAC را بر روی نمونه 20 شرکت نفت و گاز بریتانیایی در سال 2009 بررسی نمودند.یافته های آن ها نشان می دهد که 65% از شرکت ها در نمونه یشان، یا مطابق با پیشنهادات افشا بوده اند یا مطابق پیشنهادات وضع شده توسط SORP بوده اند یا از آن فراتر رفته اند. 25% تنها افشاهای محدود فراهم آورده اند و 10% نتوانستند هیچگونه اطلاعات مربوط به ذخایری را افشا کنند. با وجود این که OIAC دیگر به روزرسانی ای ندارد،SORP 2001  هنوز هم هنگام تعیین اقدامات صنعتی خوب، در زمینه افشاها و تعریف کمیت ذخایر تجاری، اِعمال پذیر است زیرا نه استاندارهای حسابداری UK و نه IFRS هیچگونه رهنمودی در این زمینه ارائه نمی دهند.

 

مقالات ترجمه شده حسابداری و اقتصاد

 

تهیه گزارش زیست محیطی، اجتماعی و نظارتی (ESG):

شرکت هایی که در EI فعالیت می کنند  تحقیق های مهمی برای محیط زیست هستند زیرا فعالیت آن ها اغلب نیاز به مواد شیمیایی خطرناک، یخ زدایی، تجزیه، تولید گاز و .. دارند. براساس یک گزارش که توسط بانک جهانی در سال 2015 ایراد شده است، تولید گاز به تنهایی منجر به آلودگی حدود 350 میلیون کربن دی اکسید در اتمسفر شده است که منجر به عواقب زیست محیطی و اجتماعی جدی ای گشته است (بانک جهانی 2018). با توجه به تاثیر اجتماعی و زیست محیطی قابل توجه در ترکیب با توجه مقامات مقرراتی و عمومی، شرکت های EI باید در تهیه گزارش ESG مشارکت کنند. مسائل مرتبط با ESG می توانند بر بیانیه های مالی یک شرکت، به صورت مستقیم (برای مثال از طریق شناسایی مسئولیت های زیست محیطی) تاثیر بگذارد در حالی که سایر قسمت های گزارش سالیانه می تواند شامل افشاهای غیرمالی مرتبط با مسائل ESG باشد. تعداد فزاینده ای از شرکت ها به طور جداگانه، گزارش هایی را در زمینه عملکرد ESG صادر می کنند. بدنه قابل توجهی از مقالات، در زمینه تهیه گزارشات ESG، در شرکت های EI، در زمینه شناسایی مسئولیت های زیست محیطی و متابعت با مقررات موجود زیست محیطی متمرکز هستند. مسئولیت های زیست محیطی به طور گسترده اشاره به مقررات قانونی دارد که توسط آژانس های قانونی زیست محیطی مختلف، بر شرکت ها اِعمال شده است و می توان آن ها را به صورت زیر تقسیم بندی کرد: (1) مسئولیت های توقف فعالیت و ترمیم مشکلات (یعنی هزینه های مرتبط با پاکسازی و بازیابی سایت های استخراج) (2) مسئولیت های حقوقی، مرتبط با عدم متابعت با مقررات زیست محیطی مربوطه. هزینه های زیست محیطی دیگر، به طور دوره ای، به دلیل متابعت با قوانین زیست محیطی ایجاد می شود (برای مثال هزینه های مرتبط با ذخیره سازی و دور انداختن زباله خطرناک). با وجود این که قوانین زیست محیطی و مقررات آن در ایالات متحده، از اوایل دهه 1970 در حال اجرا است، مدارک اولیه در زمینه مطالعات و ارزش اطلاعاتی افشای زیست محیطی، در موقعیت های شرکت EI (هم چنین صنایع دست پایین مربوطه)، در این زمینه اصلا عملکرد مطلوبی نداشتند که البته چند استثنای قابل ذکر نیز در آن ها مشاهده می شود. برای مثال گمبل و همکاران (1995) درباره اقدامات افشای زیست محیطی 234 شرکت که در 12 صنعتی که بیشترین آلودگی را دارند (شامل نفت و گاز در بازه 1986 تا 1991) بررسی کرد. نتایج بر پایه تحلیل محتوای افشاهای زیست محیطی در گزارشات سالیانه و 10-Kها نشان می دهد که شرکت های نفت و گاز، کیفیت افشای بسیار پایین ترین در زمینه محیط زیست، به نسبت شرکت هایی دارند که در سایر صنایع مشغول به فعالیت هستند. این نویسندگان هم چنین یک افزایش کلی در کیفیت افشای زیست محیطی در طول بازه تحت بررسی را نیز مستند می کنند که در واقع دلیل آن را مقررات FASP و SEC بیشتر و هم چنین فشار عمومی بالاتر، پس از ریزش نفت اگزانوالدز، در 1989 و هم چنین ورود اساسهای والدز، توسط ائتلاف برای اقتصادهایی که از لحاظ زیست محیطی مسئول هستند (CERES)، در طول همین سال می داند. آلسیاتور و همکاران (2004)، این یافته ها را با مطالعه مجموعه گسترده ای از افشاهای زیست محیطی، برای مجموعه ای از 34 شرکت نفتیدر 1989 و 1998 توسعه دادند. به طور متعاقب با مدارک ارائه شده توسط گمبل و همکاران (1995)، این نویسندگان به این نتیجه رسیدند که کیفیت افشا ، در طول همین بازه افزایش یافته است. برای مثال در حالی که تنها 12% از شرکت ها در این نمونه، مسئولیت های ترمیم مشکلات را در 1989 افشا کردند تنها 50% از آن ها در سال 1998 این اطلاعات را افشا نمودند. مقدار دلار میانگین (میانه) که توسط شرکت ها گزارش شده، از 381 میلیون (355) در سال 1989 به 217 میلیون (75) در 1998 کاهش یافت. جالب است که نویسندگان عنوان کردند که برخلاف فشار عمومی و مقرراتی بیشتر در طول این بازه،  تنها حدود 50% یا کمتر از شرکت ها، مقدار دلار متعلق به مسئولیت های زیست محیطی خاص را افشا نمودند که خود، نرخ متابعت پایین، با مقررات قابل اِعمال را نشان می دهد.

مقالات ترجمه شده جدید حسابداری

در استرالیا، اولین مقررات مرتبط با افشای زیست محیطی در ASRB 1022 با عنوان حسابداری برای صناسع استخراجی مشخص شد که شناسایی مسئولیت های بازیابی و بازسازی سایت را ملزم می داشت. با این وجود این استاندارد، در زمینه کاربردهایش، اطلاعات زیادی به همراه خود نداشت که منجر به تنوع قابل توجه در اقدامات افشای زیست محیطی شرکت های EI (به خصوص در زمینه زمانبدی شناسایی) شد (هاردی و فراس 2001). در 1995، برای افزایش میزان آگاهی دهی و قیاس پذیری گزارش های مالی، گروه های مسائل اضطراری (UIG) چکیده 4 با عنوان افشای سیاست های حسابداری برای مقررات بازیابی، در صنایع استخراجی (UIG) را صادر کرد که افشاهای بیشتر، در زمینه مسئولیت های بازسازی و بازیابی را ملزم داشت (همانند زمان یابی شناسایی، روش مورد استفاده، تغییرات در برآوردها و ...). هاردی و فراس (2001) عنوان کردند که UIG 4 تاثیر قابل توجهی بر اقدامات افشای زیست محیطی شرکت های EI استرالیا داشت. به طور دقیق تر، تعداد شرکت هایی که افشا کردند و میزان افشاها، پس از اتخاذ این قانون افزایش یافت (حتی با این وجود که تنها 58% از شرکت ها، مسئولیت های بازسازی و بازیابی را گزارش نمودند). در 1998، دولت، بخش 299(1)(f) از قانون شرکت های استرالیا را اعمال نمود که شرکت ها را ملزم می دارد که عملکرد زیست محیطیشان را در زمینه قوانین زیست محیطی مربوطه، در گزارشات سالیانه افشا نماییم. فراست (2007) تاثیر بخش 299(1)(f) را بر اقدامات تهیه گزارش زیست محیطی شرکت های  استرالیایی لیست شده که در صنایعی که با آلودگی بالا مشغول فعالیت هستند، بررسی می کنیم (یعنی منابع (معدنکاوی گاز و نفت)، صنایع همگانی، زیرساخت، کاغذ و بسته بندی). این نویسندگان به این نتیجه رسیدند که افزایش قابل توجهی در افشای اساس نامه، پس از افشای آن به چشم می خورد. این تاثیر اکثرا توسط افشاهای بیشتر مرتبط با نقض های قانون محیط زیست و جریمه های مربوطه برانگیزش شد و به این صورت، شفافیت بیشتر عملکرد زیست محیطی شرکت ها را به همراه داشت

 

دانلود رایگان تحقیق در زمینه حسابداری و امور مالی

 

در کانادا در سال 1990، موسسه حسابداران چارتر کانادا (CICA)، یک استاندارد منتشر کرد که شرکت های لیست شده کانادایی را ملزم می داشت تا مسئولیت های بازیابی و احیای خود را افشا نمایند (به خصوص این استاندارد ملزم می داشت که شرکت ها، مسئولیت های خود را در زمینه بازیابی مکان های استخراج، با توجه به وضعیت طبیعی افشا کنند و این که چنین مسئولیت هایی، در بیانیه مالی وجود داشته باشد؛ در صورتی که به طور معقول بتوان آن هارا مشخص کرد). به طور مشابه با یافته ها در موقعیت ایالات متحده، متابعت با مقررات افشای زیست محیطی، در طول اوایل دهه 1990، به نظر در کانادا محدود است. یک مطالعه که توسط CICA در 1993 انجام شد نشان می دهد که تنها 6% از شرکت های بررسی شده، به طور کامل با استاندارد CICA جدید متابعت داشتند (در لی و مککانامی (1999) نیز گزارش شد). علاوه بر آن، لی و مککانامی (1999)، استفاده از این استاندارد، در 1990 و 1991 را بررسی کردند. با استفاده از نمونه ای از 66 شرکت نفت و گاز و استخراج گزارش کردند که 31% از شرکت ها در همین نمونه، استاندارد جدید را در سال قبل از اعمال شدنش اتخاذ نموده اند و 51% در طول سال اتخاذ اجباری آن از آن استفاده نمودند. احتمال استفاده زودهنگام، ارتباطی مثبت با تعهد به محیط زیست و سوددهی داشته است (به عنوان در اختیار داشتن سیاست موفق زیست محیطی برآورد می شود) و با عدم قطعیت ارتباط منفی داشته است (که به عنوان طول عمر باقی مانده مکان اندازه گیری می شود). هم مفاد جمع آوری و هم مفاد کنونی، برای مسئولیت های احیا و بازیابی به نظر اعمال پذیری ارزش را در نمونه خود دارند. پس از استفاده از IFRS در کانادا ،در اول ژانویه 2011، شرکت های لیست شده کانادایی، مسئولیت های بازیابی و توقف فعالیت را تحت مفاد IAS37، مسئولیت های رخدادهای احتمالی و دارایی های احتمالی و هم چنین تغییرات IFRIC 1 با نام تغییرات در مسئولیت های بازیابی و توقف فعالیت را لحاظ نمودند.

نرخ تخفیف، یکی از ورودی های کلیدی در برآوردهای زیست محیطی را نشان میدهد. با توجه به بازه زمانی طولانی مدت این مسئولیت ها، نرخ تخفیف اعمال شده می تواند تاثیر قابل توجهی بر میزان مسئولیت هایی که باید شناسایی شود، داشته باشد. در ایالات متحده، بر اساس ASC 410، مسئولیت احیای زیست محیطی می تواند مبتنی بر پایه تخفیف یافته و غیرتخفیف یافته باشد در صورتی که شرایط خاصی برآورده شود. در حالی که تعهدات بازنشستگی دارایی (AROها) که معمولا شامل توقف فعالیت، بازیابی و مفاد احیای زیست محیطی می شود، برپایه تخفیف یافته با نرخ ریسک اعتبار خود شرکت اندازه گیری می شود. تحت قانون AFRS، IAS37 عنوان می دارد که نرخ تخفیف یافته مناسب، برای چنین مسئولیت هایی باید نرخ عاری از ریسک باشد (به طور تخصصی، بدون غیرمجاز کردن تنظیم، برای ریسک خود اعتبار). این پدیده، توانایی اختیار مدیریتی، در نرخ تخفیف را داده است و منجر به تنوع در اقدامات حسابداری مرتبط با مسئولیت های زیست محیطی می شود. در حقیقت اشتاینر و همکاران (2017) عنوان کردند که 71% از نمونه شرکت های EI کانادایی لیست شده در کانادا، از IFRS پیروی می کنند و از نرخ بدون ریسک، در 2011 استفاده می نمایند در حالی که 29%، استفاده از یک نرخ تخفیف تنظیم شده به طور مطابق با اقدامات تهیه گزارش، تحت US GAAP و GAAP کانادایی قبل از IFRS را ترجیح می دهند. علاوه بر آن، آن ها گزارش دادند که احتمال این که اعتبار خود شخص و نرخ تخفیف تاثیر داشته باشد، ارتباط مثبتی با سایز قبل از IFRS مسئولیت های زیست محیطی دارد که خود نشان می دهد که نرخ تخفیف، به طور استراتژیک، توسط برخی از شرکت ها با هدف کمینه کردن میزان مسئولیت های زیست محیطی گزارش شده انتخاب شده است. یک مشاهده جالب، این است که نه انتخاب نرخ تخفیف (یعنی نرخ بدون ریسک یا یک نرخ تنظیم شده برای ریسک اعتبار شخصی) و نه مسئولیت های زیست محیطی گزارش شده در ترازنامه، برای ارزش، در نمونه یشان اعمال پذیر است. این مدرک، در این زمینه که آیا مسئولیت پذیری مسئولیت های زیست محیطی شناسایی شده در ترازنامه شرکت های آلاینده، در حقیقت نشان دهنده ارزش حقیقی مسئولیت های زیست محیطی، به صورت  عادلانه هستند یا نه، شبهاتی ایجاد می کنند. علاوه بر آن، بوچینا و همکاران (2013) افشای مسئولیت های زیست محیطی احتمالی شبرون را تحت US GAAP بررسی کرده و عنوان می دارد که ASC 450- 20 با عنوان رخدادهای احتمالی ضرر، به شرکت ها اجازه می دهد تا از افشای مسئولیت های حقوقی قابل توجه اجتناب کند. راجر و ادکیز (2015) عنوان داشتند که موارد خلاف قاعده، در موارد ورشکستگی که در آن، مسئولیت های زیست محیطی شناسایی شده، همیشه برآورد کمتری به نسبت حقیقت، از مسئولیت های حقیقی دارند، به وضوح مشاهده می شود. پتن (2005) گزارش داده است که سایر افشاهای زیست محیطی، برای سرمایه گذاران، آگاهی دهنده نیستند بلکه به عنوان ابزاری برای شرکت های آلاینده استفاده می شوند تا مشروعیت به دست بیاورند. یک نمونه از شرکت های ایالت متحده که در صنایع آلاینده فعالیت می کند، عنوان کرده که چنین افشاهایی به ندرت دقیق است. به طور تخصصی، او تصویر هزینه های سرمایه زیست محیطی آینده را مطالعه کرده (به عنوان بخشی از افشای زیست محیطی، تحت قانون US GAAP ملزم داشته می شوند) و گزارش می کنند که هزینه های سرمایه زیست محیطی حقیقی، انحراف قابل توجهی از هزینه های مصورشده دارند. جالب است بدانیم خطای تصویر، در 76% از موارد، منفی است یعنی هزینه های حقیقی، به نسبت آنچه تصویر شده است، پایین تر است که کاملا مطابق با این استدلال است که شرکت ها افشا را به گونه ای مدیریت می کنند که مشروعیت به دست بیاورند.

مدارکی که به بحث گذاشته شده است، نشان می دهد که مسئولیت های زیست محیطی شناسایی شده و افشاها، ارتباطی با ارزش ندارند، سرمایه گزاران ممکن است بتوانند ارزش حقیقی مسئولیت های زیست محیطی را از اطلاعاتی که به طور جایگزین، از دیدگاه عمومی، در دسترس هستند، استنتاج کنیم. برای مثال کرنین و مگنان (1997) عنوان کردندکه عملکرد زیست محیطی (به صورت نسبت گزارش های آلودگی شرکت به آلودگی مجاز، تحت مقررات موجود اندازه گیری می شود)، ارتباطی منفی با ارزش بازار، برای نمونه ای از شرکت های کانادایی، از صنایع آلاینده، پس از کنترل چندین مورد در ترازنامه دارند. آن ها این پدیده را به عنوان مدرکی از مسئولیت های زیست محیطی ضمنی در نظر می گیرند که در ترازنامه شرکت های آلاینده لحاظ نشده است و به دنبال توجه قانون گزاران، به این مسئله هستند. یک دلیل بالقوه برای دودل بودن قانون گذاران، در زمینه شدیدتر کردن استانداردهای مرتبط با مسئولیت های زیست محیطی و افشا، توانایی شرکت های فعال در صنعت های آلاینده، برای اثرگذاری بر بدنه های قانون گزار است. برای مثال چو و همکاران (2008) نحوه تاثیرگذاری شرکت های نفتو شیمیایی، بر صادر شدن الحاقیه ادگارد-سیکورسکی را بررسی کردند که این الحاقیه در سال 1985 افشاهای زیست محیطی بیشتری را تجویز نمود. به طور تخصصی، آن ها مشارکت کمیته اقدامات سیاسی (PAC)، برای داوطلبان مقامات فدرال را بررسی نموده و ارتباط قابل توجهی میان مشارکت های PAC که از شرکت های نفتو شرکت های شیمیایی دریافت شده است و وحی قانون گذاران، درباره الحاقیه ادگارد-سیکورسکی را ثبت نمودند. با وجود این که این الحاقیه توسط حاشیه یک رای قبول شد، مدارک فراهم آورنده، توسط چو و همکاران (2008) نشان می دهد که شرکت های آلاینده، این قدرت را دارند که تاثیر قابل توجهی بر اتخاذ قوانین افشا گذاشته و عموما در برابر گزاره های پیشنهادی مرتبط با افشای بیشتر، موضع مخالف دارند. یک دلیل قابل تامل، این است که تغییر ، در مقررات افشای ESG، تاثیرات اقتصادی قابل توجهی، برای شرکت های EI دارد. کریستنسن و همکاران 2017، تاثیر حقیقی بخش 1503، در قانون داد-فرانک را بررسی می کنند که  ثبت کنندگان را ملزم می دارند که گزارش های ایمنی معدن را افشا نمایند. با وجود این که این اطلاعات، اکنون به طور عمومی، قبل از اتخاذ قانون داد-فرانک در 2010 قابل دسترس بود، کرستنسن و همکاران (2017) عنوان داشتند که شمول گزارش های ایمنی معدن، در گزارش های مالی، مرتبط با افزایش متابعت با مقررات ایمنی معدن است که به عنوان تعداد نقل قول مرتبط به معدنکاوی اندازه گیری می شود و کاهش قابل توجه در صدمات مربوط به معدنکاوی را به همراه خواهد داشت. با وجود این که ملزومات افشای بیشتر، منافع قابل توجهی برای شرکت های افشا کننده، از لحاظ ایمنی بهتر معدن داشته است، آن ها منجر به کاهش بهره وری کار خواهند شد.

یک جریان دیگر از مقالات، سیاست های داوطلبانه زیست محیطی، افشاها و انگیزه ها برای مدیران، به منظور افشای داوطلبانه اطلاعات زیست محیطی را بررسی کرد. برای مثال تیلت (1997) بررسی ای از 500 شرکت برتر استرالیایی لیست شده در سال 1994 را انجام داده است و عنوان می دارد حدود 45% از پاسخ گویان بررسی شده، سیاست های زیست محیطی شرکتی موفقی داشتند که 70% از پاسخ گویانی که در صنایع شیمیایی و معدنکاوی کار می کنند، چنین سیاست هایی را اتخاذ نمودند. این نسبت در مقایسه با سایر صنایع، بسیار بالاتر است. در یک مطالعه بعدی، تیلیت و سایم (1999) عنوان کردند که شرکت های شیمیایی و معدنکاوی استرالیا، افشاهای سیاسی گسترده تری را به نسبت شرکت هایی که در سایر صنایع فعالیت می کنند ، ارائه می دهند که به عنوان تعداد جملات مرتبط با افشاهای زیست محیطی، در گزارش های سالیانه شان اندازه گیری شد. بررسی دقیق تر محتوای افشاهای زیست محیطی شرکت های معدنکاوی نشان می دهد که اکثر افشاهای در ارتباط با احیای مکان های معدنکاوی است که برای اهداف کاهش مالیات می باشد. بر همین اساس نویسنده استدلال می کند که ملاحظات مالیاتی، عامل تعیین کننده مهمی برای افشاهای زیست محیطی شرکت به شمار می رود. یانگوانیچ و گوثری (2005) هم چنین افشاهای داوطلبانه توسط 17 شرکت معدنکاوی استرالیایی در سال 2002 را تامین کرده و عنوان می کنند که اکثر افشاهای زیست محیطی، مرتبط با مسائل متابعت و اطلاعات درباره آلودگی، آلوده کننده ها و زباله ها می باشد.

مقالات ترجمه شده جدید حسابداری

به طور کلی، این مطالعات نشان می دهد که شرکت های EI به احتمال بالا سیاست های زیست محیطی را مستقر کرده و افشاهای داوطلبانه در زمینه مسائل زیست محیطی را فراهم می آورند (البته با هدف نشان دادن متابعت با قوانین مالیاتی و زیست محیطی). دیگان و بلومکوییست (2006)، یک دیدگاه متفاوت را با مطالعه نحوه اثرگذاری سازمان های غیردولتی (NGO) و افشاهای زیست محیطی و قانون زیست محیطی صنعت فراهم می آورند. به خصوص آن ها از لحاظ کیفی، پاسخ شرکت های معدنکاوی استرالیا و شورای مواد معدنی استرالیا را به یک برنامه WWF- استرالیا در سال 1999 بررسی کردند. هدف این برنامه، ارزیابی گزارشات زیست محیطی شرکت های معدنکاوی، با توجه به قانون صنعت مواد معدنی استرالیا، برای مدیریت زیست محیطی بوده و نشان می دهد شرکت های معدنی، رفتار تهیه گزارش خود را با هدف متابعت با قانون، پس از ارزیابی WWF تغییر دادند. با این وجود نویسندگان عنوان می دارند که بهبودبخشی افشا ممکن است تعهد حقیقی، به بهبودبخشی عملکرد زیست محیطی را منعکس نکند. این دیدگاه با نظریه مشروعیت، مطابق است که عنوان می کند شرکت ها، افشاهای زیست محیطی و اجتماعی را ارائه می کنند تا بتوانند مشروعیت را به دست آورده، حفظ کنند یا آن را اعتلا ببخشند (دوناوان 2002). تاجایی که افشاهای ESG بتواند مشروعیت شرکت را بهبود ببخشد می توان انتظار داشت شرکت هایی که در صنایع آلاینده فعالیت می کنند (همانند مواد معدنی، نفت و گاز) به احتمال بالا، افشاهای گسترده ESG را برای افزایش و حفظ مشروعیتشان فراهم خواهند آورد. مدارک تجربی، در پشتیبانی از نظریه مشروعیت، با توجه به افشاهای زیست محیطی داوطلبانه در شرکت های EI، ترکیبی است. از طرف دیگر، فریدمان جاگی (2005) عنوان می کنند شرکت ها، افشاهای گسترده را برای کاهش فشار بنیادی و جامعه ای و حفظ مشروعیتشان ارائه می دهند (به خصوص عنوان می دارند که تصدیق پروتکل کیوتو در سطح کشور، ارتباطی مثبت با افشاهای زیست محیطی شرکت های آلاینده ای دارد که در کشور، به فعالیت مشغول هستند. از طرف دیگر، دبیلرز و بنستیدر (2006) پیشبینی های نظریه مشروطه، در نمونه شرکت های آفریقای جنوبی را در بازه میان 1994 و 2002 بررسی کرده اند و گزارش می کنند به طور کلی، افشاهای زیست محیطی داوطلبانه، در سال 2000، پس از افزایش آغازین میان 1994 و 1999 کاهش یافت. درحالی که شرکت های معدنکاوی، به طور میانگین، افشاهای گسترده تری به نسبت شرکت های سایر صنایع، در همین بازه نمونه فراهم آوردند که کاملا با یافته های ما در موقعیت استرالیا مطابق است (برای مثال تیلت و سایم 1999، یونگوانیچ و گوثری 2005). افشاهای زیست محیطی آن ها در سال 2000 به طرز قابل توجهی کاهش یافت. دویلرز و ون استدین (2006) به این نتیجه میرسند که افشاهای زیست محیطی می توانند برای مشروعیت شرکتی، در شرکت هایی که تاثیر زیست محیطی منفی بالایی دارند، مضر باشد که نشان دهنده رفتار تهیه گزارش شرکت های معدنکاوی است. آیرتز و کورمیر (2009)، یافته های دویلر و استیمن (2006) را با بررسی میزان تاثیر و کیفیت افشاهای زیست محیطی، بر مشروعیت رسانه ای بررسی می کنند. بر پایه نمونه شرکت های آمریکای جنوبی عنوان می  دارند که رابطه مثبتی میان افشاهای زیست محیطی وجود دارد و مشروعیت رسانه برای شرکت هایی که در صنایع آلاینده فعالیت می کنند، تعدیل منفی شده است که با استدلال هایی مبنی بر این که افشاهای این شرکت ها می توانند بر شهرت شرکت صدمه بزنند، مطابق است (حتی اگر اخبار، مثبت باشد ممکن است با اعتبار کمتری درک شوند). با این وجود شرکت های EI ممکن است بتوانند اعتبار افشای ESG خود را با ارائه اطلاعاتی که بیشتر سنجیده شده اند وبه راحتی قابل اعتبارسنجی هستند ،بهبود ببخشد (کلاوسون و همکاران 2011، کمینز و فیت 2011).مقالات پژوهشی ای که  در این جا مرور شده است نشان می دهند که میزان و کیفیت افشاهای داوطلبانه، توسط شرکت هایی که در EI فعالیت می کنند، به طور غالب توسط مقررات(برای مثال لیو مک کانامی 1999، هاردی و فراس 2001، آلسیاتوره و همکاران 2004، فراس 2007)، مالیات (برای مثال تیلت و سایم 199) ،نگرانی هایی  درباره مشروعیت (فریدمن و جاگی 2005، دویلیرز و ون استن 2006)، گروه های اعمال کننده فشار (دیگان و بلومکوییست 2006) و اعتبار (کلاکسون و همکاران 2011) برانگیزش می شوند. اسلام و همکاران (2017) عنوان می دارند که ریسک های اجتماعی درک شده در سطح کشور می تواند به طرز قابل توجهی بر افشای داوطلبانه اثرگذار باشد. آنها فاکتورهایی که بر افشاهای عملکرد حقوق بشر، توسط شرکت های مواد معدنی استرالیا، با فعالیت خارجی اثرگذاشته را مورد مطالعه قرار  دادند و عنوان کردند شرکت هایی که در کشورهایی فعالیت می کنند که ریسک حقوق بشر بالایی را دارند، اطلاعات مربوط به عملکرد حقوق بشر بیشتری را (اندازه گیری شده به عنوان تعداد موارد افشا شده) ،به نسبت همتاهایشان که در کشورهایی با ریسک حقوق بشر کمتر فعالیت می کنند ،فراهم می آورد. یک جریان دیگر از مقالات عنوان می کند شرکت ها، افشای داوطلبانه خود را پس از رخدادهایی با تاثیر بزرگ که بر شرکت های همتا اثر می گذارند، افزایش می دهد. برای مثال کوئتزی و ون استادن (2011) عنوان می کنند که شرکت های معدنکاوی آفریقای جنوبی، میزان و کیفیت افشاهای مربوط به ایمنی خود را پس از رخدادهای عمده معدنکاوی افزایش می دهد. هفلین و والاس (2017) تاثیرات درون-صنعتی ریزش نفت BP در سال 2010 را بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است که شرکت های همتا، افشاهای مربوط به برنامه هایشان، برای جلوگیری از فاجعه را پس از این رخداد افزایش دادند اما هیچ جزئی از افشاهای زیست محیطی آنها گسترش نیافت. علاوه بر آن، ارائه افشاهای گسترده قبل از رخداد، به نظر در موردی که یک همتای صنعتی در یک فاجعه بزرگ، نقش داشته باشد، سودمند خواهد بود (کاتن و نانس 1998، هفلین و والاس 2017). در حقیقت پاتن و نانس (1998) به این نتیجه رسیدند که افشاهای زیست محیطی قبل از فاجعه، ارتباطی مثبت با بازگشت های مالی غیرطبیعی تجمعی، در شرکت های بنزین، پس از ریزش نفت اگزان والدز در سال 1989 داشته است.

مقالات ترجمه شده جدید حسابداری

در حالی که اکثر پژوهش های مرتبط با تهیه گزارش ESG، در شرکتهای EI به طور تخصصی بر اجزای اجتماعی و متمرکز هستند، چندین مطالعه جدید، یک دیدگاه جامع را اتخاذ کرده و افشاهای مربوط به مسئولیت اجتماعی شرکتی (CSR) را به طور جامع در نظر می گیرند. برای مثال دویلرز و الکساندر (2014) مطالعات را در زمینه عوامل تعیین کننده افشاهای داوطلبانه، با مقایسه کردن گزارشات CSR شرکت های معدنکاوی که در استرالیا و آفریقای جنوی کار می کنند، از لحاظ کیفیت، لحن، موضع گیری و کمیت، تکمیل نمودند. این نویسندگان، تشابهات شایان به ذکر، میان افشاهای CSR شرکت های آفریقای جنوبی و استرالیا را مستند ساخته و عنوان داشتند ساختار تهیه گزارش CSR، تحت فشارهای هم شکل مرتبط به تشابهات، در محیط های بنیادی و بازارهای سرمایه قرار می گیرد (دویلرز و اکساندر 2014، pp209-210). هربون وهمکاران (2014) رابطه میان عملکرد پایداری و افشای پایداری را در نمونه ای از شرکت های EI استرالیا بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که افشای پایداری، ارتباط مثبت معناداری با عملکرد پایداری د ارد. ارتباط میان عملکرد پایداری و افشای پایداری، به نظر در کشورهای در حال توسعه، ظریف تر است. لاوو و اتوسامیا (2014) و لاوو و همکاران (2016)، افشاهای پایداری شرکت های معدنکاوی طلا در تانزانیا را به دقت بررسی کردند و پیشنهاد کردند که این شرکت ها به طور انتخابی، اطلاعات CSR را افشا نموده و مسائل زیست محیطی و اجتماعی مربوط به عملکرد پایداریشان را حذف می کنند. علاوه بر آن، درباره مناسب بودن و اثربخشی چارچوب مقرراتی کشور، برای تضمین شفافیت و مسئولیت پذیری، در زمینه مسائل پایداری، زیر سوال برده و تقاضای مشارکت بیشتر NGO را داشتند. هربون و همکاران (2014)، نگرانی هایی را درباره سطح عملکرد پایداری در استرالیا بروز دادند زیرا نمره عملکرد پایداری، برای این نمونه، 0.861 است که حداکثر نمره 5 می باشد.

مرور مقالات ما در زمینه تهیه گزارش ESG، توسط شرکت های EI، چندین زمینه را برای پژوهش های آتی نشان می دهد (به خصوص در ارتباط با مسائل نظارتی و اجتماعی)  (برای مثال فاکتورهایی که بر افشا، مرتبط بودن افشاهای نظارتی و با ارزش و عملکرد تاثیر می گذارند). یک جنبه خاص مدنظر، برای پژوهش های آتی، تهیه گزارش ،درباره اقدامات ضد فساد است. شرکت های EI در برابر رشوه دهی، به دلیل سرمایه گذاری های بالا و همچنین مقررات شدید و فعالیت در کشورهایی با ریسک بالا، آسیب پذیر هستند (بررسی شفافیت پرداخت کنندگان رشوه بین المللی 2011). با وجود این که تلاش های جهانی، در سمت و سوی شفافیت و مسئولیت پذیری، افزایش یافته است (همانند برنامه شفافیت صنایع استخراجی (EITI))، اثر مثبت بر افشاهای فساد و ارزش مرتبط نیز به وجود آمده است (موزز و همکاران 2011). بارکمایر و همکاران (2015) گزارش می کنند که افشای برنامه های ضد فساد، ارتباطی منفی با قرار گرفتن شرکت، در معرض فساد دارد (یعنی شرکت هایی که در کشورهایی با ریسک فساد بالا کار میکنند اغلب گزارش کمتری می دهند). علاوه بر آن، شرکت های معدنکاوی، افشاهای کمتری در زمینه تلاش ضد فساد، به نسبت شرکت های سایر صنایع فراهم می آورند. پژوهش های آتی می تواند با دقت بیشتر به تلاش های ضد فساد و تهیه گزارش شرکت های EI و هم چنین متابعت از برنامه ها و مقررات شفافیت (همانند آنچه پرداخت یا منتشر می کنید (PWYT)، EITI و دستور العمل شفافیت EU و بخش 1504 قانون دادفرنک) را بررسی نماید (نیکولز 2013). یک پرسش پژوهشی جالب نیز قراردادهای غرامت در EIاست. با توجه به توافقات کلی ای  که مدیران شرکت های آلاینده باید مشوق آن باشند تا بتوانند افشاهای ESG گسترده را فراهم آورده و عملکرد ESG را بهبود ببخشند. در مطالعه ای درباره بزرگترین شرکت های کانادا، ماهونی و تورنز (2006) رابطه معناداری میان ساختار قراردادهای غرامت و شاخص های CSR یافتند. با این وجود قطعی نیست که نتایج آن ها برای EI، قابل تعمیم باشد و نمی توانیم هیچ مطالعه ای را بیابیم که برای شرکت های EI، باشد یا به طور مجزا درباره شرکت های EI به بحث و بررسی بپردازد. یک مسئله دیگر، مرتبط با مدارک جدیدی است که نشان می دهد افشای ESG و عملکرد، برای اهداف تصمیم گیری درباره سرمایه گذاری، اعمال پذیر است (برای مثال وندورن و همکاران 2016). با این وجود درباره اعمال پذیری افشای ESG و عملکرد، برای سرمایه گذاری سهام سرمایه یا تصمیم های وام دهی در موقعیت شرکت های EI، اطلاعات کمی داریم. همچنین مدارکی وجود دارد مبنی بر این که فرمتی که اطلاعات، از طریق آن منتقل می شود، یک ابزار مدیریتی مهم است (برای مثال بیتی و جونز 2002). در حقیقت جونز (2011) گزارش می کند که شرکت های EI بریتانیا، به طرز قابل توجهی، گرایش بیشتری برای ارائه اخبار خوب، در حالت گرافیکی، به نسبت اخبار بد دارند. پژوهش های آتی می توانند میزان اثربخشی چنین تکنیک های مدیریتی نشان گذاری را در اثرگذاری بر درک سهامداران و این که آیا وضع کننده مقررات باید درباره ارائه اطلاعات ESG نگران باشند یا نه را بررسی نمایند.

مسائل دیگر: مدیریت درآمد، افشای ریسک و رفتار افشای داوطلبانه:

بسیاری از پژوهش های تجربی، درباره مدیریت در آمد، در موقعیت شرکت های EI، بر پایه فرضیات هزینه سیاسی ای است که توسط واتس و زیمرمان (1978) ارائه شده است که براساس آن، هر چقدر هزینه های سیاسی ای که متوجه شرکت است، بالاتر باشد، احتمال اینکه درآمدها، به دوره های آینده به تعویق بیفتد، بالاتر است. به طور مطابق با پیشبینی های نظریه هزینه سیاسی،مدارک تجربی در این زمینه نشان می دهد شرکت هایی که در صنعت نفت و گاز هستند و هزینه سیاسی بالایی را تجربه می کنند، به احتمال بیشتر، اقدامات گزارش مالی کاهش درآمد را پیاده سازی می نمایند (هال 1993، هانگ و وانگ 1998، بیار و همکاران 2007). به خصوص مطالعات نشان می دهد که پس از رویدادهایی با تاثیر بزرگ همانند بحران خلیج فارس 1990 (هانگ و وانگ 1998) یا طوفان های ریتا و کاترینا (بیارد و همکاران 2007)، شرکت های بزرگ نفت و گاز، درآمدهای خود را به طور رو به پایین مدیریت می کنند تا هزینه های سیاسی درک شده را کاهش دهند ؛در حالی که هیچ رفتار غیرطبیعی ای برای شرکت های کوچکتر که تحت موشکافی کمتری قرار می گیرند وجود ندارد. علاوه بر آن، مونم (2003)، دلالت های ورود مالیات بر درآمد، از فعالیت های استخراج طلا در استرالیا (1991) را برای اقدامات تهیه گزارش مالی شرکت های متاثر بررسی نموده است. او عنوان می کند شرکت های استخراج طلا در طول دوره هزینه های سیاسی بالا قبل از تغییرات در قانون گذاری، درمدیریت عایدی کاهش درآمد، مشارکت کردند. پس از تایید (قبل از اعمال قانون)، شرکت ها به مدیریت عایدی افزایش  درآمد، تغییر رویه دادند. در حالی که این مطالعات، به طور غالب، برروی مدیریت درآمد، به عنوان ابزاری برای کاهش هزینه سیاسی، پیرامون رخدادهایی با تاثیر بالا متمرکز است (پینکوس و راجکوپال 2002)،  عنوان می شود شرکت های نفت و گاز، از اقلام تعهدی، برای اهداف هموارسازی درآمد استفاده می کنند. به طور تخصصی برای نمونه شرکت های نفت و گاز ایالت متحده، این نویسنده عنوان می کند مدیران، از مدیریت درآمد اقلام تعهدی و خرید و فروش تامینی مواد اولیه، برای کاهش نوسانات درآمد خود استفاده می نمایند. به طور مشابه کورمیرو مگنان (2002)، مدارکی درباره رفتار هموارسازی درآمد، برای نمونه ای از تولید کنندگان نفت و گاز کانادایی را یافتند. جریان دیگری از مقالات بررسی می کنند که آیا رهنمود پیاده سازی متفاوت مختل شدن دارایی های نفت و گاز، در ایالت متحده، در طول دوره میان 1996 و 2001، فرصت هایی برای رفتارهای خود-خدمتی به وجود آورده است که نه (الجبر و اسپیر 2004، بون و رامان 2007). به خصوص شرکت هایی که روش FC حسابداری را اِعمال می نمایند از مقررات SX 4-10 پیروی می کنند که رهنمودهای پیاده سازی دقیقی را ارائه می دهند. به جای آن، شرکت های SE ، ضررهای مختل شدن را همانطور که توسط SFAS شماره 121 عنوان شده، شناسایی می کنند (FAS شماره 144  در سال 2002 ورای آن آمد) که بر پایه اساس های موجود، اِعمال شده است و به این صورت، رهنمودهای پیاده سازی بسیار کمی را ارائه داد.

به طور مطابق با انتظاراتی مبنی بر این که رهنمود پیاده سازی محدود، تحت SFAS شماره 121، توانایی رفتار فرصت طلبانه را می دهند، الجبر و اسپیر(2004) متوجه شدند که شرکت های SE، پایین آوردن ارزش دفتری مکررتری را شناسایی نمودند (به طور میانگین)؛ اقدامی که به آن ها توانایی هموارسازی موثر درآمدهایشان را در بازه قیمت های پرنوسان نفت و گاز داد. به طور معکوس، شرکت های FC، ضررهای مختل شدن را با تکرر کمتری گزارش کردند که البته میزان آن ها بزرگ تر بود. جالب است که نویسندگان مشاهده نمودند ، دارایی های عملیاتی خالص پسا مختل شدن، درآمدها و حق مالکانه، میان شرکت های FC و SE، تفاوت معناداری ندارند. بون و رامان (2007) همچنین گزارش می کنند که شناسایی ضررهای مختل شدن، تحت SFAS شماره 121، با مشوق های فرصت طلبانه در ارتباط هستند. در نقطه مقابل، مقررات SX 4-10، در محدود کردن رفتار فرصت طلبانه موثر بوده و اعمال پذیری ارزش کاهش قیمت دفتری شرکت های FC را دچار اختلال نمود. در نهایت داران و ماسکارنهاس (1992) و چن و لی (1995)، میزانی که با توجه به آن، انتخاب های سرمایه داری شرکت های نفت و گاز، توسط انگیزه های فرصت طلبانه تحت تاثیر است را مطالعه کردند. برای مثال چن و لی ( 1998) بررسی کردند که آیا پاداش های اجرایی، بر تصمیم تغییر رویه دادن از FC به SE یا کاهش قیمت دفتری دارایی های نفت و گاز، در طول بازه 1985 تا 1986، هنگام کاهش قیمت های نفت، تاثیرگذار بوده است یا نه. آن ها به این نتیجه رسیدند که با وجود این که تفاوت قابل توجهی در ساختار غرامت، میان شرکت هایی که تغیر رویه دادند و کاهش ارزش ارزش دفتری داشتند، وجود نداشت، مدیران شرکت هایی که پاداش های آن ها توسط کاهش ارزش دفتری، تحت تاثیر قرار می گیرد، انتخاب کردند که به روش SE روی بیاورند. در حالی که مدیران شرکت های FC که در حال تجربه ضرر، در آن زمان بودند و در طول سال، پاداشی را دریافت نکردند تصمیم گرفتند تا ارزش دفتری دارایی های نفت و گاز خود را کاهش دهند

به طور کلی یافته های مطالعات، در زمینه مدیریت درآمد نشان می دهد که انتخاب حسابداری شرکت های EI، با مشوق های فرصت طلبانه در ارتباط است اما اطلاعات کمی درباره سایر اقداماتی که مدیران می توانند برای به دست آوردن اهدافشان پیاده سازی کنند داریم (همانند بیانیه اشتباه افشای ذخایر).

مقالات ترجمه شده جدید حسابداری

یک جریان دیگر از مقالات، افشای ریسک شرکت های EI را مطالعه می کند. در 1997 در ایالت متحده، SEC، FRR شماره 48 را معرفی کرد که شرکت ها را ملزم میدارد افشاهای ریسک بازار، با نگاه رو به جلو و به طور کمی را در پوشه بندی های 10-K فراهم بیاورد. به خصوص این قانون نشان می دهد شرکت ها می توانند یکی از سه گزینه تهیه گزارش را انتخاب کنند (یعنی ارزش در ریسک، ارائه جدولی یا تحلیل حساسیت برای طبقه بندی های ریسک بازار مواد (همانند ریسک نرخ سود، ریسک نرخ تبادل ارز خارجی، ریسک نرخ کالای خام، ریسک قیمت حق مالکان و...)). این شاخه از مقالات نشان می دهند که چنین افشاهای ریسک بازاری ای می تواند اطلاعات مربوطه را در موقعیت های شرکت نفت و گاز فراهم بیاورد (راجگوپال 1999، تورنتون و ولکر 1994). برای مثال راجگوپال (1999)، مدارک اولیه را در زمینه اثربخش بودن افشاهای FRRشماره 48، با نشان دادن این که نماینده های افشای FRR شماره 48، ارتباط معناداری با درک بازار، از حساسیت قیمت نفت و گاز دارند، ارائه می دهد. به طور مشابه تورنتون و لکر (2004) گزارش می کنند شرکت های نفت وگاز که اطلاعات حساسیت و ارزش در ریسک را برای بار اول افشا می کنند، تغییرات بتای مواد اولیه بزرگتری را به نسبت شرکت هایی که افشا ندارند، تجربه می نمایند. افشای ریسک عملیاتی می تواند اطلاعات مربوط به ارزش را نیز ارائه دهد. در یک مطالعه آزمایشگاهی، کای و همکاران (2017) نشان دادند گزارش های آب سطح بخش شرکت های معدنکاوی، بر پیش بینی های درآمد سرمایه گذاران، اثربخش است (به خصوص شرکت کنندگان در این مطالعه، هنگامی که حداقل گزارش یک بخش، نشان دهنده ریسک آب بالا بود، برآورد درآمدهای خود را رو به پایین اصلاح کردند که خود نشان می دهد افشای ریسک عملیاتی سطح بخش، برای سرمایه گذاران بالقوه، اطلاعات زیادی را به همراه دارد. به دلیل اینکه مدارک، در زمینه افشای ریسک، در موقعیت شرکت های EI، به ندرت پیدا می شوندف پژوهش های بیشتری در این موضوع و به خصوص درباره اِعمال پذیری ارزش افشاهای ریسک مختلف، مورد نیاز است. در آخر، باید بگوییم که در حال حاضر، اطلاعات کمی درباره استراتژی های مدیریت ریسک شرکت های EI و فاکتورهای موثر بر آن ها داریم. یک مثال شایان به ذکر، گاتفری و یی (1996) است که بررسی می کند آیا شرکت های معدنکاوی استرالیایی، استراتژی های مدیریت ریسک تبادل خارجی خود را در واکنش به ورود تبدیل ارز خارجی ASRB 1012 در استرالیا (1987) تغییر  داده اند یا نه و نشان می دهد که شرکت های متاثر، ساختارهای سرمایه خود را به عنوان یک استراتژی، با هدف مدیریت نرخ ریسک بیشتر تبادل ارز خارجی، اصلاح نمودند. در وهله آخر، مقالات تجربی، درباره اقدامات افشای داوطلبانه شرکت های EI به جز افشاهای مرتبط با مسائل ESG و ذخایر نفت و گاز را به طور خلاصه نشان می دهیم. تعدادی از مطالعات، درباره فاکتورهایی که می تواند میزان و کیفیت افشای مالی داوطلبانه شرکت های EI را توضیح دهد، بررسی نمودند. برای مثال مالون و همکاران (1993) عنوان داشتند اهرم، وضعیت لیست بندی و تمرکز مالکیت، می تواند تا حدودی تفاوت های سیستماتیک، در افشای مالی شرکت های نفت و گاز را توجیه کند. علاوه بر آن، تیلور و تاور (2011) گزارش می کند که برای نمونه شرکت های EI استرالیا در بازه 2002 تا 2006، نسبت افشای مالی کاربردی، ارتباطی مثبت با قرار گرفتن در معرض مالیات بر درآمد داشته و به طور منفی، با شفافیت مالیات در ارتباط است. در نقطه مقابل یافته های مالون و همکاران 1993، هیچ گونه رابطه معناداری میان وضعیت لیست بندی و افشای مالی یافت نشد. مطالعات دیگر، فاکتورهایی را بررسی می کند که بر افشای ابزار مالی، تاثیر می گذارد. تیلور و همکاران (2011) به این نتیجه رسیدند که ملاحظات مالیاتی، تمرکز مالکیت و اهرم، همگی ارتباط معناداری با افشای ابزار مالی دارند. برت و همکاران (2013)، یافته های تیلور و همکاران (2011) را با عنوان کردن این که شرکت های بزرگتر، اهرم بزرگتری دارند و این که 4  حسابرس بزرگ، افشاهای ابزار مالی گسترده تری را ارائه می دهند، تکمیل نمودند. همچنین مدارکی درباره اعمال پذیری ارزش، بر افشای مالی داوطلبانه شرکت های EI وجود دارد. جین فریت (2017)، واکنش بازار سهم سهام را در رهنمود شورای طلایی جهان (WGC)، درباره هزینه های پایداری کل غیر GAAP (AISC) که در 2013 صادر شده است را بررسی می کند که در شرکت های استخراج طلا نیز قابل اعمال است. او بازگشت های مالی غیرعادی مثبت معناداری را پس از صدور نکته رهنمود WGC می یابد که خود نشان می دهد سرمایه گذاران، مقیاس جدید را به عنوان موردی که به ارزش مربوط است، در نظر می گیرند. در حالی که مطالعات مذکور، بر افشای مالی داوطلبانه متمرکز هستند، گالری و نلسون (2008)، اطلاعات-بخشی افشای پیشبینی جریان رو به بیرون نقدینگی قبل از تولید که برای تمامی شرکت های معدنکاوی که در بازار بورس استرالیا لیست شده اند را بررسی می کند (ASX). آن ها سطح بالای متابعت از ملزومات را یافته اند اما سطح قابل توجهی از عدم دقت پیش بینی ها نیز همراه آن وجود دارد. مدارک آن ها شبهاتی درباره اثربخش بودن تصمیمات چنین افشاهایی را به وجود می آورد و نشان می دهد که افشاهای مالی با نگاه رو به جلوی اجباری می تواند عدم تقارن اطلاعات را به جای ضعیف کردن آن، تقویت نماید.

شرکت های EI همچنین به طور تعمدی می توانند افشاهای خود را پیچیده کنند. برای مثال در مطالعه ای در زمیه اقدامات افشای شرکت های نفتچندملیتی، کانیزارو و اینر (2015) عنوان کردند که شرکت های چندملیتی، به طور استراتژیک، افشاهای خود را مدیریت می کنند. به طور تخصصی، تحلیل آن ها نشان داد که تراکنش های فرامرزی، به نسبت تراکنش های بومی، شفافیت کمتری دارد که با نظریه پیچیدگی سرمایه گذار مطابق است (ِیعنی در صورت عدم وجود تقارن بالای اطلاعات، سرمایه گذاران ممکن است عدم وجود افشا را یا به عنوان پنهان کردن اطلاعات یا به عنوان عدم وجود چیزی برای افشا تفسیر نمایند. علاوه بر آن، شرکت های چندملیتی،به طور استراتژیک، افشاهای جغرافیایی را با هدف پنهان کردن عملیات، در گریزگاه مالیاتی جمع می نماید (آکاما و همکاران 2018). شفافیت افشا برای شرکت هایی که هزینه های سیاسی بالا متوجه آن ها است، بیشتر مختل می شوند (کانیزارو و وینر 2015، آکاما و همکاران 2018). در نهایت اتوسانیا (2011) عنوان می کند شرکت های چندملیتی که در کشورهای در حال توسعه فعالیت می کنند (همانند نیجریه)، درآمد خود را کمتر از آنچه هست عنوان می کنند و افشای مالی خود را برای اجتناب از پرداخت مالیات، دستکاری می نمایند.

مقالات ترجمه شده جدید حسابداری

نتیجه گیری ها و پژوهش های آتی:

در این مقاله ابتدا برخی ازخصوصیات اقتصادی مهم EI و چالش های حسابداری متناظر با آن را به منظور تضمین همسویی با پروژه پژوهشی IASB درباره EI، همراه با مرور کلی درباره نحوه پرداختن استانداردهای حسابداری کلی، با این چالشها ارائه نمودیم. در مرحله بعد، مروری بر پژوهش های مربوطه، در زمینه تهیه گزارش EI را ارائه کردیم که پیرامون جنبه های کلیدی موارد زیر تحلیل، انجام شد: (1) مسائل و تنوع حسابداری بین المللی، در زمینه نیاز اطلاعاتی کاربران (2) فرآیندهای تنظیم استاندارد و رفتارهای لابی وار که به این مسئله می پردازد که چرا IASB (و سایر تنظیم کنندگان استاندارد)، در توسعه استانداردهای دقیق، برای فعالیت های استخراجی، موفق نبودند (3) تهیه گزارش ذخایر نفت، گاز و معدنی، با توجه به اینکه قسمت بزرگی از  دارایی های شرکت های EI (ذخایر)، در ترازنامه وجود ندارند (4) تهیه گزارش ESG، در پرداختن به نحوه افزایش تهیه گزارش اطلاعات ESG، توسط شرکت های EI، در واکنش به مطالبات مقرراتی و فشار برای افشاهای داوطلبانه (5) موضوعات منتخب دیگر همانند مدیریت درآمد، افشاهای ریسک و رفتارهای افشای داوطلبانه

به طور کلی به نظر حوزه گسترده ای برای پژوهش های تکرری و تحلیلی بیشتر باقی مانده است که می تواند به نحوه خدمتگذاری اطلاعات تهیه گزارش مالی، به کاربران در EI، با توجهبه چالش های حسابداری شناخته شده و یافته های پژوهشی کنونی که در این مقاله مرور شده است، اشاره د اشته باشد.

همانطور که در مقاله خود نشان می دهیم، مقالات متشکل از مطالعات قیاسی بین المللی ،در زمینه اقدامات حسابداری در شرکت های EI، بسیار محدود است. مدارک تجربی ای که در دسترس می باشد، همراه با قیاس های استانداردهای IFRS و GAAP ملی نشان می دهد که تنوع حسابداری قابل توجهی، هم درون کشورها و هم بین آن ها وجود دارد. علاوه بر آن، تفاوت های مبتنی بر کشور که برای نمونه های کلی شرکت ها مشاهده شده است، به نظر برای شرکت های EI، قابل اعمال نیست. بر پایه مرور ما به نظر حوزه گسترده ای برای پژوهش های زیادی باقی می ماند که بتواند حالت کنونی تنوع حسابداری بین المللی را در میان شرکت های EI(به خصوص با توجه به موارد مختص به EIکه توسط استانداردهای IFRS پوشش داده نشده اند)، بررسی نمایند (برای مثال فعالیت های E&E). هم چنین نیاز برای پژوهش سیاست های حسابداری شرکت های EI،به طور کلی تر (یعنی لحاظ کردن موارد مربوط به EI که توسط استانداردهای IFRS پوشش داده شده) حس می شود. به عنوان یک فرضیه پیشنهاد می کنیم که راه گریز داده شده به شرکت های EI، در IFRS6، برای ادامه اقدامات محلی موجود می تواند منجر به این درک، در میان آماده کنندگان EI شود که استانداردهای IFRS، انعطاف پذیر هستند. این پدیده ممکن است توسط تصمیمات IASB، مبنی بر عدم حرکت رو به جلو با تنظیم استانداردها در این زمینه و طبقه بندی پروژه های پژوهشی در زمینه فعالیت های استخراجی، به عنوان موارد غیرفعال و انعطاف پذیری در GAAP ملی تقویت شده باشد. در عمل، هنگامی که استانداردهای IFRS، به صورت مواردی پراکنده یا اساس هایی که اِعمال آن ها دشوار است، درک شوند، این پدیده را شاهد خواهیم بود که آماده کنندگان IFRS و حسابرس های آن ها، US GAAP را در نظر می گیرند (یعنی US GAAP می تواند مطالبات آماده کنندگان قوی را برای رهنمودهای دقیق تر اجابت نماید. در حالی که مقررات ایالت متحده، ملزومات افشای دقیق زیادی را پوشش می دهد، US GAAP، در زمینه شناسایی و اندازه گیری انعطاف پذیر است که می تواند انعطاف پذیری بیشتر آماده کننده را برای آماده کننده هایی که از ایالت متحده نیستند، به وجود بیاوردو قدرت را برای حسابرسان، کمتر کند. در صورتی که این پدیده درست باشد می توانیم از شرکت های EI انتظار داشته باشیم که استانداردهای IFRS را به طور متفاوت، در مقایسه با سایر شرکت هایی که در سایر صنایع هستند، اِعمال کند (به خصوص د ر زمینه لیست دارایی IAS 2، مایملک IAS 16، کارخانه ها و ادوات، مختل شدن دارایی IAS 36، تدارکات IAS37، مسئولیت رخدادهای احتمالی و دارایی های احتمالی، دارایی های نامحسوس IAS 38، چیدمان مشترک IFRS 11 و برآورد منصفانه ارزش IFRS13).

پژوهش های قبلی، در زمینه تحلیل گران و سرمایه گذاران نشان می دهد که تخصص صنعت تحلیل گران، توسط سرمایه گذاران، به خوبی درک می شود. این پدیده یک مشاهده کلی است. با این وجود مطالعات تجربی کم در دسترس نشان می دهد که این پدیده، برای EI، اهمیت فوق العاده ای  دارد که در آن، تحلیل گران به نظر، میزان قابل توجهی از اطلاعات خصوصی را تولید کرده و ارزش قابل توجهی، فراتر از بیانیه های مالی به وجود می آورند. این پدیده به نظر جنبه ای است که پتانسیل فوق العاده ای برای پژوهش آتی دارد زیرا مجموعه EI، تا حدودی ترکیبی منحصر به فرد، از عدم تقارن بالای اطلاعات ایجاد می کند که در آن، با عدم وجود استانداردهای IFRS مواجه هستیم و سطح عدم قطعیت کسب و کار، بسیار بالا است. درک بهتر از نحوه رفتار تحلیل گران و تعامل با مشتریان، در چنین موقعیتی می تواند از دیدگاه نظری، بسیار ارزشمند باشد. از دیدگاه IASB، ترکیب منحصر به فرد عدم قطعیت بالای کسب و کار و عدم وجود استانداردهای سفت و سخت و ترک کردن مسئولیت کاهش دادن عدم تقارن اطلاعات، برای تحلیل گران مالی را می توان به عنوان نیازی اضطراری، برای توسعه یک استاندارد جامع IFRS، درباره فعالیت های استخراجی تفسیر کرد.

مرور ما بر پژوهش های قبلی نشان می دهد که لابی کردن، نقش قابل توجهی در موقعیت مجموعه استاندارد EI ایفا می کند. در زمینه تنظیم استاندارد بین المللی، مدارکی وجود دارد که نشان می دهد این فرآیند، تا حدود زیادی وابسته بر روابط منفعتی، میان عوامل اقتصادی غالب و متخصصانی است که اهمیت زیادی را به خود اختصاص  داده اند. با توجه به اهمیت لابی کردن، توسط طرفینی که سود می برند، قانون گذاران و تنظیم کنندگان استاندارد که توسط پژوهش های قبلی نشان داده شده است، حوزه ای برای پژوهش های بیشتر، در زمینه نظارت دقیق رفتار لابی و عواقب آن در زمینه ثبت مقرراتی توسعه های تنظیم استاندارد آتی که EI را در بر می گیرد وجود دارد. چنین پژوهش هایی باید بر روش هایی متمرکز باشند که کمّی تر هستند، مطالعات قوم شناختی و مبتنی بر مصاحبه را لحاظ کنند و تحلیل اسناد داشته باشند. مقالات قبلی، درباره تهیه گزارش، درباره ذخایر بنزین و مواد معدنی شرکت های EI، گسترده است. به دلیل تفاوت در تعاریف و ملزومات مقدماتی در کشورها و همچنین میان شرکت های نفتی و مواد معدنی (نفت و گاز)، پژوهش های قبلی، بر روی موقعیت ملی (یا برای مواد معدنی یا برای نفت) متمرکز بودند. در ایالات متحده در اواخر دهه 1970، شرکت های نفت و گاز ملزم داشته می شدند تا حسابداری تشخیص ذخایر (RRA) را اتخاذ نمایند اما برخلاف منافع گزارش شده RRA، ملزومات، چند سال بعد، کاهش پیدا کرده و یک مقیاس استاندارد شده در زمینه ارزش ذخایر اثبات شده نفت و گاز معرفی شد .موقعیت ایالت متحده، متشکل از ملزومات افشای دقیق، در زمینه ذخایر و در دسترس بودن داده های غنی است که پایه را برای مطالعات پژوهشی ،در طول سالیان مختلف فراهم آورده است. به طور کلی، نتایج، ترکیبی است اما RRA و اِعمال پذیری ارزش، در افشاهای ذخایر نشان داده که تاثیر قابل توجهی در بسیاری از مطالعات دارد (شامل مطالعات جدیدتر که برای مثال، در آن، مشخصات اشتباه مدل، در مطالعات قبلی، مدیریت شده است). در زمینه پژوهش های آتی، تاثیرات بالقوه تضمین، بر تاکید گزارش درباره ذخایر، جنبه ای است که تقریبا هیچ پژوهشی بر روی آن انجام نشده است. افشاهای ذخایر، برای درک موضع گیری مالی شرکت EI، اهمیت خاصی دارد و تحت سطح بالایی از عدم قطعیت، به دلیل ماهیت ذهنی آن است. با این وجود درباره فاکتورهایی که بر کیفیت و اعتبار ذخایر گزارش شده، تاثیر می گذارند، اطلاعات کمی داریم (شامل تاثیر متخصصان دخیل در کیفیت افشا یا اعمال پذیری ارزششان) که با توجه به سطوح عدم قطعیت موجود، در برآورد کمیت و سطح ذخایر و منابع، شگفت آور است. علاوه بر آن، هیچ مدرکی درباره نحوه استفاده از افشاهای ذخایر وجود ندارد (مسئله ای که می توان در مطالعات آتی به آن پرداخت). هم چنین پژوهش های آتی را تشویق می کنیم که درباره افشاهای ذخیره و بسط دادن پژوهش های بین المللی کار کنند و نتایجی همانند احتمال یا بزرگی بیانیه های اشتباه، درباره ذخایر را لحاظ نمایند. مدارک محدودی در زمینه عواقب اقتصادی بیانیه اشتباه و این که آیا فاکتورهای بنیادی، خدمات بیمه و فشارهای بازار یا دخالت مقرراتی می تواند بیانیه های اشتباه ذخایر، با هدف فرصت طلبی را کاهش دهد یا نه، وجود دارد.

بدنه بزرگی از پژوهش های ESG وجود دارد که شناسایی مسئولیت های زیست محیطی و متابعت با مقررات آن را بررسی می نماید. به طور کلی، مطالعات تجربی که در موقعیت های ملی مختلف انجام شده است، تاثیر مثبت مواد اولیه ، در واکنش به مقررات بیشتر را از لحاظ متابعت و اعمال پذیری ارزش نشان می دهد. با این وجود مطالعاتی نیز وجوددارد که به سواستفاده از اختیارات مدیریت (برای مثال در ارتباط با استفاده از نرخ های تخفیف)، هنگام اندازه گیری ارزش کنونی مسئولیت زیست محیطی اشاره دارند. هم چنین مطالعات زیادی درباره افشاهای داوطلبانه ESG وجود دارد که برخی از آن ها افشای داوطلبانه گسترده را به نشان دادن متابعت با قوانین مالیاتی و زیست محیطی ارتباط می دهند در حالی که مطالعات دیگری وجود دارند که عنوان می کنند افشاهای گسترده، تعهد حقیقی برای بهبودببخشی عملکرد زیست محیطی را منعکس نمی کنند. درحالی که اکثریت مطالعات ESG، اقدامات تهیه گزارش زیست محیطی شرکت های EI را بررسی می کنند، درک کمی از تهیه گزارش، در زمینه مسائل نظارتی و اجتماعی وجود  دارد (برای مثال فاکتورهایی که بر افشا، اِعمال پذیری ارزش افشای نظارتی و اجتماعی و عملکرد تاثیر می گذارد). زمینه خاص مدنظر، تهیه گزارش، درباره اقدامات ضد فساد است. شرکت های EI به نظر بسیار در معرض رشوه هستند و دلیل آن، سرمایه گذاری بزرگ، مقررات سفت و سخت و فعالیت درکشورهایی با ریسک بالا است. با وجود این که تلاش های جهانی، در جهت مسئولیت پذیری و شفافیت بیشتر (همانند برنامه شفافیت بیشتر صنایع استخراجی (EITI))، اثر مثبتی بر افشای فساد وجود داشته است، به نظر می رسد شرکت هایی که در کشورهایی با ریسک فساد بالا کار می کنند، گزارش کمتری می دهند. علاوه بر آن، شرکت های معدنکاوی، تلاش های ضد فساد کمتری را برای افشا، به نسبت شرکت هایی که در سایر صنایع مشغول هستند، فراهم می آورند. پژوهش های آتی می تواند به دقت، تلاش های ضد فساد و گزارش دهی شرکت های EI و متابعت با برنامه ها و مقررات شفافیت را بررسی نماید. در حالی که مدارک اخیر نشان می دهد که افشای ESG و عملکرد، برای اهداف سرمایه گذاری، اِعمال پذیر است، دانش ما درباره ارتباط افشای ESG و عملکرد، برای تصمیم گیری درباره وام دهی، در موقعیت شرکت های EI، محدود می باشد و خواهان مطالعات بیشتر، برای پرداختن به این شکاف پژوهشی هستیم. پژوهش های آتی همچنین می تواند بینش های زیادی درباره طرح های غرامت عوامل اجرایی شرکت های EI و نحوه تفاوت آن ها، وابسته بر حوزه فعالیت شرکت ارائه دهند. یک سوال مربوطه این است که آیا اهداف اجتماعی و زیست محیطی، در قراردادهای غرامت اجرایی تلفیق می شوند یا نه. در حالی که یافته های مطالعات، درباره سایر موضوعات (همانند مدیریت درآمد) نشان می دهد که انتخاب حسابداری شرکت های EI، با مشوق های فرصت طلبانه در ارتباط است، اطلاعات کمی درباره اقدامات دیگری داریم که مدیران می توانند برای به دست آوردن اهدافشان از آن استفاده کنند (همانند بیانیه اشتباه افشای ذخایر). مطالعات آتی می تواند بررسی کند که آیا افشای ذخایر، برای منافع شخصی، دستکاری شده اند یا نه و در صورتی که این گونه بود، فاکتورهای بنیادی خدمات بیمه، فشار بازار یا دخالت مقرراتی ای می تواند چنین رفتاری را محدود کند یا نه. علاوه بر آن، در حال حاضر، درباره استراتژی های مدیریت ریسک شرکت های EI و فاکتورهای موثر بر آن، اطلاعات کمی داریم. برای مثال با وجود اینکه چیدمان مشترک، برای شرکت های EI، بسیار مرسوم است، پژوهش های محدودی در این زمینه وجود دارند. بنابراین پژوهش های آتی می تواند مدارک بیشتری درباره انتخاب های حسابداری ای که EI، در ساختاربندی و گزارش دهی چنین تشکیلاتی ایراد می کند، فراهم بیاورد.

به عنوان یک یادداشت کلی، مرور ما بر مقالات تجربی، در زمینه اقدامات تهیه گزارش مالی در شرکت های EI نشان می دهد اکثر مطالعات در زمینه مسائل EI، محدود به استرالیا، کانادا، آمریکای جنوبی، بریتانیا و ایالات متحده می باشد. از پژوهش های بیشتر، برای بررسی تهیه گزارش مالی و اقدامات افشا در شرکت های EI در سایر کشورها که در آن ها فعالیت های EI قابل توجهی دیده می شود (شامل شرکت های بزریل، چین، غنا، هند، اندونزی، هند و روسیه)، استقبال می کنیم

در  وهله آخر، دلالت ها، برای IASP، هنگام لحاظ کردن چالش های حسابداری که قبلا عنوان شده و مرور ما بر مقالات پژوهشی چیست؟ مرور ما نشان می دهد که حسابداری، برای ذخایر معدنی  و نفتی باید نقش کلیدی ای در راه حل های تهیه گزارش مالی ایفا کند. پژوهش ها در زمینه آزمایش های ایالات متحده، درباره RRA نشان می دهد که سرمایه گذاران، اطلاعات ارزش کنونی، درباره ذخایر را اِعمال پذیر می داند. ارزش کنونی ذخایر، تا کنون هنگام تنظیم طول عمر، تحت IAS 16، انجام آزمایشات مختل کننده تحت IAS 36 و آماده کردن تحلیل های اکتساب در ارتباط با IFRS3 برآورد شده اند. با این وجود حوزه استفاده بدون ثبات، از ارزش های کنونی ذخایر، به نظر در حال حاضر بسیار گسترده است. بنابراین بر این باور هستیم که برای راه حل جامع تهیه گزارش مالی، برای فعالیت های استخراج که در آن، موارد زیر وجود داشته باشد، نیاز شدیدی حس می شود: (1) دلالت های شناسایی و اندازه گیری استفاده از ارزش های کنونی ذخایر، برای اهداف مذکور، صریح اعلام شوند (2) ملزومات افشای اساس-محور، برای ذخایر، توسعه داده شوند. علاوه بر آن، در زمینه مسائل سرمایه سازی E&E و هزینه های توسعه، مفهوم واحد حسابداری و تعریف دارایی و معیار شناسایی، در چارچوب مفهومی اصلاح شده IASP، برای تهیه گزارش مالی (2018) می تواند پتانسیل خوبی برای راه حل های جدید، در مقایسه با روش های کنونی باشد.

مقالات ترجمه شده جدید حسابداری

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی