نمونه ترجمه روانشناسی - یادگیری ویژگی های شخصیتی
کنترل عمل در یک الگو به محدوده ای اطلاق می گردد که در آن بازه، عاملی باعث القای کنترل در طی ایجاد شرایط بالفعل در یک وضعیت خاص می شود (آخزن، 1985؛ توب و اکبرگ، 1991). این حالت می تواند بیانگر این نکته باشد که محدودیت های ایجاد شده ممکن است منجر به ایجاد رفتارهایی شود که با اهداف و قضاوت های اخلاقی در تضاد هستند. یکی از این چنین محدودیت های می تواند فرصت دریافتی برای اتخاذ یک راه جایگزین و خاص باشد.
سفارش ترجمه تخصصی رشته روانشناسی
یادگیری ویژگی های شخصیتی
بعد از رفتار (اخلاقی/ غیراخلاقی) ارزیابی پیامدهای واقعی راه حل جایگزین اتفاق می افتد که به این معنی است که حادث شدن فرآیند یادگیری بازخوردی برای ویژگی های شخصیتی، فراهم می سازد. هگارتی و سیمز (1978) به بررسی ای موضوع پرداختند که آیا رهیافت پاداش و تنبیه می تواند منجر به تغییر رفتار در شرایط محتوای اخلاقی شود یا خیر. آن ها به این نتیجه گیری دست یافتند که بسیاری از افراد می توانند در زمینه رفتار غیر اخلاقی و تحت احتمالات مناسب شرطی شوند. به طور عکس، نظریه H-V بیان می دارد که اشخاص همچنین می تواند به منظور بروز رفتار اخلاق مدارانه از خود هم شرطی شوند.
این نظریه ویژگی های شخصیتی چندگانه ای را معین می کند که اغلب روی جنبه های خاص فرآیند اتخاذ تصمیم موثر است. اپریوری مقایسه ای را افراد بی دین انجام داد و به این نتیجه رسید که (1) افرادی که بسیار مذهبی هستند، دارای قوانین بیولوژیکی مشخص تری هستند که (2) این قوانین نقش قدرتمند تری در قضاوت های اخلاقی دارد. در زمینه اصول اخلاقی، ویتل، پائولیو و سینگ (2005) اثر اعتقادات اخلاقی مرتبط با دینداری درون گرایانه و برون گرایانه را مورد بررسی قرار دادند که مورد اول، توسط افراد مشخصه بندی می شود که اعتقادات دینی را در زندگی روزمره بکار می برند و در مورد دوم، افراد به طرز آشکاری از مذهب به عنوان منبع استراحت و با حمایت اجتماعی بهره می برند. آن ها پی برند که در حالی که دینداری برون گرایانه تاثیرکمی روی اعتقادات اخلاقی مشخص دارد دینداری درون گرایانه عاملی مهم در این زمینه تلقی می شود.
نظام ارزش شخص (افراد) همچنین روی فرآیند تصمیم گیری موثر است. ارزش های بسیار مختلفی وجود دارند که روی این فرایند موثر هستند. بطور مثال، تعهد سازمانی را می توان در نظر گرفت. هانت، وود و چونکو (1989) پی بردند که شرکت هایی که دارای ارزش های اخاقی بالایی هستند، کارمندانی دارند که به رفاه سازمانی اهمیت بیشتری می دهند. بطور مشابهی، مطالعاتی که در چهار کشور مختلف انجام شده نشان می دهد که ارتباط مثبتی بین تعهد سازمانی و درک افراد تصمیم گیرنده وجود دارد. این مطالعات همچنین نشان می دهند که اصول اخلاقی باید در درازمدت در نظر گرفته شود و در الویت سازمان ها قرار داده شود (وتبل و پائولیو 2004).
در نظام اعتباری، روی مجموعه ای از اصول اعتقادی افراد دررابطه با جهان تمرکز وجود دارد. برای مثال، سینگ _ پاکدی و ویتل (1991) اثر ماخیلولیانیسم را به عنوان یک نظام اعتقادی مورد بررسی قرار می دهند. بطوری کلی تر، اعتقاداتی که بیشتر روی تصمیم گیری های اخلاقی موثر هستند آن هایی می باشند که اعتقادات افراد نسبت به کارکرد جهان را منعکس می کنند. یک فرد تاچه حدی به این موضوع اعتقاد دارد که تمام افراد تنها تحت علایق و منافع شخصی برانگیخته می شود. از دیدگاه فلسفه اخلاقی، یک شخص تا چه اندازه به این نکته معتقد است که تمام مردم توسط خویشتن خواهی اخلاقی مورد هدایت قرار می گیرند. این نظریه بیان می دارد که افراد بسته به پایبندی خویش به حداکثرسازی علایق و منافع شخصی (که در علوم اقتصادی کلاسیک نوین سودمندی نامیده می شود) در زمینه چگونگی کارکرد جهان، رفتارشان نیز از جنبه تاثیر پیامدهای جایگزین مورد تغییر و بهبودی قرار ی گیرد. به طور مشابهی، زمانی که افراد اعتقاد دارند که هر شخصی توسط فرصت طلبی (فرصت طلبی و به دنبال آن خیانت) انگیزه پیدا می کند، این اعتقاد نیز روی رفتار موثر است.
تقویت و استحکام مشخصه اخلاقی، میانجی مهم ارتباطی بین اهداف و رفتار در نظر گر فته می شود. با توجه به اصول اخلاقی مجازی آریستوتل، ویلیامز و مورفی (1990) روی اهمیت کارکرد نقش ها در توسعه مشخصه های اخلاقی مجازی تاکید می کنند که برای مثال می توان پافشاری، شجاعت، یکپارچگی، شفقت، خلوص، وفاداری، احتیاط، قضاوت، روحیه جمعی داشتن و فروتنی اشاره کرد. بنابراین، افرادی با مشخصه اخلاقی والاتر، قدرت اراده برای داشتن رفتاری مطابق با قضاوت های اخلاقی خود را دارا هستند.
سفارش ترجمه تخصصی رشته روانشناسی
توسعه شناختی اخلاق (کلبرگ، 1984؛ رست، 1986؛ تروینو، 1986) توجه زیادی را در زمینه اصول اخلاقی به خود معطوف داشته است. گولسبی و هانت (1992) دریافتند که (1) دست اندرکاران بازاریابی به طور مساعدی با دیگر گروه های اجتماعی در سطوح توسعه شناخت اخلاقی مورد مقایسه قرار می گیرند و (2) افراد بازاریاب نمره بالایی را در زمینه توسعه شناخت اخلاقی کسب می کنند که مرتبط با مسئولیت پذیری اجتماعی شان است. به دلیل این که مراحل بالاتر توسعه شناخت اخلاقی، دارای ظرفیت بیشتری برای دلیل گذاری از طریق شرایط اخلاقی پیچیده است که به نظر می رسد که افرادی که از نظر توسعه شناخت اخلاقی در رده بالایی قرار می گیرند 1) قوانین بیولوژیکی بیشتری در هر شرایطی دارند و 2) علایق افراد خرده پا را بیشتر در نظر می گیرند. با در نظر گیری نمونه نماینده خرید، کول، سیرجی و برد (2000) به بررسی این موضوع می پردازند که آیا توسعه شناخت اخلاقی، ارتباط بین مطلوبیت نتایج را نسبت به «خود در مقابل دیگران» را تعدیل می سازد یا خیر. اما آنها برخلاف فرضیه خود هیچ ارتباط تعدیل کننده ای را نیافتند.
به عنوان ویژگی های شخصیتی، برخی از افراد نسبت به برخی دیگر از لحاظ اخلاقی حساس ترند. هنگامی که برخی از افراد در شرایط تصمیم گیری قرار می گیرند که جزئی از اصول اخلاقی هم در آن نهفته است، برخی از آن ها مباحث اخلاقی را در نظر نمی گیرند. این موضوع را بخاطر بیاورید که این الگو با فهم این نکته که برخی از مشکلات اخلاقی نیز وجود دارند آغاز می شود. مطالعات مربوط به حمایت های اخلاقی در زمینه های دندانپزشکی (ببئو، رست، و یامور، 1985)، مشاوره تخصصی (وکر، 1979) و حسابداری (شاب، 1989) آغاز شده است.
در بازاریابی، اسپارکز و هانت (1996 صفحه 105) حمایت اخلاقی محققان در زمینه بازاریابی را مورد بررسی قرار می دهند و به این نکته دست پیدا می کنند که حمایت اخلاقی بیشتر که توسط عمل گرایان در بخش تحقیقات بازاریابی وجود دارد را می تواند به اجتماعی سازی آنها در حرفه تحقیق در زمینه بازاریابی نسبت داده شود که این کار توسط یادگیری آن ها در زمینه قوانین مرتبط با اصول اخلاقی در محدوده تحقیقات بازاریابی انجام می گیرد. به علاوه، آن ها ارتباط منفی ای بین نسبیت گرایی و حساسیت اخلاقی پیدا می کنند. به طور آشکاری، افراد نسبیت گرا به این موضوع اعتقادی ندارند که مطلق های اخلاقی، احتمال تناقضات اخلاقی برجسته در میان دیگر عوامل را کاهش می دهد: زمانی که تمامی موضوعات، سایه های نسبی خاکستری پیدا می کنند، مباحث اخلاقی ممکن است با هر چیزی قابلیت اختلاط پیدا کند. اسپارکز و هانت (1998) همچنین ارتباط متضادی بین حساسیت اخلاقی و آموزش رسمی افراد در زمینه اصول اخلاقی پیدا می کنند که آن ها این مساله را ناشی از این موضوع می دانند که برنامه های آموزشی موجود در زمینه اصول اخلاقی ممکن است تنها به منظور قدرتمند ساختن چشم اندازهای نسبیت گرایانه باشد. در حقیقت، مک نیل (1994)، به این نکته اشاره می کند که آموزش اصول اخلاقی در مقاطع تکمیلی به طور فزاینده ای عاری از ارزش هستند.
تاثیرات محیطی
با توجه به نظر بارتلز (1976)، بازاریابی روی نقش فرهنگ در ایجاد اثر روی اصول اخلاقی باعث ایجاد تنش هایی شده است. به همین ترتیب، الگوی H-V روی اهمیت "محیط فرهنگی" در ایجاد تاثیر در فرایند اخلاقی تصمیم گیری نیز تنش هایی را ایجاد می کند. الگوهای مرتبط با محیط صنعت، محیط تخصصی و محیط سازمانی، الگو را به سمت شرایط اخلاقی برای افراد فعال در زمینه کسب و کار و همچنین افراد حرفه ای سوق می دهد. این الگوها بیان می دارند که تمامی صنایع مربوط به ائتلاف های حرفه ای و سازمان ها دارای مجموعه ای پیچیده از قوانین هستند که برخی از آن ها کدگذاری شده اند. اما بیشتر مواردی که قوانین و اصول غیر رسمی را تشکیل می دهند به صورت تعاملات روز به روز مورد ارتباط و پیوستگی قرار می گیرند. این قوانین چهارچوبی را ایجاد می کند که بوسیله آن افراد در سازمان ها، حرفه ها و صنایع مربوطه حالت اجتماعی پیدا می کنند.
چهارچوب کدهای اخلاقی شخصیتی
نظریه H-V به ما به منظور فهم تنوع قضاوت های اخلاقی در شرایط زیر کمک می کند. 1) افراد مختلف با شرایط اخلاقی مشابه مواجه شوند 2) افراد مورد قضاوت اخلاقی حاصل از عمل قرار گیرند 3) افراد از لحاظ اصول اخلاقی در سازمان های اجتماعی تفاوت داشته باشند. این موضوع از طریق فراهم سازی چهارچوبی برای مشخص سازی کدهای اخلاقی شخصی افراد ایجاد می شود. این چهارچوب می تواند نقطه آغازی برای جواب به این سوال باشد: چرا افراد مختلف نگاه متفاوتی به تجاری سازی اخلاقیات، ارتباط مشتری-تجارت، راهکارهای تساوی تجاری شرکت ها و سازمان اجتماعی مرتبط با تجارت و تجاری سازی دارند. بر اساس نظریه H-V، تفاوت ها درقضاوت های اخلاقی از تفاوت ها در کدهای اخلاقی شخصی منتج می شود که توسط تفاوت ها در موارد زیر ایجاد می شوند:
- قوانین مربوط به ترکیب ارزیابی های بیولوژیکی و تلولوژیکی
- قوانین بیولوژیک
- اهمیت نسبی قوانین خاص
- قوانین برای حل تناقض ها در قوانین دیگر
- قوانین برای تفسیر کاربردپذیری قوانین در شرایط خاص
- اهمیتی که در نظر افراد خرده پا و خاص است
- قوانین برای ترکیب اجزای تلولوژیک
- پیامدهای مثبت برای افراد خرده پای خاص (مانند افراد بسیار مهم)
- پیامدهای منفی برای افراد خرده پای خاص (مانند افراد بسیار کم اهمیت)
- احتمالات مربوط به پیامدهای مثبت و منفی برای افراد خرده پا و خاص
اکنون نظریه H-V و چهارچوب کدهای اخلاقی شخصی مرتبط با آن برای فهم تناقض ها مورد بحث قرار می گیرد.
ارزیابی اصول اخلاقی مرتبط با تجاری سازی
چرا مردم نگاهی بسیار متفاوت نسبت به اصول اخلاقی مرتبط با عمل سازمانی تجاری سازی دارند؟ نظریه H-V نقطه آغاز برای ارزیابی این مطلب است. با توجه به این که چهارچوب کدهای اخلاقی شخصی در مورد قضاوت افراد همانند رفتارهای سازمانی کاربرد دارد، نظریه H-V محققان را به سمت کاوش موارد زیر سوق می دهد: 1) ارزیابی متفاوت بیولوژیک، 2) ارزیابی های متفاوت تلولوژیک، 3) قوانین متفاوت بیولوژیک، 4) پیامدهای متفاوت کسب شده 5) افراد خرده پای کم اهمیت در مقابل افراد خرده پای مهم. تمرکز ما در این جا روی نقاط شروع تلولوژیک، بیولوژیک و پایه ای است.
نقطه آغازین بیولوژیکی و پایه ای
موضوع قوانین بیولوژیک را در نظر بگیرید. اگرچه قوانین متفاوتی در این زمینه هستند که ممکن است به توضیح تفاوت ها در دیدگاه ها همانند تفاوت ها در اصول اخلاقی مربوط به تجاری سازی کمک کنند، نقطه آغازین پایه همان قانون آزادی است. در واقع این قانون به طور بالقوه می تواند به موضوع "فرا قانون" تعبیه شود (دونالدسون و دونفی، 1994؛ دونفی و همکاران، 1999). به عنوان مثال تعلیمات کلیسای کاتولیک بیان می دارد که:
هر شخصی حق طبیعی برای شناخته شدن به عنوان یک انسان مسئول و آزاد را دارد. این موضوع ایجاد کننده حالت احترام نسبت به بقیه افراد است. حقوق مربوط به ایجاد آزادی نیاز غیر قابل انکار کرامت بشر است (تعالیم کلیسای کاتولیک، 1995). به این نکته توجه کنید که تعالیم کلیسا بیان نمی دارد که آزادی از لحاظ اخلاقی به دلیل پیامدهای مثبت آن درست است. همچنین بیان نمی کند که آزادی از لحاظ اخلاقی درست است زیرا برای برخی از افراد خرده پا مطلوب است. به جای آن، بیان می دارد که آزادی از لحاظ اخلاقی درست است، زیرا هر شخص دارای حق طبیعی برای آزادی است و این که زیرا این موضوع نیازی غیر قابل انکار برای کرامت بشر محسوب می شود. بنابراین، برای کلیسای کاتولیک، آزادی شخص یک قانون بیولوژیک و پایه است. مفهوم آزادی در فرهنگ معنوی غرب از لحاظ تاریخی با آزادی "نسبت به" و آزادی "از" گره خورده است (وسترمن، 1945). آزادی هایی از نوع آزادی "نسبت به" آزادی هایی هستند که دیدگاه یک شخص را بیان می کنند، مذهب یک شخص را به وادی عمل وارد می کند، در تجارت یا کسب وکار شخص موثر است و یا مرتبط با دارایی شخص است. ازادی هایی از نوع آزادی "از" آزادی هایی هستند که مرتبط با اجبار و یا اضطرارند.
این مقاله... یک قانون ساده را بیان می کند که مربوط به ارتباطات جامعه با اشخاص از طریق اجبار و کنترل است... تنها هدف تضمین شده برای بشر... در تداخل با آزادی عمل افراد که یک حریم شخصی محسوب می شود. تنها هدفی که به طور صحیح می تواند روی هر شخص از جامعه اعمال شود، برخلاف خواسته های او که به منظور جلوگیری از ایجاد ضرر به دیگران است... برای توجیه عمل برای خواست و همچنین جلوگیری او از انجام کارهایی که می تواند باعث ایجاد روحی خبیث و شیطانی در شخصی دیگر شود. تنها بخش حرکت هر شخص که برای جامعه سودمند است این است که کدام اعمال باعث ناراحتی و نگرانی افراد دیگر می شود. چیزی فراتر از جسمش، چیزی فراتر از ذهنش که هر شخص پادشاه و فرمانرواست (میل، 1947/1859، ص 10).
به این نکته توجه کنید که میل که یکی از پایه گذاران مبحث فایده گرایی در نظر گرفته می شود در حقیقت در حال بیان یک قانون بیولوژیک، پایه ای و مطلق در مورد آزادی شخص از اجبار است. در واقع، تعریف "حالت=state" در فرهنگ غرب، اغلب به منظور در مرکز توجه قرار دادن آن به عنوان تنها نهادی است که حالت اجبار را به صورت قانونی در این رابطه ایجاد می کند.
اجبار با این وجود نمی تواند به طور کامل (در یک جامعه) مورد اجتناب قرار گیرد زیرا تنها راه جلوگیری از آن، از طریق تهدید اجبار است. جامعه آزاد با این مشکل از طریق توافق تک قطبی اجبار دست و پنجه نرم می کند تا این قدرت را برای شرایطی که جلوگیری اجبار از طریق افراد و اشخاص ایجاد می شود را محدود سازد (هایک، 1960 ص 21). بنابراین تفاوت ها در قضاوت ها همانند اصول اخلاقی در تجاری سازی و در زمانی که از دیدگاه بیولوژیک به آن نگاه می شود اغلب از تفاوت ها در ارزش های درونی مربوط به کرامت پایه بشر و انسان ها که حق اساسی برای اعمال آزادی است ناشی می شود. این آزادی شامل حقوق برای مالکیت یک جسم، نام و همچنین نام دارایی ها (مانند محصولات) است. بنابراین، بر اساس قانون بیولوژیک آزادی، اشخاص و شرکت ها دارای اسامی تجاری خودشان هستند و از این حق برخوردارند تا در مورد آن ها صحبت کنند و مدافع آن ها باشند. به همین ترتیب، مصرف کننده ها هم از این حق برخوردارند تا محصولات تجاری مورد دلخواه خود را داشته باشند، ارتباطی را با نمادهای اشخاص یا شرکت ها برقرار کنند، به جوامع تجاری بپیوندند و به نماد ها به عنوان قسمتی از خویشتن توسعه یافته خود نگاه کنند. بنابراین قانون آزادی بیان می دارد که تجاری سازی، ارتباط بین مشتری و محصول تجاری، راهکارهای تساوی نمادها و سازمان اجتماعی تجاری سازی باید به عنوان اصول اخلاقی مد نظر قرار بگیرند. افراد منتقد در زمینه تجاری سازی از در نظر گرفته شدن به عنوان یک فرا قانون که همان قانون آزادی است ناتوان هستند. با این وجود، نظریه H-V در مورد اصول اخلاقی بیان می دارد که برای اکثر افراد، در نظر گیری دو عامل بیولوژیک و تلولوژیک روی قضاوت های اخلاقی موثر است. اکنون به مباحث تلولوژیک می پردازیم.
نقطه آغازین پایه ای و تلولوژیک
به عنوان نقطه آغاز و پایه ای برای ارزیابی تلولوژیک اصول اخلاقی مرتبط با عمل سازمانی تجاری سازی، تمرکز باید روی پیامدهای اجتماعی تجاری سازی باشد. به طور ایده آل، چیزی که در این زمینه خواسته می شود انجام کاری است که در آن نمونه ای تصادفی از جوامع به دو گروه تقسیم شوند: که در یکی از آن جوامع تجاری سازی مورد تشویق قرار گیرد و در گروه دیگر، این امر کاملا ممنوع است. اگرچه انجام این آزمایش با ایجاد یک گروه کنترل ممکن نیست ولی قرن اخیر آزمایشی طبیعی در مورد این موضوع است.
تنها پدیده مهم اقتصاد کلان در قرن بیستم، فروپاشی اقتصادهای برنامه ریزی شده (که با توجه به همکاری شرکت های ایالتی و تحت فرمان هیئت های برنامه ریزی مرکزی بنا نهاده شده بود) و موفقیت همزمان اقتصادهای مبتنی بر تجارت (که در زمینه رقابت در میان شرکت های خصوصی بنا نهاده شده اند) بود. نتایج این آزمایش بزرگ و طبیعی نشان داد که در اقتصادهایی که بر پایه رقابت نباشند نسبت به اقتصادهای بنا شده بر پایه شرکت های همکار برتری محسوسی وجود دارد که این برتری ها در زمینه مجموع ثروت تولید شده، نوآوری ها و کیفیت مجموع کالاها و خدمات است (هانت و مورگان، 1995 ص 3). بنابراین، ارزیابی تجربه تجارت "اتحادیه جماهیر شوروی" نزدیک به مرز ارضای آزمایش ایده آل است که وابسته به پیامدهای کلی اجتماعی تجاری سازی می باشد. پس از انقلاب بولشویک در سال 1917، برنامه ریزان مرکزی اتحادیه به این موضوع اعتقاد پیدا کردند که تمام سازمان های اجتماعی متوسط که به اقتصاد وابسته هستند باید برچیده شوند که این موضوع شامل پول، هزینه های مرتبط با پول، ایجاد تبلیغات و تجاری سازی بود که برای مثال می توان به اتحادیه جماهیر شوروی در سال های اولیه خود و اشاعه ووچر (کوپن) (که به هرکس بر اساس نیازش داده می شد) و همچنین به راه های دیگر برای موسسات مالی و پولی اشاره کرد. با این وجود، نتیجه چیزی جز هرج و مرج اقتصادی نبود.
در سال 1920، تولید به 13% چیزی که در دوره قبل از جنگ بود افت پیدا کرد. دلیل این موضوع تنها جنگ نبود، بلکه تا حد زیادی به توزیع ناعادلانه ابزارهای تولید تحت نظام های طبیعی اجتماعی هم مربوط می شد. تقریبا هیچ گاه اتفاق نیفتاده بود که تولید کالا به هیئت های دولتی گوناگون که از لحاظ کمیت یا کیفیت با هم تطابق نسبی داشتند تخصیص داده شود (بروتزکوس 1935/1992، ص 7-106). به دلیل آشوب اقتصادی، اتحادیه جماهیر شوروی در دهه 1920 کوپن را حذف کرد و دوباره فرایند سازمانی کردن موسسات اجتماعی پولی و مالی را آغاز کرد. سرنوشت مشابهی در موسسات تبلیغاتی و تجاری رقم خورد.
سفارش ترجمه تخصصی رشته روانشناسی
کار گلدمن (1960) که چند دهه قبل از سقوط اتحادیه جماهیر شوروی اتفاق افتاد، ارزیابی جزئی گرایانه ای را در رابطه با تجربه این اتحادیه در ارتباط با موسسات اجتماعی متوسط و همچنین موسسات تبلیغاتی و تجاری ایجاد کرد. گلدمن (1960) به عنوان یک ارتدکس و اقتصاددان کلاسیک نوین که مقاله اش در مجله اقتصاد سیاسی هم چاپ شد نگاه استانداردی را در این رابطه که تجاری سازی از لحاظ اجتماعی امری ناخوشایند محسوب می شود یا خیر را ایجاد می کند، زیرا باعث ایجاد تفاوت در محصولات می گردد که بعدا منجر به عدم کارامدی در رقابت تک قطبی می گردد. او سپس اشاره می کند که هدف اصلی اتحادیه، تولید کالاهای همگن بود. این گونه محصولات منجر به ایجاد عدم کارایی می گردد (چرا پول صرف انواع مختلف یک محصول مشابه شود؟). بعلاوه، اهداف تولید اتحادیه و ارزیابی های مدیران از دیدگاه کمی بنا نهاده شده بودند (مثلا چندین تن فولاد و ...) که این دیدگاه از لحاظ کیفیت کالای تولید شده پایه ای ضعیف در پی داشت.
با این وجود، مطالعه گلدمن (1960) نشان داد که محصولات تقلبی و یا با کیفیت کم در اقتصاد اتحادیه جماهیر شوروی علی رغم هزینه های بالای متقبل شده برای انجام بازرسی ها بسیار فراوان بود. در دهه 1950 گلدمن (1960) بیان می دارد که نه تنها یافته اتحادیه جماهیر شوروی در رابطه با این که تبلیغات یک سازمان اجتماعی کارامد برای آگاهی بخشی مشتریان در رابطه با محصولات است موثر است، بلکه برنامه ریزان این اتحادیه این موضوع را اجباری کردند که هر برنامه مالی و سازمانی در این اتحادیه دارای یک نماد تولید شود. گلدمن (1960) بیان می کند که چرا برنامه ریزان اتحادیه، تجاری سازی کالاها را اجباری ساختند:
این موضوع این امر را آسان می سازد که سازنده واقعی کالا را در زمانی که کیفیت کالا کم است مورد خطاب و مسئول قرار داد. به این دلیل، این امر یکی از موثرترین سلاح ها در جنگ برای افزایش کیفیت کالاهاست (ص399).
اما گلدمن (1960) پس از این موضوع پی برد که در نظر گیری و مسئول دانستن تولیدکنندگان به عنوان عامل کیفیت کم محصولات تنها پیامد مهم این موضوع نبود. او سپس دریافت که نوع جذاب تری از نماد که البته همیشه هم اجباری نبود برای 170 گروه از کالاها اجباری شد (شامل تمامی کالاهایی که قرار بود صادر شوند). دوباره بازم به یاد آوری است که گلدمن (1960)، برنامه ریزان اتحادیه را عامل افزایش کیفیت محصولات برشمرد که این موضوع از استفاده از نشان های تجاری منتج شد: ایجاد نمادهای تجاری این امر را برای مصرف کننده ممکن می سازد که کالایی را انتخاب کند که می خواهد. این موضوع شرکت های مختلف را بر آن می سازد تا کیفیت کالاهای خود را در ارتباط با تقاضای مشتری افزایش دهد. بنابراین اعمال نمادهای تجاری باعث افزایش کیفیت تولید می شود (گلدمن، 1960، ص 351). دیگر چه درس هایی می توان از تجاری سازی به عنوان یک سازمان اجتماعی گرفت؟ ازمایش طبیعی در این ازتباط چه درسی به ما می دهد؟ تجربه اتحادیه جماهیر شوروی از این دیدگاه حمایت می کند که 1) شرکت ها از سازمان اجتماعی تجاری سازی برای تعیین محصولات خود استفاده می کنند 2) مصرف کننده ها از علائم تجاری به عنوان نماد کیفیت محصول استفاده می کنند. در عوض، علائم تجاری سازمان هایی هستند که کارهای مربوط به کنترل کیفیت را انجام می دهند و دارای ابزارهای افزایش کیفیت در اقتصادهای واقعی هستند. این نمادهای تجاری تا چه حد مهم هستند؟ این نشان ها تا حدی مهم هستند که شرکت ها از این نمادها حتی در شرایطی که تمام محصولاتشان همگن باشد هم استفاده می کنند. به طور خلاصه، آزمایش طبیعی بیان می کند که علائم تجاری مشکلات معنادار و بزرگی برای جامعه به شمار نمی روند. اما آن ها سازمان هایی هستند که مشکلات معنادار اجتماعی را حل می کنند.
چه چیزهایی می توان از اصول اخلاقی تجاری سازی دریافت؟ به خاطر بیاورید که نظریه H-V روی نیاز برای ارزیابی تلولوژیک موثر است. از لحاظ پایه، تجاری سازی یک حق اخلاقی محسوب می شود که دلیل آن هم پیامدهای مثبت اجتماعی آن است. خوانندگان باید به این نکته توجه کنند که افراد خرده پا دارای سهامی در بخش پیامدهای مثبت سازمان اجتماعی تجاری سازی هستند. که به این معنی است که تمامی افراد خرده پا از این چنین پیامدهای مثبتی همانند بهبود کیفیت محصولات بهره می برند. منتقدان عمل تجاری سازی،از پیامدهای مثبت این کار به عنوان یک سازمان اجتماعی نا آگاه هستند.
نظریه H-V و چهارچوب "کدهای اخلاقی شخصیتی" مربوط به آن می تواند نقطه آغازی برای فهم و ارزیابی اصول اخلاقی تجاری سازی مد نظر قرار داده شود. به طور ویژه، نظریه H-V محققان را به سمت کاوش موارد زیر سوق می دهد: 1) ارزیابی های بیولوژیک، 2) ارزیابی های تلولوژیک، 3) قوانین بیولوژیک و 4) پیامدهای مربوط به افراد خرده پای مهم در مقابل افراد کم اهمیت.
به عنوان قدم اول در ارزیابی اصول اخلاقی تجاری سازی،تجزیه و تحلیل بیولوژیک نشان می دهد که تفاوت ها در ارزیابی های مرتبط با تجاری سازی اغلب از تفاوت ها در ارزش ذاتی مربوط به کرامت بشر که حقی اساسی برای اعمال آزادی است نشات می گیرد. این آزادی شامل حق برای داشتن جسم، نام و حق مالکیت در کالا است. بنابراین، افراد و شرکت ها دارای نامی برای نشان های خود هستند و همچنین از این حق برخوردارند که در مورد آن ها صحبت کرده و از آن دفاع نمایند. به همین ترتیب، مشتریان هم از این حق برخوردارند که صاحب کالایی باشند که خودشان می خواهند. می توانند به جوامع تجاری بپیوندند و به نمادهای تجاری به عنوان بخشی از خویشتن توسعه یافته خود نگاه کنند. به عنوان نقطه آغاز برای ارزیابی تلولوژیکی اصول اخلاقی تجاری سازی، باید روی پیامدهای کلی و اجتماعی عمل تجاری سازی تمرکز کرد. با توجه به موضوع ذکر شده در مورد اتحادیه جماهیر شوروی برای استفاده از سازمان اجتماعی تجاری سازی به منظور تعیین محصولات هر شرکت، این مقاله بیان می دارد که تجاری سازی، ارتباط مشتری - نماد تجاری راهکارهای تساوی نماد و تجارت و همچنین سازمان اجتماعی تجاری سازی به طور پایه اخلاقی هستند که دلیل آن هم پیامدهای مثبت اجتماعی آن است.
من این مقاله را با ذکر نکته ای به خوانندگان این مقاله به پایان می رسانم. اگرچه این مقاله نقطه آغاز مفیدی را در رابطه با ارزیابی اصول اخلاقی تجاری سازی، ارتباط مشتری-نماد تجاری، راهکارهای تساوی تجاری سازی و سازمان های اجتماعی تجاری سازی بیان می دارد، من به خوانندگان پیشنهاد می دهم تا از نظریه H-V و چهارچوب "کدهای اخلاقی شخصیتی" مربوط به آن برای توسعه بیشتر ارزیابی های تلولوژیک و بیولوژیک تجاری سازی استفاده کنند. به طور ویژه ای، به خوانندگان توصیه می کنم تا منعکس کننده مباحث مربوط به فعالیت های ضد جهانی سازی و همچنین بازاریاب هایی باشند که نشان می دهند تجاری سازی از لحاظ اخلاقی کاری اشتباه است. قوانین بیولوژیک توسط منتقدان تجاری سازی به چه صورت مورد فهم قرار می گیرد؟ آیا پیامدهای منفی ادعا شده و مربوط به تجاری سازی واقعی یا غیر واقعی هستند؟ آیا منتقدان تجاری سازی در واقع به این موضوع حمله می کنند و یا هدف آن ها کارهای شرکت هایی خاص در ارتباط با این موضوع است؟ آیا منتقدان تجاری سازی در واقع ضد تجاری سازی هستند یا فقط افرادی ضد آمریکایی تلقی می شوند؟ آیا زمینه ای اخلاقی برای فعالیت های اجباری نشان داده شده توسط منتقدان تجاری سازی وجود دارد؟
"چهارچوب مسئولیت های بازاریابی (هانت، 2007، 2010) بیان می دارد که بازاریابی یک نظم آکادمیک است که مایل به تغییر به سوی نظم حرفه ای می باشد و بر همین اساس در رابطه با چهار عامل اصلی دارای مسئولیت هایی است: جامعه، دانش آموزان، عمل و آکادمی. بازاریابی برای جامعه مسئول فراهم سازی دانش هدف دار و همچنین دانش آموختگان تحصیل کرده، مسئولیت پذیر از لحاظ اجتماعی و شایسته از لحاظ فنی می باشد. بازاریابی برای دانش آموزان مسئول فراهم سازی بستری آموزش محور است که آن ها را قادر می سازد تا از نردبان اقتصادی-اجتماعی بالا بروند و خودشان را برای نقش های پیش رویشان به عنوان فرد شایسته، بازاریاب های مسئول و شهروندان آماده سازند. بازاریابی برای حیطه عمل در این زمینه مسئول فراهم سازی عرضه مداوم ورودی های مسئول و شایسته در زمینه حرفه بازاریابی و همچنین مسئول فراهم سازی دانش جدید در مورد ابعاد خرد و کلان بازاریابی می باشد. بازاریابی برای یک آکادمی مسئولیت فراهم سازی شرایط و حساسیت های لازم برای کارهای مرتبط با خرده فروشی، انبارداری، ایجاد دانش، ارتباط آن با جامعه دانش افروزی به منظور ایجاد آزادی آکادمیک و ارزش های مرکزی در زمینه های مبتنی بر دلیل، مدرک و مدنی سازی می باشد. به دلیل در مرکز قرار داشتن تجاری سازی نسبت به نظم و عمل در زمینه بازاریابی، چهارچوب مسئولیت پذیری بیان می دارد که نظم بازاریابی دارای مسئولیت هایی به منظور فراهم سازی ارزیابی مدنی، مبتنی بر دلیل و شواهد می باشد که در رابطه با اصول اخلاقی تجاری سازی، ارتباط مشتری و تجاری سازی، راهکارهای تساوی تجاری سازی و سازمان اجتماعی تجاری سازی عمل می کند. این مقاله نقطه آغاز است.