برای بعضی افراد، مسئله دادن دستورات، یک امر بسیار ساده بنظر می رسد؛ انتظار دارند که دستورات خودشان را صادر کنند و کاری کنند که دیگران بدون چون و چرا، آنها را اطاعت کنند. اما، از سوی دیگر، حس مشترک زیرکانه بسیاری از مدیران اجرایی تجاری، به وی نشان داده است که دور و بر صدور دستور، دشواری های بسیاری است؛ اینکه تقاضا کردن مخاطبی که برای دستورات چون و چرا نمی کند، تایید نشده، شاید حتی درک نشده، سیاست تجاری بدی است. علاوه بر آن، روانشناسی و همچنین مشاهده خودمان، به ما نشان می دهد که نه تنها نمی توانید افراد را وادار کرد که کارها را به بیشترین رضایت بخشی با دستور دادن به آنها یا نصیحت کردن به آنها، انجام دهند، بلکه همچنین اینکه حتی استدلال با آنها، حتی قانع کردن منطقی آنها، ممکن است کافی نباشد. حتی «رضایت حاکم»، همه کاری که لازم است انجام دهد، انجام نخواهد داد، و این یک نکته مهم برای افرادی است که از نمایندگی کارکنان، دفاع می کنند. برای همه دوران زندگی قبلی ما، اوایل آموزش ما، تجربیات بعدی ما، همه هیجان ها، عقاید، پیش داوری ها، هر میل و خواسته ای که داریم، عادت های معین ذهنی بوجود آورده ایم که رواشناسان آنها را الگوهای عادی، الگوهای عمل و مجموعه محرک ها نامیده اند.
- ۰ نظر
- ۰۳ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۴۷